«دکترین ترامپ» خیال خام است

۱۴۰۴/۰۵/۱۱
  • admin
  • شناسه خبر: 14626



پایگاه اطلاع رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در پی حملات اخیر آمریکا و اسرائیل به ایران، تحلیل‌گران غربی به بررسی پیامدهای راهبردی این اقدامات پرداخته‌اند. ملانی و. سیسون[1]، پژوهشگر ارشد مؤسسه بروکینگز، در یادداشتی تحلیلی با عنوان «دکترین ترامپ خیال خام است»، که در تاریخ ۱۶جولای ۲۰۲۵ در سایت پراجکت سیندیکیت[2] منتشر شده، به نقد بنیادین این رویکرد پرداخته است. سیسون با اشاره به سابقه ناموفق آمریکا در به‌کارگیری قدرت نظامی برای حل بحران‌های پیچیده سیاسی – از عراق و صربستان تا کره شمالی – استدلال می‌کند که «دکترین ترامپ» مبتنی بر ضربات محدود اما شدید، نه‌تنها برنامه هسته‌ای ایران را متوقف نکرده، بلکه به تشدید بی‌ثباتی منطقه‌ای انجامیده است. این تحلیل با استناد به سخنان رهبر معظم انقلاب درباره «الگوی رفتاری آمریکا» و همچنین تجربیات مشابه چین و کره شمالی، هشدار می‌دهد که تکیه بر راهکارهای نظامیِ فاقد پشتوانه دیپلماتیک، محکوم به شکست است. مطالعه این نوشتار برای درک تحولات اخیر منطقه و ارزیابی راهکارهای جایگزین ضروری به نظر می‌رسد. در ادامه، ترجمه این تحلیل را از نظر می‌گذرانیم:

 واشنگتن دی‌سی؛ معاون رئیس‌جمهور آمریکا، جی. دی. ونس، اخیراً کوشید حملات دونالد ترامپ به تأسیسات هسته‌ای ایران را نمونه‌ای درخشان از «دکترین ترامپ» معرفی کند. به گفته ونس، این دکترین ساده است: شما مشکلی را که تهدیدکننده منافع آمریکا است شناسایی می‌کنید، سپس «از راه دیپلماسی تهاجمی حلش می‌کنید.» اگر دیپلماسی شکست خورد، «با قدرت نظامی خردکننده مشکل را حل می‌کنید و قبل از آنکه به یک درگیری طولانی منجر شود، می‌زنید به چاک.»

ای کاش به این سادگی بود. آنچه ونس توصیف می‌کند نه یک دکترین است و نه منحصر به ترامپ. این همان خیال خامی است که تهش شده بسیاری از مداخلات نظامی طولانی، پرهزینه و ناموفق آمریکا؛ مداخلاتی که خود ونس بارها آن‌ها را محکوم کرده است.

اگر ونس فکر می‌کند که این حملات مشکل برنامه هسته‌ای ایران را «حل» کرده، پس باید معتقد باشد که آن‌ها به‌طور کامل توانایی‌های هسته‌ای ایران را نابود کرده‌اند: سانتریفیوژهایش، ذخایر اورانیوم غنی‌شده‌اش و هر ماده دیگری که برای تسلیحات هسته‌ای استفاده می‌شود. یا اینکه این نمایش قدرت نظامی آمریکا را آنقدر قوی می‌داند که جمهوری اسلامی را متقاعد کند برنامه هسته‌ای خود را رها کند و در آینده آن را از سر نگیرد.

شکی نیست که حمله آمریکا به تأسیسات هسته‌ای فردو، نطنز و اصفهان خسارات شدیدی وارد کرده است. اما مشخص نیست که بمباران این تأسیسات، همراه با ترور دانشمندان ارشد هسته‌ای ایران به دست اسرائیل، برنامه ایران را به نقطه صفر بازگردانده باشد. به نظر می‌رسد محتمل‌تر این است که برنامه ایران فقط به تأخیر افتاده باشد، هرچند برآوردها درباره میزان این تأخیر از چند ماه تا چند سال متغیر است. تا زمانی که شواهد کافی برای اثبات ادعای نابودی کامل برنامه هسته‌ای ایران وجود نداشته باشد، ونس مجبور است به قول «پیت هگست»، وزیر دفاع آمریکا، به این باور تکیه کند که «بازدارندگی آمریکا بازگشته است.»

ترامپ اولین کسی نیست که وسوسه شده فکر کند نمایش کوتاه و شدید قدرت نظامی می‌تواند کشورهای دیگر را وادار به تسلیم در برابر خواسته‌های آمریکا کند. از زمانی که آمریکا در سال ۱۹۹۰ به برتری نظامی بی‌چون‌وچرایی دست یافت، سابقه‌ای طولانی در چنین اقداماتی دارد که بسیاری‌شان با شکست مواجه شده است.

برخی از اهداف اجبار نظامی آمریکا حاضر بوده‌اند نسبت به آنچه مقامات آمریکایی پیش‌بینی می‌کردند، درد بیشتری را تحمل کنند. در طول دهه ۱۹۹۰، رژیم صدام حسین در عراق چندین بمباران به رهبری آمریکا را تحمل کرد، زیرا بارها از حضور بازرسان سازمان انرژی اتمی و سازمان ملل ممانعت به عمل آورده بود. این چرخه همان‌طور که خود ونس هم خوب می‌داند – در سال ۲۰۰۳ با کمپین «شوک و وحشت» آمریکا به اوج رسید و جنگی فرسایشی به مدت هشت سال به راه انداخت و هزاران نظامی آمریکایی و حدود نیم میلیون عراقی را کشت.

همچنین، در دهه ۱۹۹۰ تهدیدها، محاصره‌ها و نمایش قدرت ناتو نتوانست اسلوبودان میلوشویچ، رئیس‌جمهور صربستان را از جنگ‌های وحشیانه در کرواسی، بوسنی و کوزوو بازدارد. به‌ویژه، میلوشویچ تحت تأثیر بمباران اولیه ناتو در کوزوو که به اهداف نظامی محدود می‌شد و تسلط او بر قدرت را تهدید نمی‌کرد، قرار نگرفت. حملات هوایی که قرار بود فقط چند روز طول بکشد، ماه‌ها بدون موفقیت ادامه یافت. به عبارت دیگر، این فرض که صرفاً اعمال نیروی برتر می‌تواند میلوشویچ را متقاعد کند تا از هدفی که عمیقاً به آن متعهد بود دست بکشد، کاملاً اشتباه بود. تازه زمانی که ناتو از هدف قرار دادن نیروهای صرب به هدف قرار دادن زیرساخت‌های درون و اطراف بلگراد تغییر جهت داد – که حمایت نخبگان صرب از میلوشویچ را تهدید می‌کرد – او موافقت کرد کوزوو را ترک کند.

برخی دیگر از هدف‌ها در مواجهه با تهدیدهای نظامی آمریکا خود را به مردن زده‌اند، یعنی به‌ظاهر تسلیم شده‌اند اما هفته‌ها، ماه‌ها یا حتی سال‌ها بعد رفتارهای نامطلوب خود را از سر گرفته‌اند. کره شمالی مدت‌هاست این روش را در پیش گرفته است. علی‌رغم یادآوری‌های مکرر درمورد قدرت نظامی خیره‌کننده آمریکا، این کشور در نهایت بازهم به روش‌های قدیمی خود بازمی‌گردد: تهدیدهای هسته‌ای، آزمایش موشکی، پرتاب ماهواره و سایر اقدامات تحریک‌آمیز.

رفتار چین نیز الگویی مشابه را دنبال می‌کند. در سال ۲۰۱۶، آمریکا با موفقیت از یک رزمایش نظامی نمایشی مشترک برای جلوگیری از ساخت جزایر و ادعاهای چین در اطراف فیلیپین استفاده کرد. اما همین چند ماه پیش، گارد ساحلی چین در جزیره‌ای که فیلیپین آن را بخشی از قلمرو خود می‌داند، پیاده شد.

برخی دیگر نیز با تحمیل درد به آمریکا پاسخ داده‌اند. محمد فرح عیدید، جنگ‌سالار سومالیایی، دریافت که کشتن چند آمریکایی برای وادار کردن قدرتمندترین ارتش جهان به عقب‌نشینی کافی است.

 به نظر می‌رسد ایران تمایل دارد هر سه این روش‌ها را به کار بگیرد. جمهوری اسلامی توانایی مقابله با ضربات اقتصادی و نظامی را از خود نشان داده است. تحریکات نظامی و فعالیت‌های هسته‌ای آن به شکلی مواج کم و زیاد شده‌اند، گاهی هماهنگ با شدت پاسخ‌های آمریکا و گاهی مستقل از آن. همان‌طور که ولی نصر، کارشناس مسائل ایران اخیراً نقل کرده، آیت‌الله علی خامنه‌ای، رهبر ایران، ظاهراً ارزیابی‌ای مشابه عیدید دارد. او به مشاورانش گفته است: «آمریکا مثل سگ است. اگر عقب بنشینی، به تو حمله می‌کند، اما اگر به آن حمله کنی، عقب می‌نشیند و فرار می‌کند.»

قابل درک است که ونس خوش دارد باور کند – و می‌خواهد حامیان ضدمداخله‌جوی ترامپ هم باور کنند – که نمایش برانگیزاننده قدرت و گستره نظامی آمریکا به طور منحصربه‌فردی متقاعدکننده است، اما اگر نمایش قدرت نظامی در سطح پایین‌تر از جنگ برای دستیابی به اهداف سیاسی آمریکا کافی بود – به ویژه اهدافی که به سختی قابل دستیابی هستند، مانند متقاعد کردن ایران برای ترک بلندپروازی‌های هسته‌ای – آنگاه این روش باید ستون اصلی دکترین هر رئیس‌جمهوری می‌بود.

 

 



منبع

مقالات مرتبط