مأمورها می‌گفتند کاری که ما کردیم روس‌ها نکردند

۱۴۰۴/۰۴/۲۱
  • admin
  • شناسه خبر: 14107



پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ قیام گوهرشاد یکی از وقایع مهم تاریخ ایران در دوران رضاخان است. برخی آن را «بزرگترین جنایت عصر پهلوی اول» نامیده‌اند. درواقع قیام گوهرشاد در اعتراض به روند دین‌زدایی رضا شاه در 21 تیر ماه سال 1314 در مشهد بود که منجر به شهادت تعداد زیادی از مردم بی‌دفاع به دست عوامل رژیم شد.

آیت‌الله سید عبدالله شیرازی از جمله روحانیونی بود که در آن ایام در مشهد حضور داشت. آیت‌الله شیرازی در خاطرات خود به شرح صحنه‌های جنایت مأموران رژیم پهلوی در حرم امام رضا(ع) می‌پردازد. وی به عنوان شاهد عینی یادآور می‌شود که عمال رضا خان فاجعه گوهرشاد را از به توپ بستن حرم امام رضا(ع) توسط روس‌ها نیز فاجعه‌بارتر می‌دانستند.

 

در ادامه بخشی از خاطرات آیت‌الله سید عبدالله شیرازی از نظر می‌گذرد.

وقتی قضیهی مسجد پیش آمد، آقای شیخ علیاکبر نهاوندی فرستاد که حالا ما باید دخالت کنیم و دیگر نباید کنار نشست. قبل از آن شب بهلول وارد شد. مجلس او را آقایان بودند من هم بودم. سحر روز چهارشنبه بود ظاهراً، صبح رفتم بروم منزل آقای سید هاشم نجفآبادی چون حوزهی علما آنجا بود. مرحوم آقای شیخ مهدی واعظ هم بود که شبها بنا شد بعد از حرکت آقای قمی ما همه جمع شویم در دارالسیاده و ایشان منبر بروند. دو شب هم منبر رفتند. وقتی صبح وارد شدم گفتند اول نظامنامهی کلاه را هم در جلسهی خودتان بخوانید. آخر کلاه فرنگی هم یکمرتبه درست شد و سابقه نداشت، امشب هم بهلول وارد شده اگر او برود منبر بهتر میتواند مردم را تهییج کند. من ورقه را برداشتم دیدم امضای وزیر داخله بود. شرایط این کلاه این است که ریشها باید تراشیده باشد و لباسها یکرنگ باشد. مثلاً تصریح کرده بود که گیوهی اصفهانی با لباس فلان مناسبت ندارد و نباید اینطور باشد. خلاصه چندین ماده بود.

من رفتم به آقام گفتم قضایا این است و میگویند اگر بهلول برود منبر بهتر است. فردای آن روز صبح منبر در صحن نو مسجد رفته بود بدون اجازهی علما. پای منبر جمعیت زیاد شده بود. دولت از همان صحن نو در خیابان تهران جلوگیری کرده بود از ورود مردم و شلیک کرده بودند و خلاصه مردم و اهل علم و جوانهای نوغانی پیش برده بودند. ولی چند نفر کشته شده بود و باعث شده بود بازار بسته بشود و هیجان مردم زیادتر بشود. مسجد گوهرشاد جمعیت زیادتر شد و صحن همینطور. ما تلگرافی کردیم برای شاه که تقریباً نوشته این بود که در اثر کثرت مقتولین در صحن مقدس و ورود گلولهها بر ایوان مطهره و بقعهی منوره، ازدحام مردم زیادتر و اینجانبان را از منازل بیرون آوردهاند و فعلاً در مسجد گوهرشاد هستیم، و موقوف شدن این مطلب و آمدن تلگراف از آیتالله حائری (فکر میکردیم ایشان هم در جریان داخل بودهاند) و آیتالله قمی و موقوف‌شدن بی‌حجابی و کلاه پهلوی (منحصر به این است) و…

این تلگراف را چند نفر امضا کردند که حقیر چهارمین نفر بودم. این جمعیت بود تا اینکه علما هم در کشیک‌خانه‌ی مسجد بودند تا شب. بعد از این فرستاد اسدی پیش آقایان که تشریف بیاورید در دارالتولیه جواب تلگراف اعلیحضرت آمده است. مرحوم آقای شیخ علی‌اکبر با مرحوم آقای شیخ مرتضی رحمت‌الله علیه اول رفتند، بعد فرستادند یکی یکی همه را بردند در دارالتولیه و همه را اسدی برد به‌عنوان اینکه بیایید جواب تلگراف آمده است!

هنگامه بود، صحنین و مسجد خیلی شلوغ بود، راه ‌بند بود. یکی یکی اینها را بردند ولی مرا نبردند…

…به من تلفن می‌کردند شما مجلس را نگاه دارید. تا اینکه از آن طرف هم اهل علم و مردم که می‌دانستند آن شب مسجد شلوغ می‌شود مردم کم‌کم مجلس را خلوت کردند و اهل علم هم کم شدند. در کشیک‌خانه هیچ‌کس نبود. من یک ساعت تنهای تنها در کشیک‌خانه بودم. گاهی فکر می‌کردم وجودم مضر است یا مفید؟ ولی خوب باز گفتم کسی که مرا نمی‌شناسد که فایده‌ای داشته باشد بودنم.

متصلاً از کمیسری و نظمیه تلفن می‌شد که چقدر اشخاص در مسجد هستند؟ چقدر در کشیک‌خانه هستند؟ و از این سؤالات می‌کردند. اینها هم جواب می‌دادند خیلی جمعیت است. یادم هست چراغ‌ها را هم خاموش کرده بودند. یک‌مرتبه قریب اذان صبح بود که دروازه‌ی خیابان تهران را شکستند. جوان‌های نوغانی که درها را بسته بودند حمله کردند به آنجا یاالله و یا علی کردند.

آنها از بالا شلیک کردند و درهای دیگر هم تدریجاً شکسته شد که جریان مفصل است. از همه‌ی درها قشون وارد شد، حتی در شیخ که پهلوی کشیک‌خانه بود که ما در آن بودیم. اول تماشا می‌کردم که شاید مردم مثل آن روز صبح غالب بشوند، دیدم نه وضع بد است، حرکت کردم و آن هفده نفر هم در اطراف من بودند. در آنجا پشت هر ستونی که می‌رفتم اینها دور مرا می‌گرفتند، بالاخره توی یک محرابی رفتم. همه ریختند توی آن محراب. تاریک هم بود. گلوله مثل باران می‌آمد. مردم به این طرف و آن طرف فرار می‌کردند و یا علی و یاالله می‌کردند و فریاد می‌زدند. یک ساعت و نیم، دو ساعت، فقط سروصدا این بود که این‌ها جای خودشان را تغییر می‌دهند. همین‌طور شصت‌تیر خالی می‌کردند و مردم فرار می‌کردند و به دارالسیاده می‌رفتند و جای خود را عوض می‌کردند و نظامی‌ها هم پشت سر. من از آنجا آمدم، خدا کمک کرد و رفتیم پایین. یکی گفت اینجا در رو دارد. وارد شدم دیدم نه حوضخانه آنجا هست و درختانی هست و بعضی مردم گلوله خورده‌اند و بعضی در حال فرارند. بعضی روی درخت‌ها رفته بودند. در این بین اول صبح شد. با اینکه چراغ نبود وقتی فهمیدند من اهل علم هستم گفتند دعا بکنید که تا هوا روشن بشود اینها مغلوب نشوند.

بالاخره اول وقت بود می‌خواستم نماز بخوانم… هوا که یک ‌کمی روشن شد همه‌ی ما را حرکت دادند و صداها هم ساکت شده بود، یعنی دولت غلبه کرد. لذا ما جزو اسرا بودیم، چون دسته‌دسته مردمی را که قایم شده بودند در اطاق‌ها می‌بردند. ما هم چهل تا پنجاه نفر بودیم که می‌بردنمان و من وسط مردم حرکت می‌کردم … تا اینکه رسیدیم به تأمینات.

هوا تاریک بود. یکی‌یکی گذشتند تا رسیدند به من. رئیس تأمینات گفت کی هستی؟ گفتم من شیرازی، دیشب آمده بودم مسجد برای دعا این هم مفاتیح من هست. گفت بفرما برو. من آمدم که بروم منزل آقای قمی، چون خانه‌ی ایشان در کوچه‌ی مقابل «کمیسری» بود. آمدم که بروم رئیس نظمیه گفت آقا بدون تحقیق بروند؟ دو بار تأکید کرد. رئیس نظمیه گفت بفرمایید تحقیقاتی انجام دهیم. من نشستم روی تختی.

مأمورها می‌آمدند دست و صورت خود را می‌شستند، چون از جنگ فارغ شده بودند. یکی از آنها که نمی‌دانست من چه کسی هستم به من گفت واقعاً شما نمی‌دانید دیشب ما چه کردیم، از روس‌ها بدتر کردیم، کاری ما کردیم که روس‌ها نکردند. عین همین جمله را گفت: «دیشب ما کاری کردیم که روس‌ها نکردند» و گفت همه‌اش تقصیر این ریش‌بزی بهلول است.

 

منبع: کتاب قیام گوهرشاد، مرکز اسناد انقلاب اسلامی



منبع

مقالات مرتبط