شخصیت شناسی سومین حجت خدا، حضرت ابا عبد الله الحسین سلام الله علیه که نام زیبای ایشان بر تارک دنیا تابیده و تا ابد مسیر ظلم ستیزی و مظلومیت را ترسیم کرده است، از اهمیت ویژه ای بر خوردار است. تحلیل شخصیت فردی آن حضرت، حضور ایشان در اجتماع و برخورد دیگران مخصوصا جریان حاکمیت بر روی کار آمده و عکس العمل سید الشهداء علیه السلام در مقابل این افراد، بر اهمیت این مساله افزوده است. اصولا مطالعه تاریخ و رخ داد هایی که در ملل، امم و سال های قبل که بعضا متجاوز از قرون متعدد می باشد، انجام پذیرفته است، دید انسان را باز و در مطالعه و تصمیم و چیدن پازل فکری، وی را رهنمایی می کند. تک بعدی نگاه کردن به رخ داد های صورت گرفته در تاریخ، یکی از اشتباهاتی است که عموما نتیجه خاصی در پی ندارد و فرد را دچار سردرگمی و ابهام می کند. حضور امام حسین علیه السلام در ایام خلفا برگی از زندگانی حضرت می باشد که از اهمیت ویژه ای بر خوردار است. تعامل جریان حاکمیت خلفا که بیست و پنج سال بر اریکه خلافت نشستند و با تاخت و تاز های فراوان و قلع و قمع هایی که انجام داند، با نوه رسول خدا و پدر مظلومش و برادر غریبش که سلام و درود و رضوان الهی بر آنان باد، جایگاه ویژه ای در تاریخ اسلام دارد.
امام حسین علیه السلام در سن هفت تا نُه سالگی معاصر با ابوبکر بوده اند. شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله، غصب فدک، هجوم به خانه وحی و شهادت مادر بزرگوارشان، صدیقه کبری، حضرت زهرا سلام الله علیها از جمله تلخ ترین رویدادی هایی است که در تاریخ زندگانی سرور شهیدان به ثبت رسیده است. از سن نه تا نوزده سالگی نیز هم عصر عمر بوده اند در شروع خلافت خلیفه سوم نیز عمر آن حضرت نوزده ساله بوده است. از سال چهل هجری که امیرالمؤمنین، حضرت علی بن ابی طالب سلام الله علیهما خلیفه مردم شدند نیز برگی از حیات با برکت و نورانی آن حجت خداست.
در این نوشته، نگاهی به شخصیت، تعامل و جایگاه امام حسین علیه السلام در زمان خلافت خلفای سه گانه، یعنی از هفت تا سی و دو سالگی آن حضرت که مدت بیست و پنج سال غصب خلافت پدر بزرگوارش بوده است، اشاره خواهد شد.
امام حسین علیه السلام در زمان ابوبکر
در مدت دو سالی که ابوبکر بر تخت خلافت نشسته بود و اولین خلیفه ای بود که توانسته بود با ایجاد جو روانی متشنج بعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله منصب را با زور و بیعت اجباری تصاحب کند، سه رویداد مهمی رخ داد که نقش امام حسین علیه السلام را نشان می دهد.
1.همراهی در اتمام حجت با مهاجرین و انصار
بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله، کسانی که بیعت کنندگان غدیر بودند، تحت تاثیر قرار گرفتند، پیمان را شکستند و با ابوبکر به عنوان خلیفه بیعت کردند، هر چند بسیاری نیز از این بیعت سر باز زدند. بعد از این جریان، امیرالمؤمنین سلام الله علیه به همراه حضرت زهرا سلام الله علیها و امام حسن و امام حسین علیهما السلام شب ها به درب خانه مهاجرین و انصار می رفتند و ضمن یاد آوری بیعت آنان در غدیر، نسبت به کمک خواهی از آنان استدلال می کردند. نقش امام حسین سلام الله علیه به عنوان یکی از چهار نفری که در اثبات حقانیت امیرمؤمنان سلام الله علیه نقش داشته است، حائز اهمیت است. البته نباید فراموش کرد که این حرکت که توسط چهار نور الهی با محوریت حضرت امیر سلام الله علیه صورت پذیرفته بود، دو هدف را در پیش داشت: 1. اثبات بطلان جریان حاکمیت بر خواسته از زور و تهدید؛ 2. دست گیری از فریب خوردگان و راهنمایی آنان به مسیر حق.
در گزارش های متعددی که شیعه و سنی آن را در منابع مکتوب خود بیان کرده اند، اهل بیت علیهم السلام شب ها به درب خانه مهاجرین و انصار می رفته و نسبت به احقاق حق خود اقدام می کردند. سلیم بن قیس هلالی رضوان الله تعالی علیه می نویسد:
قَالَ سَلْمَانُ فَلَمَّا أَنْ کَانَ اللَّیْلُ حَمَلَ عَلِیٌّ علیه السلام فَاطِمَهَ علیها السلام عَلَى حِمَارٍ وَ أَخَذَ بِیَدَیِ ابْنَیْهِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ علیهما السلام فَلَمْ یَدَعْ أَحَداً مِنْ أَهْلِ بَدْرٍ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَ لَا مِنَ الْأَنْصَارِ إِلَّا أَتَاهُ فِی مَنْزِلِهِ فَذَکَّرَهُمْ حَقَّهُ وَ دَعَاهُمْ إِلَى نُصْرَتِهِ فَمَا اسْتَجَابَ لَهُ مِنْهُمْ إِلَّا أَرْبَعَهٌ وَ أَرْبَعُونَ رَجُلًا فَأَمَرَهُمْ أَنْ یُصْبِحُوا [بُکْرَهً] مُحَلِّقِین رُءُوسَهُمْ مَعَهُمْ سِلَاحُهُمْ لِیُبَایِعُوا عَلَى الْمَوْتِ فَأَصْبَحُوا [فَلَمْ یُوَافِ] مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا أَرْبَعَهٌ فَقُلْتُ لِسَلْمَانَ مَنِ الْأَرْبَعَهُ فَقَالَ أَنَا وَ أَبُو ذَرٍّ وَ الْمِقْدَادُ وَ الزُّبَیْرُ بْنُ الْعَوَّامِ ثُمَّ أَتَاهُمْ عَلِیٌّ علیه السلام مِنَ اللَّیْلَهِ الْمُقْبِلَهِ فَنَاشَدَهُمْ فَقَالُوا نُصْبِحُکَ بُکْرَهً فَمَا مِنْهُمْ أَحَدٌ أَتَاهُ غَیْرُنَا ثُمَّ أَتَاهُمُ اللَّیْلَهَ الثَّالِثَهَ فَمَا أَتَاهُ غَیْرُنَا.
سلمان مىگوید: وقتى شب شد حضرت على علیه السلام حضرت زهرا علیها السلام را سوار بر چهارپایى نمود و دست دو پسرش امام حسن و امام حسین علیهما السلام را گرفت، هیچ یک از اهل بدر از مهاجرین و انصار را باقى نگذاشت مگر آنکه به خانههایشان آمد و حق خود را برایشان یادآور شد و آنان را براى یارى خویش فرا خواند. ولى جز چهل و چهار نفر، کسى از آنان دعوت او را قبول نکرد. حضرت به آنان دستور داد هنگام صبح با سرهاى تراشیده و در حالى که اسلحههایشان را به همراه دارند بیایند و با او بیعت کنند که تا سر حد مرگ استوار بمانند. وقتى صبح شد جز چهار نفر، کسى از آنان نزد او نیامدند. (سلیم مىگوید) به سلمان گفتم: چهار نفر چه کسانى بودند؟ گفت: من و ابو ذر و مقداد و زبیر بن عوام. امیر المؤمنین علیه السلام در شب بعد هم نزد آنان رفت و آنان را قسم داد. [در پاسخ] گفتند: صبح نزد تو مى آئیم. ولى هیچ یک از آنان غیر از ما نزد او نیامد. در شب سوم هم نزد آنان رفت ولى غیر از ما کسى نیامد.
ابن ابی الحدید از علمای اهل تسنن نیز با ذکر نامه معاویه به امیرالمؤمنین علیه السلام، می نویسد:
ومن کتاب معاویه المشهور إلى علی علیه السلام : وأعهدک أمس تحمل قعیده بیتک لیلاً على حمار ویداک فی یدی إبنیک الحسن والحسین یوم بویع أبو بکر الصدیق ، فلم تدع أحداً من أهل بدر والسوابق إلا دعوتهم إلى نفسک ، ومشیت إلیهم بامرأتک ، وادلیت إلیهم بابنیک.
نامه مشهور مشهور معاویه به [حضرت] علی علیه السلام: دیروز روز بیعت با ابوبکر را به یاد می آورم که پرده نشین خانه ات [یعنی حضرت زهرا سلام الله علیها] را شب بر درازگوشی سوار کردی و دستانت را در دست حسن و حسین گذاشتی و به درب [خانه] بدریان و پیشگامان رفتی و هیچ یک را [باقی] نگذاشتی مگر آنکه به سوی خود فرا خواندی و همسر و دو فرزندت را راهنمای دعوتت قرار دادی.
وی همچنین در موضعی دیگر، نصرت خواهی اهل بیت علیهم السلام را چنین بیان می کند:
وکان یحمل فاطمه رضی الله عنها لیلاً على حمار وابناها بین یدی الحمار وهو رضی الله عنه یسوقه فیطرق بیوت الأنصار وغیرهم ویسألهم النصره والمعونه، أجابه أربعون رجلاً فبایعهم على الموت، وأمرهم أن یصبحوا بکره محلقی رؤوسهم ومعهم سلاحهم، فاصبح لم یوافه منهم إلا أربعه : الزبیر ، والمقداد ، وأبو ذر ، وسلمان.
او [حضرت علی علیه السلام حضرت] فاطمه را شبانه بر درازگوشی سوار می کرد و با دو فرزندش [امام حسن و امام حسین علیهما السلام] که در کنار درازگوش بودند و در حالی که آن حیوان را هدایت می کرد، درب خانه انصار و غیر آنان را می زد و و از آنان طلب نصرت و کمک می کرد. چهل نفر دعوت او را پاسخ دادند و با او تا پای مرگ بیعت کردند. به آنان دستور داد تا صبح زود در حالی که سر های خود را تراشیده، سلاح به همراه داشته باشند. هنگامی که صبح شد، از آنان کسی به او وفا نکرد مگر چهار نفر: زبیر و مقداد و ابوذر و سلمان.
با توجه به این گزارشی که دو عالم شیعه و سنی بیان کرده اند، وجود مقدس امام حسین سلام الله علیه از جمله کسانی بوده است که همراه با پدر و مادر و برادر مظلوم خود که سلام و درود الهی بر آنان باد، شبانه به درب خانه مهاجرین و انصار رفته و تظلم خواهی حق غصب شده پدر و ارث منع شده مادر مظلومه اش را خواستار بوده اند.
2.پایین کشیدن ابوبکر از منبر
یکی از اقداماتی که امام حسین سلام الله علیه در زمان ابوبکر انجام داده اند، پایین کشیدن ابوبکر از منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله بوده است.
باز تاب این عمل حضرت، در منابع مکتوب شیعه و سنی بیان شده است.
ابن عساکر از مورخین قرن ششم در کتاب خود جریان را از عبد الرحمن الاصفهانی چنین نقل می کند:
جاء الحسین بن علی إلى أبی بکر وهو على منبر رسول الله صلى الله علیه وسلم فقال انزل عن مجلس أبی فقال صدقت إنه لمجلس أبیک قال ثم أجلسه فی حجره وبکى فقال علی والله ما هذا عن أمری قال صدقت والله ما اتهمتک.
حسین بن علی [علیهما السلام] به نزد ابوبکر آمد در حالی که او بر منبر پیامبر صلی الله علیه [و آله] و سلم نشسته بود، به او فرمود: از منبر پدرم پایین بیا. ابوبکر گفت: راست گفتی، این جایگاه پدرت است. سپس ایشان را در دامان خود نشاند و گریست. [حضرت] علی [علیه السلام] فرمودند: این [سخن] به فرمان من نبوده است، ابوبکر گفت: راست گفتی، من تو را متهم نمی کنم.
ابن اشعث نیز مشابه این گزارش را چنین بیان کرده است:
عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام قَالَ: لَمَّا اسْتُخْلِفَ أَبُو بَکْرٍ صَعِدَ الْمِنْبَرَ فِی یَوْمِ الْجُمُعَهِ وَ قَدْ تَهَیَّأَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ لِلْجُمُعَهِ فَسَبَقَ الْحُسَیْنُ فَانْتَهَى إِلَى أَبِی بَکْرٍ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ لَهُ هَذَا مِنْبَرُ أَبِی لَا مِنْبَرُ أَبِیکَ فَبَکَى أَبُو بَکْرٍفَقَالَ صَدَقْتَ هَذَا مِنْبَرُ أَبِیکَ لَا مِنْبَرُ أَبِی فَدَخَلَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام عَلَى تِلْکَ الْحَالِ فَقَالَ مَا یُبْکِیکَ یَا أَبَا بَکْرٍ فَقَالَ لَهُ الْقَوْمُ قَالَ لَهُ الْحُسَیْنُ کَذَا وَ کَذا.
امام سجاد از پدرشان و ایشان از امیرالمؤمنین سلام الله علیهم اجمعین نقل فرمودند: هنگامی که ابوبکر به خلافت رسید، روز جمعه بر روی منبر نشست، [امام] حسن و [امام] حسین [علیهما السلام] نیز برای نماز جمعه آماده شده بودند. [امام] حسین [سلام الله علیه] جلو رفت در حالی که ابوبکر روی منبر نشسته بود، خود را به او رساند و فرمود: این منبر پدر من است، نه منبر پدر تو. در این هنگام ابوبکر گریست و گفت: راست گفتی، این منبر پدر توست نه منبر پدر من. علی بن ابی طالب علیهما السلام در این هنگام وارد شد، فرمود: ای ابوبکر برای چه گریه می کنی؟ مردم به ایشان گفتند: حسین [علیه السلام] به او چنین و چنان گفت.
این جریان نیز یکی از مهم ترین وقایعی است که توسط وجود مقدس سید الشهداء سلام الله علیه رخ داده است که علی رغم سن کم ایشان، شجاعانه در مقابل ابوبکر ایستاده و خلیفه ظاهری وقت را مجبور به پایین آمدن از منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله می کند.
3.امام حسین و شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها یکی از غم انگیز ترین و جانکاه ترین مصیبت های عالم هستی است. امام حسین علیه السلام که از ابتدای غصب خلافت و هجوم به خانه وحی شاهد ماجرا بوده است، مصیبت های تلخی که توسط افرادی معلوم الحال رخ داده است را از یاد نمی برد. شهادت مادر مظلومه اش که در اثر همین هجوم های نا جوانمردان به بیت وحی بوده است، از غم بار ترین تاریخ صفحات زندگانی حسینی است. هنگامی که حضرت زهرا سلام الله علیها به شهادت رسیدند، امام حسن و امام حسین علیهما السلام بر اسماء وارد شدند و از دنیا رفتن مادر بزرگوار خویش را باور نداشتند چنان چه مرحوم اربلی می نویسد:
فَکَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ فَاطِمَهُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِیکِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ السَّلَامَ فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکِ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالا یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَهِ قَالَتْ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَهً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّهً وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی قَالَ وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَنْصَدِعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَى أَبِیکُمَا عَلِیٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّکُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا کَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُکَاءِ فَابْتَدَرَهُمْ جَمِیعُ الصَّحَابَهِ فَقَالُوا مَا یُبْکِیکُمَا یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَبْکَى اللَّهُ أَعْیُنَکُمَا لَعَلَّکُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّکُمَا ص فَبَکَیْتُمَا شَوْقاً إِلَیْهِ فَقَالا لَا أَ وَ لَیْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَه.
[پس از آنکه اسماء آن حضرت را صدا زد و با القابی مختلف مورد خطاب قرار داد ولی جوابی نشنید] اسماء بنت عمیس پارچه را از روی صورت ایشان [حضرت زهرا سلام الله علیها] کنار زد و دید که ایشان از دنیا رفته است. خود را بر روی ایشان انداخت و و می بوسید و می گفت: فاطمه، چون بر پدرت پیامبر وارد شدی، از سوی اسماء بنت عمیس بر او سلام برسان. در این میان [امام] حسن و [امام] حسین [علیهما السلام] وارد شدند و گفتند: ای اسماء مادرمان در این ساعت روز نمی خوابید. اسماء پاسخ داد: ای دو فرزند رسول خدا، مادر شما خواب نیست، بلکه از این دنیا رفته است. [امام] حسن [علیه السلام] خود را بر روی ایشان انداخت و مادر را بوسید و می گفت: ای مادر، پیش از آنکه روح از بدنم جدا شود با من گفتگو کن. [امام] حسین [علیه السلام] جلو آمد و پای ایشان را می بوسید و می گفت: ای مادر، من پسرت حسینم، پیش از آنکه قلبم پاره پاره شود و از دنیا بروم، با من سخن بگو. اسماء به آن دو بزرگوار گفت: ای دو فرزند رسول خدا، به سمت پدرتان [حضرت] علی [علیه السلام] بروید و از دنیا رفتن مادرتان را به او خبر دهید. ایشان بیرون آمدند تا به نزدیکی مسجد رسیدند، صدای خود را به گریه بلند کردند، همه صحابه بیرون دویدند و گفتند: ای دو فرزند رسول خدا، چرا گریه می کنید؟ خداوند چشمانتان را گریان نکند، شاید به جایگاه جدتان رسول خدا نگریسته و از فراق او گریه می کنید؟ آن دو بزرگوار فرمودند: خیر، مگر نه این است که مادرمان فاطمه [سلام الله علیها] از دنیا رفته است [و به این علت است که گریانیم].
مرحوم فتال نیشابوری رحمه الله در گزارشی دیگر، ضمن اشاره به ماجرای خبر یافتن امیرالمؤمنین سلام الله علیه، تصریح دارد آن حضرت در حالی که نشسته بودند، امام حسن و امام حسین علیهما السلام می گریستند و و آن دو بزرگوار همراه با پدر مظلومشان و برخی از خواص، بر جنازه حضرت زهرا سلام الله علیها نماز خواندند:
وَ هُوَ جَالِسٌ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام بَیْنَ یَدَیْهِ یَبْکِیَانِ فَبَکَى النَّاسُ لِبُکَائِهِمَا … ِ فَقَامَ النَّاسُ وَ انْصَرَفُوا فَلَمَّا أَنْ هَدَأَتِ الْعُیُونُ وَ مَضَى مِنَ اللَّیْلِ أَخْرَجَهَا عَلِیٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهم السلام وَ عَمَّارٌ وَ الْمِقْدَادُ وَ عَقِیلٌ وَ الزُّبَیْرُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ بُرَیْدَهُ وَ نَفَرٌ مِنْ بَنِی هَاشِمٍ وَ خَوَاصِّهِ صَلُّوا عَلَیْهَا وَ دَفَنُوهَا فِی جَوْفِ اللَّیْلِ.
ایشان [حضرت امیر سلام الله علیه] در حالی که نشسته بود، [امام] حسن و [امام] حسین علیما السلام نزد ایشان گریان بودند که مردم نیز از گریه آن دو نیز گریه می کردند … مردم برخواستند و بازگشتند. هنگامی که خواب چشم ها را ربود و پاسی از شب نیز گذشته بود، [حضرت] علی، [امام] حسن و [امام] حسین علیهم السلام به همراه عمار و مقداد و عقیل و زبیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنی هاشم و خواص ایشان [حضرت علی علیه السلام]، بر ایشان نماز خواندند و شبانه به خاک سپردند.
همچنین در وصیت نامه حضرت زهرا سلام الله علیها نیز امام حسین علیه السلام به عنوان وصی آن حضرت در نگهداری باغ های هفتگانه آن حضرت معرفی شده است:
عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام أَ لَا أُقْرِئُکَ وَصِیَّهَ فَاطِمَهَ علیها السلام قَالَ قُلْتُ بَلَى قَالَ فَأَخْرَجَ حُقّاً أَوْ سَفَطاً فَأَخْرَجَ مِنْهُ کِتَاباً فَقَرَأَهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَتْ بِهِ فَاطِمَهُ بِنْتُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله أَوْصَتْ بِحَوَائِطِهَا السَّبْعَهِ الْعَوَافِ وَ الدَّلَالِ وَ الْبُرْقَهِ وَ الْمِیثَبِ وَ الْحَسْنَى وَ الصَّافِیَهِ وَ مَا لِأُمِّ إِبْرَاهِیمَ إِلَى عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهما السلام فَإِنْ مَضَى عَلِیٌّ فَإِلَى الْحَسَنِ فَإِنْ مَضَى الْحَسَنُ فَإِلَى الْحُسَیْنِ فَإِنْ مَضَى الْحُسَیْنُ فَإِلَى الْأَکْبَرِ مِنْ وُلْدِی شَهِدَ اللَّهُ عَلَى ذَلِکَ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ الزُّبَیْرُ بْنُ الْعَوَّامِ وَ کَتَبَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ.
ابو بصیر می گوید: ابو جعفر [امام باقر] علیه السلام فرمود: مىخواهى وصیتنامه جده ام فاطمه علیها السلام را برای تو بخوانم؟ گفتم: بلى.ایشان جعبه کوچکى آورد، و شاید سبد کوچکى، و نوشتهاى را از آن خارج کرد و چنین خواند: بسم اللّه الرحمن الرحیم، این وصیتنامه فاطمه دختر محمد رسول خدا صلی الله علیه و آله است.
تمام هفت نخلستان عواف، دلال، برقه، میثب، حسنى، صافیه و باغچه اى که در اختیار ماریه قبطیه مادر ابراهیم بود را وصیت کرد و اجراى وصیت را برعهده على بن ابى طالب واگذار نمود، و اگر على از دنیا برود برعهده حسن، و اگر حسن از دنیا برود برعهده حسین است، و اگر حسین از دنیا برود برعهده فرزند بزرگترم خواهد بود، شاهد این وصیت، خدا و مقداد بن اسود کندى و زبیر بن عوام و نویسنده آن، على بن ابی طالب [علیه السلام] می باشد.
در گزارش اول، حضور امام حسین علیه السلام در کنار جسم مطهر صدیقه کبری سلام الله علیها بیان شده است. در گزارش دوم نیز محور گریه بر مادر مظلومه شان ایشان بوده اند و در گزارش سوم نیز به عنوان وصی حضرت زهرا سلام الله علیها معرفی شده بودند.
امام حسین علیه السلام در زمان عمر
در این فصل نیزبه یک مورد از جریان گفتگوی سید الشهداء سلام الله علیه با عمر بن خطاب بیان می شود.
1.پایین کشیدن عمر از منبر
وجود مقدس امام حسین علیه السلام نیز عمر را از منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله به پایین کشیده است.
عجلی از استوانه های علمی اهل تسنن می نویسد:
حدثنا أبو مسلم حدثنی أبی أحمد حدثنا سلیمان بن حرب ثنا حماد بن زید عن یحیی بن سعید عن عبید بن حنین عن حسین بن علی قال صعدت إلی عمر رضی الله عنه وهو علی المنبر فقلت إنزل عن منبر أبی واذهب إلی منبر أبیک قال من علمک هذا قلت ما علمنی أحد قال منبر أبیک والله منبر أبیک والله منبر أبیک والله وهل أنبت الشعر علی رؤوسنا إلا أنتم جعلت تأتینا جعلت تغشانا.
از حسین بن علی [علیهما السلام] نقل شد است که: بر منبر بالا رفتم در حالی که عمر بر منبر نشسته بود، به او گفتم: از منبر پدر من بیا پایین و برو بر منبر پدر خودت بنشین. عمر گفت: چه کسی این سخن را به تو یاد داده است؟ گفتم: کسی به من یاد نداده است. عمر گفت: منبر پدر تو است، سوگند به خدا که منبر پدر تو است، آیا جز شما کس دیگری بر سر ما مو رویانده است؟ چه قدر شایسته است که روزی پیش ما بیای و به ما سر بزنی.
جالب این است که عمر اعتراف می کند: « وهل أنبت الشعر علی رؤوسنا إلا أنتم ؛ آیا جز شما کس دیگری بر سر ما مو رویانده است؟».
و در روایتی که ذهبی و دیگران نقل کرده اند آمده است:
وهل أنبت علی رؤوسنا الشعر إلا الله ثم أنتم.
آیا جز این است که مو را بر سرما خداوند و سپس شما رویانده اید؟
و این یعنی پذیرش ولایت تکوینی اهل بیت علیهم السلام توسط عمر بن الخطاب.
ابن شبه نمیری تصریح دارد که امام حسین علیه السلام آنقدر صحبت خود را تکرار کرد که خلیفه دوم را مجبور کرد تا خطبه های نماز جمعه خویش را قطع کند و از منبر پایین بیاید:
عن ابن شهاب قال أخبرنی عبد الله بن کعب أن حسین بن علی رضی الله عنهما قام إلى عمر رضی الله عنه وهو على منبر رسول الله یخطب الناس یوم الجمعه فقال انزل عن منبر جدی فقال عمر رضی الله عنه تأخر یا ابن أخی قال وأخذ حسین برداء عمر رضی الله عنهما فلم یزل یجبذه ویقول انزل عن منبر جدی وتردد علیه حتى قطع خطبته ونزل عن المنبر وأقام الصلاه فاما صلى أرسل إلى حسین رضی الله عنه فلما جاءه قال یا ابن أخی من أمرک بالذی صنعت قال حسین ما أمرنی به أحد قال یقول له ذلک حسین ثلاث مرات … وحسین رضی الله عنه یومئذ دون المحتلم.
ابن شهاب می گوید عبد الله بن کعب به من گفت: حسین بن علی [علیهما السلام] به سمت عمر آمد در حالی که او بر روی منبر رسول خدا در حال خواندن خطبه [نماز] جمعه برای مردم بود، فرمود: از منبر جدم پایین بیا. عمر گفت: ای برادر زاده عقب برو. [امام] حسین [علیه السلام] لباس عمر را گرفت و آن را رها نمی کرد و می گفت: از منبر جدم پایین بیا. آنقدر سخن خود را تکرار کرد که عمر خطبه اش را قطع نمود و از منبر فرود آمد و نماز را خواند. هنگامی که نماز را خواند، [کسی را] دنبال [امام] حسین [علیه السلام] فرستاد، هنگامی که ایشان آمدند، عمر گفت: ای برادر زاده چه کسی به تو دستور داده تا این چنین کنی؟ آن حضرت پاسخ داد: هیچ کسی به من دستور نداده است و این سخن خویش را سه مرتبه تکرار کرد. در این هنگام [امام] حسین [علیه السلام هنوز] بالغ نشده بود.
مرحوم شیخ طوسی رحمه الله نیز همین روایت را از امام سجاد سلام الله علیه چنین نقل کرده است:
أَنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عَلَیْهِمَا السَّلَامُ أَتَى عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ وَ هُوَ عَلَى الْمِنْبَرِ یَوْمَ الْجُمُعَهِ، فَقَالَ لَهُ: انْزِلْ عَنْ مِنْبَرِ أَبِی، فَبَکَى عُمَرُ، ثُمَّ قَالَ: صَدَقْتَ یَا بُنَیَّ، مِنْبَرُ أَبِیکَ لَا مِنْبَرُ أَبِی.
حسین بن علی علیهما السلام نزد عمر بن خطاب آمد و در حالی که او بر روی منبر روز جمعه بود. ایشان به عمر فرمودند: از منبر پدرم پایین بیا. عمر گریست و گفت: راست گفتی این فرزندم، منبر پدر توست نه منبر پدرم.
امام حسین علیه السلام در زمان عثمان
رویارویی سید الشهداء سلام الله علیه با بنی امیه خصوصا ابوسفیان که بزرگ آنان محسوب می شد و همچنین مخالفت آن حضرت در جریان تبعید ابوذر رضوان الله تعالی علیه به ربذه توسط عثمان با وی، از مهم ترین نکاتی است که در تاریخ بیان شده است که در این بخش نیز به ذکر همین دو مورد بسنده می شود.
1.رویارویی امام حسین علیه السلام با ابوسفیان
وجود مقدس امام حسن مجتبی علیه السلام هنگام رویارویی با معاویه و یاران او خطبه ای خواندند و تصریح کردند ابوسفیان با امام حسین سلام الله علیه به قبرستان رفته و حضرت او را شدیدا مورد عتاب قرار دادند:
فَتَکَلَّمَ أَبُو مُحَمَّدٍ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام فَقَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَى أَوَّلَکُمْ بِأَوَّلِنَا وَ آخِرَکُمْ بِآخِرِنَا وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى جَدِّی مُحَمَّدٍ النَّبِیِّ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ اسْمَعُوا مِنِّی مَقَالَتِی وَ أَعِیرُونِی فَهْمَکُم … ثُمَّ أَنْشُدُکُمْ بِاللَّهِ هَلْ تَعْلَمُونَ أَنَّ أَبَا سُفْیَانَ دَخَلَ عَلَى عُثْمَانَ حِینَ بُویِعَ فِی مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ یَا ابْنَ أَخِی هَلْ عَلَیْنَا مِنْ عَیْنٍ؟ فَقَالَ لَا فَقَالَ أَبُو سُفْیَانَ تَدَاوَلُوا الْخِلَافَهَ یَا فِتْیَانَ بَنِی أُمَیَّهَ فَوَ الَّذِی نَفْسُ أَبِی سُفْیَانَ بِیَدِهِ مَا مِنْ جَنَّهٍ وَ لَا نَارٍ وَ أَنْشُدُکُمْ بِاللَّهِ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ أَبَا سُفْیَانَ أَخَذَ بِیَدِ الْحُسَیْنِ حِینَ بُویِعَ عُثْمَانُ وَ قَالَ یَا ابْنَ أَخِی اخْرُجْ مَعِی إِلَى بَقِیعِ الْغَرْقَدِ فَخَرَجَ حَتَّى إِذَا تَوَسَّطَ الْقُبُورَ اجْتَرَّهُ فَصَاحَ بِأَعْلَى صَوْتِهِ یَا أَهْلَ الْقُبُورِ الَّذِی کُنْتُمْ تُقَاتِلُونَّا عَلَیْهِ صَارَ بِأَیْدِینَا وَ أَنْتُمْ رَمِیمٌ فَقَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام قَبَّحَ اللَّهُ شَیْبَتَکَ وَ قَبَّحَ وَجْهَکَ- ثُمَّ نَتَرَ یَدَهُ وَ تَرَکَهُ فَلَوْ لَا النُّعْمَانُ بْنُ بَشِیرٍ أَخَذَ بِیَدِهِ وَ رَدَّهُ إِلَى الْمَدِینَهِ لَهَلَک.
ابو محمد حسن بن علی علیهما السلام شروع به سخن نمود و فرمودند: حمد و ستایش مخصوص خداوندى است که اول شما را به اول ما هدایت نمود، و آخرتان را به آخر ما رهنمون شد، و خداوند بر جدم محمد پیامبر و نیز خاندانش درود و سلام فرستد. گفته ام را بشنوید و دل هایتان را به من بسپارید … و شما را به خدا سوگند، آیا مى دانید که ابو سفیان دست حسین علیه السلام را وقتى که با عثمان بیعت شد، گرفته و گفت: اى پسر برادر مرا به قبرستان بقیع ببر. تا اینکه به وسط قبرستان رسید پدرت [ابو سفیان] با صدایی بلند گفت: اى اهل گورستان، آنچه شما با ما بر سر آن مى جنگیدید؛ الآن به دست ما افتاده و شما استخوان های پوسیده شده اید! [در این هنگام که این سخن را ابو سفیان بیان کرد،] حسین بن على علیهما السلام فرمود: خدا موى سفید و رویت را قبیح و زشت گرداند. سپس دستش را از او کشیده و او را رها کرد، و اگر نعمان بن بشیر دست ابو سفیان را نگرفته و به مدینه باز نگردانده بود، وی هلاک شده بود.
بدین صورت حضرت سید الشهداء سلام الله علیه با عتاب کامل با ابوسفیان برخورد و سخن باطل وی با قبور مدفونین در بقیع را باطل ساختند.
امام حسین علیه السلام و تبعید ابوذر
یکی از اقداماتی که عثمان در دوران خلافت خود انجام داد، تبعید ابوذر به ربذه بود. ابوذر غفاری از یاران مخلص رسول خدا صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان سلام الله علیه بود و از جمله کسانی بود که با خلافت سه خلیفه ای که با غصب خلافت به حکومت رسیده بودند، مخالف بود و تا آخر عمر در مسیر اهل بیت علیهم السلام باقی ماند که سلام و درود و رضوان الهی بر او باد.
هنگامی که عثمان در صدد تبعید ابوذر بر آمد، دستور داد تا کسی او را بدرقه نکند و هیچ کس حتی حق سخن گفتن با وی را نیز ندارد اما امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین علیهم السلام به سخن عثمان اعتنایی نداشتند و ابوذر را بدرقه کردند چنان چه ابن ابی الحدید در گزارش نسبتا تفصیلی آورده است:
عن ابن عباس ، قال : لما أخرج أبو ذر إلى الربذه ، أمر عثمان فنودی فی الناس ألا یکلم أحد أبا ذر ولا یشیعه. وأمر مروان بن الحکم أن یخرج به فخرج به وتحاماه الناس إلا علی بن أبی طالب رضی الله عنه وعقیلاً أخاه وحسناً وحسیناً رضی الله عنهما وعماراً فإنهم خرجوا معه یشیعونه فجعل الحسن رضی الله عنه یکلم أبا ذر فقال له مروان : إیها یا حسن ألا تعلم أن أمیر المؤمنین قد نهى عن کلام هذا الرجل فإن کنت لا تعلم فاعلم ذلک فحمل علی رضی الله عنه على مروان فضرب بالسوط بین أذنی راحلته وقال: تنح لحاک الله إلى النار فرجع مروان مغضباً إلى عثمان فأخبره الخبر فتلظى على علی رضی الله عنه ، ووقف أبو ذر فودعه القوم … ثم تکلم الحسین رضی الله عنه فقال: یا عماه إن الله تعالى قادر أن یغیرما قد ترى والله کل یوم هو فی شأن وقد منعک القوم دنیاهم ومنعتهم دینک فما أغناک عما منعوک وأحوجهم إلى ما منعتهم فاسأل الله الصبر والنصر واستعذ به من الجشع والجزع فإن الصبرمن الدین والکرم وإن الجشع لا یقدم رزقاً والجزع لا یؤخر أجلاً.
ابن عباس می گوید: هنگامی که ابوذر به ربذه تبعید شد، عثمان فرمان داد تا میان مردم فرمان دهند کسی با اوذر سخن نگوید و او را بدرقه نکند و به مروان بن حکم دستور داد تا او را بیرون کند. مروان با ابوذر بیرون آمد و مردم از وی کناره گرفتند، جز علی بن ابی طالب [علیهما السلام] و برادرش عقیل و حسن و حسین [علیهما السلام] و عمار که آنان نیز همراه با علی [علیه السلام] بیرون آمده بودند و ابوذر را بدرقه کردند. [امام] حسن [علیه السلام] با ابوذر شروع به سخن نمود. مروان به ایشان گفت: دست بردار ای حسن، آیا نمی دانی امیرمؤمنان [یعنی عثمان] از سخن گفتن با این مرد نهی کرده است؟ اگر نمی دانی، پس بدان. [حضرت] علی [علیه السلام] به مروان هجوم برده و میان دو گوش مرکب مروان شلاق زد و فرمودند: کنار برو که خدا رسوایت کند، به سوی آتش برو. مروان به نزد عثمان رفت و ماجرا را بیان کرد، عثمان به شدت از [حضرت] علی [علیه السلام] خشمگین شد و ابوذر ایستاد و گروه با او خداحافظی کردند … سپس [امام] حسین [علیه السلام] شروع به سخن نمود و فرمود: ای عمو، خداوند متعال قادر است آن چه را می بینی، دگرگون کند و هر روزی به کاری است و مردم دنیایشان را از تو بازداشتند و تو دینت را از آنان دریغ داشتی و چه قدر تو را از آنچه تو را بازداشتند [یعنی دنیا]، بی نیازی و آنان به آنچه تو از ایشان دریغ داشتی [یعنی دین]، نیازمندند. از خداوند یاری و یاری بخواه و از حرص شدید و بی تابی [به او] پناه ببر. که شکیبایی و بزرگواری از دین است و حرص شدید، روزی را پیش نمی اندازد و بی تابی اجل را پس نمی اندازد.
مرحوم برقی رضوان الله تعالی علیه نیز شبیه همین گزارش را در کتاب گرانسگ «المحاسن» بیان می کند:
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: لَمَّا شَیَّعَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام أَبَا ذَرٍّ ره وَ شَیَّعَهُ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ علیهما السلام وَ عَقِیلُ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ وَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ رضی الله عنه قَالَ لَهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام وَدِّعُوا أَخَاکُمْ فَإِنَّهُ لَا بُدَّ لِلشَّاخِصِ مِنْ أَنْ یَمْضِیَ وَ لِلْمُشَیِّعِ مِنْ أَنْ یَرْجِعَ قَالَ فَتَکَلَّمَ کُلُّ رَجُلٍ مِنْهُمْ عَلَى حِیَالِهِ فَقَالَ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیٍّ علیهما السلام رَحِمَکَ اللَّهُ یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ الْقَوْمَ إِنَّمَا امْتَهَنُوکَ بِالْبَلَاءِ لِأَنَّکَ مَنَعْتَهُمْ دِینَکَ فَمَنَعُوکَ دُنْیَاهُمْ فَمَا أَحْوَجَکَ غَداً إِلَى مَا مَنَعْتَهُمْ وَ أَغْنَاکَ عَمَّا مَنَعُوکَ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ ره رَحِمَکُمُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ فَمَا لِی فِی الدُّنْیَا مِنْ شَجَنٍ غَیْرُکُمْ إِنِّی إِذَا ذَکَرْتُکُمْ ذَکَرْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله.
امام صادق سلام الله علیه فرمودند: امیرمؤمنان علیه السلام ابوذر را بدرقه کرد و و امام حسن و امام حسین علیهما السلام، عقیل بن ابی طالب، عبد الله بن جعفر و عمار بن یاسر نیز به بدرقه او آمده بودند. امیرمؤمنان سلام الله علیه فرمود: با برادرتان وداع کنید که مسافر باید برود و بدرقه کننده باید بازگردد. هر یک از آنان، سخن های خود را با او گفتند. حسین بن علی علیهما السلام به او فرمود: ای ابوذر رحمت خدا بر تو، مردم تو را گرفتار رنج ساختند، چرا که تو دینت را از دسترس آنان به دور داشتی و آنان هم دنیایشان را از تو بازداشتند و فردا چه قدر تو از آنچه از آنان دور داشتی، نیازمندی [کنایه از نیازمندی دین] و آنچه که تو را از آن بازداشتند، بی نیازی.
با دقت در این دو متنی که گذشت، سید الشهداء سلام الله علیه در زمان خلافت عثمان نیز دارای جایگاه ویژه ای بوده است که حتی در مخالفت با عثمان، به بدرقه ابوذر رفته و با او سخنان ارزشمندی را بیان کرده است.
نتیجه:
شخصیت نورانی حضرت ابا عبد الله الحسین علیه السلام در جامعه آن روز دارای تاثیر فراوانی بوده است. مقابله و برخورد آن حضرت و خلفایی که غاصب حق امامت و منصب ولایت بوده اند در سیره و منش آن حضرت دیده می شود که در این نوشته به نحو اختصار به برخی از موارد اشاره شد.
موفق باشید
موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده