جاه‌طلبی‌های منطقه‌ای شاه در خاورمیانه

۱۴۰۴/۰۳/۰۷
  • admin
  • شناسه خبر: 12967



پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ تحلیل سیاست خارجی محمدرضا شاه در دهه‌های ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ بدون درک هم‌زمان بستر داخلی حکومت و فضای بین‌المللی حاکم بر جهان آن زمان، تصویری ناقص و گمراه‌کننده از دیپلماسی پهلوی به‌ دست خواهد داد. نگاه ژرف به اسناد و خاطرات، به‌ویژه گزارش‌های تحلیلی و خاطرات اسدالله علم، نشان می‌دهد که سیاست‌های منطقه‌ای شاه بیش از آن‌که حاصل ضرورت‌های امنیتی باشد، تابعی از بحران‌های مشروعیت داخلی، تلاش برای ایفای نقش ژاندارم منطقه، و تأثیرپذیری از معادلات جنگ سرد بود. با نگاهی به بستر درونی حکومت پهلوی می‌توان دریافت که سیاست‌های منطقه‌ای شاه صرفا واکنشی به تهدیدات خارجی نبود، بلکه تلاشی بود برای سرپوش نهادن بر بحران مشروعیت داخلی و گریز از فشارهای سیاسی در داخل. از نگاه تحلیل‌گرانی چون فرد هالیدی، جاه‌طلبی‌های نظامی شاه، ازجمله دخالت در ظفار، یا موضع‌گیری‌های تهاجمی در قبال عراق، بیش از آن‌که ریشه در الزامات دفاعی داشته باشد، بازتابی از بحران فقدان مشارکت سیاسی، سرکوب مخالفان و ناکامی در ایجاد انسجام اجتماعی بود. شاه با برجسته‌سازی تهدیدات خارجی و ایفای نقش قهرمان ملی در سیاست خارجی، سعی داشت مشروعیت خود را در ذهن جامعه بازسازی کند.

 

براساس روایات موجود، ازجمله خاطرات علم، شاه خلیج‌فارس را «شریان حیاتی جهان آزاد» می‌دانست و معتقد بود ایران باید به‌تنهایی بار امنیت منطقه را به دوش بکشد. او حتی به مقامات آمریکایی هشدار می‌داد که اتکا صرف به آمریکا در تأمین امنیت منطقه (نظیر تجربه ویتنام) اشتباه است و ایران باید از چنان قدرتی برخوردار باشد که بتواند به‌ طور مستقل در برابر نفوذ شوروی ایستادگی کند. در همین راستا، تقویت بنیه نظامی ایران، مقابله با نفوذ شوروی در افغانستان و پاکستان، و پر کردن خلأ قدرت پس از خروج انگلیس از خلیج‌فارس از اولویت‌های استراتژیک شاه بود. سیاست‌های منطقه‌ای محمدرضاشاه (از حمایت نظامی از عمان گرفته تا چالش با عراق و نزدیکی با رژیم صهیونیستی) همه در چارچوب تقویت وجهه منطقه‌ای ایران تحلیل می‌شود؛ اما حقیقت آن است که این سیاست‌ها نه بر پایه اجماع داخلی، بلکه بر مبنای نیاز به فرافکنی بحران‌های سیاسی داخل، تضعیف جنبش‌های دموکراتیک، و کسب مشروعیت از راه نظامی‌گری طراحی شده بود. وابستگی راهبردی به آمریکا و طرد جنبش‌های مردمی منطقه‌ای، درنهایت نه‌تنها موجب استحکام رژیم پهلوی نشد، بلکه فاصله حاکمیت با ملت را بیش از پیش افزایش داد و زمینه‌ساز انزوای منطقه‌ای ایران در واپسین سال‌های پیش از انقلاب اسلامی شد.

 

آن‌چه در ادامه می آید بخشی از خاطرات اسدالله علم در ۵ خرداد ۱۳۵۴ است که رهنمودها و دستورالعمل‌های مذاکره با سناتور مشهور دموکرات، ادوارد کندی را از محمدرضا پهلوی دریافت می‌کند. در این یادداشت به‌خوبی نگاه شاه به تحولات غرب آسیا و سیاست‌های منطقه‌ای روشن و آشکار است.

 

صبح شرفیاب شدم مقدار زیادی کارهای جاری را عرض کردم بعد صحبت  سناتور کندی که امروز به تهران می‌آید شد. عرض کردم: «چنان که مقرر فرموده‌اید  ناهار مهمان من است. در چه زمینه با او صحبت بکنم؟» فرمودند: «یک مرور کلی با او بکن و وضع شمال و شرق و غرب ما را برای او تشریح کن و بعد  هم اهمیت خلیج‌فارس و مسئله صدور نفت به دنیای آزاد را از این شریان مهم  جهانی برای او بگو، وضع اقیانوس هند را تشریح کن و بگو که اگر طبق نقشه روس‌ها و  هندی‌ها پاکستان تجزیه شود به نظر ما شوروی افغانستان را فوری اشغال می‌کند و از  یکی از ولایات پاکستان خود را به اقیانوس هند می‌رساند؛ بنابراین ایران است که همه  این نظرات را باید مد نظر داشته و مثل سد سکندر بایستد و شما هم کسی غیر از ما  ندارید. اما علت این‌که ما خود را تا این اندازه تقویت می‌کنیم، برای این است که  حتى‌الامکان متکی به کمک شما نباشیم زیرا دیدیم که تکیه بر شما در ویتنام و به طور  کلی در هند و چین چه عواقبی در برداشت. گرچه از دوستی با شما گریزی نیست  ولى اتکا بر شما به‌کلی غلط است.»

 

عرض کردم: «متأسفانه به علت این که  ادوارد کندی دیر از عراق به آبادان وارد شد، نتوانست پرواز روی خلیج‌فارس را که  برای او ترتیب داده بودیم انجام بدهد. اگر آن‌جا را می‌دید خوب بود. ولی البته غلام  این مسائل را برای او خواهم گفت.» عرض کردم: «این‌که به علت عضویت کمیته انرژی  سنا، بعضی از کشورهای خاورمیانه را بازدید می‌کند بهانه است و اگر اشتباه نکنم  قصد ریاست‌جمهوری دارد و این یک سفر تبلیغاتی است با آن‌که مکرر گفته است  نمی‌خواهم اما مسلما دروغ می گوید.» فرمودند: «باید همین‌طور باشد.»

 

عرض کردم: «عراق کار عجیبی کرده و وزیر کشور خود را به استقبالش فرستاده است.» باور نفرمودند. خبر رویتر را به نظر مبارک رساندم خیلی تعجب فرمودند. فرمودند: «ما چه کردیم؟» عرض کردم: «گفته‌ام شهردار آبادان از او در ساختمان شهرداری پذیرایی کند و بعد او را با هواپیما به تهران بفرستند. در تهران که هیچ، از فرودگاه مستقیما پیش من خواهد آمد. اگر امر بفرمایید بگویم از طرف وزارت خارجه تشریفات  کوچکی برود.» فرمودند: «نه لازم نیست.»

 

ساعت یک و نیم بعد از ظهر کندی آمد، با یک عده ۱۲ نفری از خواهر و شوهرخواهر و دختر و داماد و دوست و…. قصد داشت با هم ناهار بخوریم و هم صحبت کنیم و هم ساعت ۳.۵ به دیدار وزیر خارجه و نخست‌وزیر و وزیر اقتصاد برود. خلاصه که یک کلمه هم حرف سیاسی نزدیم.

 



منبع

مقالات مرتبط