به گزارش پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در ۱۵ فروردین ۱۳۳۶، دوره نخستوزیری حسین علاء به پایان رسید و دکتر منوچهر اقبال با حکم شاه به این سمت منصوب شد. تغییر دولت در این مقطع، نه یک جابهجایی صرف سیاسی، بلکه ناشی از مجموعهای از فشارهای خارجی، بحرانهای داخلی و محاسبات خاص دربار بود.
از مهمترین دلایل برکناری علاء میتوان به اقدام دولت او برای امضای قراردادی نفتی با یک شرکت ایتالیایی اشاره کرد. این قرارداد، بهرهبرداری از نفت مناطقی از ایران را به این شرکت واگذار میکرد، اما در صورت اجرایی شدن، تهدیدی جدی برای منافع ایالات متحده در بازار نفت ایران محسوب میشد. آمریکاییها بهشدت نگران تأثیر چنین توافقی بر موقعیت خود در خاورمیانه بودند.
در کنار این مسئله، نارضایتی ایالات متحده از برخی چهرههای کابینه علاء، افزایش فساد، سوءاستفادههای مالی، و رواج رشوهخواری در دستگاههای دولتی نیز نقش مهمی در سقوط این دولت ایفا کرد. از سوی دیگر، برخورد سختگیرانه دولت علاء با «حزب ایران» و اعلام غیرقانونی بودن فعالیتهای آن، فضای سیاسی کشور را بهشدت محدود کرد. گفته میشود که حتی دستور تشکیل احزاب توسط دولت جدید، و اشاره شخص شاه به این مسئله، درواقع تحت فشار و اصرار مقامات آمریکایی صورت گرفته بود؛ با این حال، شاه با توجه به سطح آگاهی عمومی، وضعیت فرهنگی جامعه، و تجربیات گذشته، معتقد بود که فضای سیاسی ایران هنوز آمادگی چنین تحولی را ندارد.
با وجود این ارزیابی، دولت اقبال بهسرعت به عنوان دولتی وفادار به دربار و وابسته به سیاستهای بریتانیا شناخته شد. اما آنچه روند را پیچیدهتر کرد، کاهش تدریجی رضایت آمریکاییها از دولت جدید بود؛ روندی که در نیمه دوم سال ۱۳۳۶ به اوج رسید.
دکتر اقبال در ۲۵ فروردین ۱۳۳۶ برنامههای دولت خود را در مجلس شورای ملی اعلام کرد. ازجمله محورهای اصلی این برنامه میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
۱. تداوم سیاست خارجی دولت علاء
۲. تقویت پیمان بغداد
۳. تداوم مبارزه با کشت خشخاش
۴. واگذاری و تقسیم املاک سلطنتی
اما یکی از مهمترین اقدامات صورت گرفته در دوره نخستوزیری وی آغاز بهکار سازمان اطلاعات و امنیت کشور(ساواک) بود.
سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک): از تقلید تا سرکوب
ساواک در سال ۱۳۳۵ با همکاری مستقیم ۱۰ مستشار آمریکایی و با الگوبرداری از ساختار سازمان سیا (CIA) تأسیس شد. با این تفاوت که برخلاف سیا که به صورت یک نهاد مستقل اطلاعات خارجی عمل میکند، در ایران به دلیل دامنه محدود فعالیتهای خارجی، وظایف اطلاعاتی و امنیتی در قالب یک سازمان واحد گنجانده شد و نام آن را «سازمان اطلاعات و امنیت کشور» گذاشتند (کتاب ساواک ، سازمان اطلاعات و امنیت کشور مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی).
ساواک تلفیقی از کارکردهای سازمانهای CIA و FBI آمریکا بود. به گونهای که اداره کل سوم و هشتم عملکردی شبیه به FBI، و ادارات دوم و هفتم کارکردی مشابه سیا داشتند. ساختار تشکیلاتی ساواک به شرح زیر بود:
۱. رئیس ساواک
۲. معاون اول (عملیاتی)
۳. معاون دوم (اداری)
۴. اداره کل اول (امور اداری)
۵. اداره کل دوم (اطلاعات خارجی)
۶. اداره کل سوم (امنیت داخلی کشور)
۷. اداره کل چهارم (حفاظت از پرسنل، اسناد و اماکن)
۸. اداره کل پنجم (امور فنی)
۹. اداره کل ششم (امور مالی)
۱۰. اداره کل هفتم (تحلیل اطلاعات خارجی)
۱۱. اداره کل هشتم (ضد جاسوسی)
نخستین رئیس ساواک، سپهبد تیمور بختیار بود؛ فردی که از زمان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، به عنوان فرماندار نظامی تهران نقش مهمی در سرکوب نیروهای مخالف ایفا کرده بود. او با تجربهای حدود سهسالونیم در حوزه امنیتی و نظامی، هسته اولیه ساواک را شکل داد و تا سال ۱۳۳۹ در رأس آن باقی ماند.( کتاب ساواک ، سازمان اطلاعات و امنیت کشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.)
پس از مدتی، با وجود نقش مستشاران آمریکایی در طراحی ساختار و آموزش نیروها، تصمیم گرفته شد که حضور آنان در ساواک ضروری نیست و با موافقت محمدرضا شاه، ایران را ترک کردند.
با این حال، تلاشهای گسترده برای تجهیز، آموزش و جذب پرسنل (حدود پنجهزار نفر رسمی و دهها هزار مأمور و منبع خبری) نتوانست جای خالی یک نهاد اطلاعاتی واقعی را پر کند. ساواک در زمینه کشف فعالیتهای پنهانی ناتوان بود و تمرکز خود را بیشتر بر فعالیتهای علنی و نیمهعلنی قرار داد. مدیران سازمان، به جای تمرکز بر مأموریتهای حساس و خطرناک، بیشتر به اقدامات نمایشی و پرهیاهو علاقه نشان میدادند ( کتاب ساواک ، سازمان اطلاعات و امنیت کشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی.)
ساواک که درواقع فرزند مستقیم سیاستهای امنیتی ایالات متحده بود، با ایجاد فضایی از رعب و وحشت، یکی از منفورترین نهادهای عصر پهلوی شد. عموم مردم، خشونتها، شکنجهها و سرکوبها را نه فقط به پای این سازمان، بلکه به حساب کل نظام میگذاشتند. این سازمان نماد سرکوب و دیکتاتوری محمدرضاشاه شد، همانگونه که در دوران حکومت رضاشاه نیز دستگاههای امنیتی ابزاری برای استبداد و ارتکاب جنایات بودند (ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص ۴۱۲.)
پس از سقوط رضاشاه در شهریور ۱۳۲۰، حکومت همچنان در پی ایجاد نهاد امنیتی مقتدری بود که بتواند مخالفان را کنترل کند. تأسیس ساواک، که به نوعی محصول مشترک کودتای ۲۸ مرداد و حمایت آمریکا و بریتانیا بود، دقیقا در همین راستا قرار داشت.
براساس اساسنامه سازمان امنیت، ساواک به طور رسمی زیرمجموعه نخستوزیری بود. رئیس آن از سوی شاه منصوب میشد و در جایگاه معاون نخستوزیر قرار داشت. اما در عمل، قدرت ساواک از بسیاری از نهادهای حکومتی بیشتر بود. حتی با دادن اختیارات قضایی به این سازمان و انتصاب آن به عنوان ضابط دادرسی ارتش، دستگاه قضایی نظامی نیز به ابزار اجرای اهداف ساواک تبدیل شد (جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج ۱، ص ۵۸۴.)
دکتر اقبال در این میان نقش مهمی در تأسیس و تثبیت ساواک ایفا کرد. در همان ماههای آغازین نخستوزیریاش، روند شکلگیری ساواک را به طور رسمی آغاز کرد و سیاست امنیتی جدیدی را جایگزین شیوههای سنتی حکومت نظامی نمود. این تحولات، نقطه آغاز عصری تازه در سرکوب و کنترل جامعه ایران بودند(محمد رفیعی مهرآبادی، تاریخ معاصر ایران، ص ۲-۷۱.).
دورهبندی ساواک بر اساس رؤسای آن
ساواک از زمان تأسیس خود در سال ۱۳۳۵ تا زمان انحلال آن در ۱۳۵۷، چهار دوره اصلی را از سر گذراند که هریک با نام رئیس وقت آن شناخته میشود. شناخت ویژگیها و تغییرات هر دوره برای تحلیل محتوای اسناد این سازمان امری حیاتی است:
۱. دوره تیمور بختیار (۱۳۳۵–۱۳۳۹): شکلگیری و خشونت عریان
ساواک در این دوره توسط تیمور بختیار، فرماندار نظامی تهران در دوران پس از کودتای ۲۸ مرداد، پایهگذاری شد. بختیار درواقع تجربه و نهادهایی را که طی سالهای سرکوب پس از کودتا به کار گرفته بود، به سازمان تازهتأسیس ساواک منتقل کرد. ساختار ساواک براساس الگوی تلفیقی سیا (CIA) و افبیآی (FBI) و با کمک ۱۰ مستشار آمریکایی طراحی شد. اما در این مرحله گزارشها بیشتر بازتابدهنده خشونت، تهدید، و مراقبت مداوم بودند تا تحلیل پیچیده.
۲د .وره حسن پاکروان (۱۳۳۹–۱۳۴۳): چرخش به سوی اعتدال
با کنار گذاشتن بختیار، شاه فردی ملایمتر و اهل گفتوگو یعنی حسن پاکروان را منصوب کرد. در این دوره، ساواک تلاش کرد وجههای مدنیتر به خود بگیرد و با برخی مخالفان، ازجمله مذهبیون، وارد گفتوگو شود. پاکروان با درک اجتماعی-فرهنگی بالاتر نسبت به سلف خود، سعی داشت میان ساواک و جامعه شکافی تمامعیار ایجاد نشود.
۳. دوره نعمتالله نصیری (۱۳۴۳–۱۳۵۷): گسترش و اقتدارگرایی کامل
دوره نصیری طولانیترین و شاید تأثیرگذارترین دوره فعالیت ساواک بود. در این دوره، ساواک به یکی از ابزارهای اصلی سرکوب سیاسی و تثبیت سلطنت بدل شد. شمار پرسنل افزایش یافت، بودجه سازمان گسترش پیدا کرد و اختیارات امنیتی آن ازجمله ضابط قضایی بودن، در سطحی کمسابقه تقویت شد. بسیاری از اسناد ساواک که امروز در دسترساند، مربوط به این دورهاند و اغلب حاوی اطلاعاتی دقیقتر ولی همچنان امنیتمحور و با اهداف کنترلی هستند.
۴ . دوره ناصر مقدم (۱۳۵۷): واپسین تلاش برای اصلاح
مقدم، آخرین رئیس ساواک، در دورهای به ریاست رسید که بحران انقلابی ایران به اوج خود رسیده بود. وی تلاش کرد رویکردی نرمتر اتخاذ کند و برخی از فشارهای امنیتی را کاهش دهد، اما شرایط سیاسی کشور از کنترل خارج شده بود. درنهایت با سقوط رژیم پهلوی، سازمان ساواک نیز منحل شد.
اسناد امنیتی یا منابع تاریخنگاری
انتشار اسناد سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) پس از پیروزی انقلاب اسلامی، رخدادی کمنظیر در تاریخ نظامهای امنیتی جهان به شمار میرود. در اغلب کشورها، اسناد امنیتی تا دههها پس از تولید محرمانه باقی میمانند و حتی پس از آن نیز تنها بخش کوچکی از آنها در اختیار عموم قرار میگیرد. اما در جمهوری اسلامی ایران، با توجه به ماهیت تحولآفرین انقلاب، بخش گستردهای از این اسناد به مرور در دسترس پژوهشگران و افکار عمومی قرار گرفته است. این امر، زمینهای استثنایی برای مطالعه تاریخ معاصر ایران فراهم کرده؛ با این حال، بررسی و استفاده از این اسناد بدون ملاحظات روشی و تحلیلی، میتواند منجر به برداشتهای نادرست و نتایج مشکوک گردد.
اسناد امنیتی: متنهایی برای کنترل، نه روایت
باید نخست به این نکته اساسی توجه کرد که اسناد ساواک، مانند دیگر متون اطلاعاتی، در اصل برای اهداف امنیتی و اطلاعاتی تهیه شدهاند، نه برای تاریخنگاری یا روایت واقعگرایانه از رخدادهای اجتماعی. این اسناد غالبا از منظر دستگاه قدرت به پدیدههای جامعه مینگرند و بیش از آنکه به دنبال حقیقت تاریخی باشند، بر تشخیص تهدیدات، مهار مخالفتها و حفظ ثبات نظام حاکم تمرکز دارند.
افسر امنیتی که گزارش مینویسد، اولا دارای رویکردی خاص و آموزشدیده برای کشف و تحلیل «خطر» است، نه برای تحلیل علمی و بیطرفانه. ثانیا او گزارش خود را با توجه به ملاحظات حفاظتی، سطح درک شخصی، محدودیت زمانی و در مواردی سطح پایین سواد فرهنگی یا سیاسی تنظیم میکند. همانطور که در برخی اسناد مشاهده میشود، مأمور ساواک گاه از یک سخنرانی دوساعته تنها یک برداشت سطحی، کوتاه و حتی تحریفشده ارائه میدهد که بیشتر بازتاب ذهنیت اوست تا واقعیت واقعه.
این موضوع بهویژه در دورههای آغازین فعالیت ساواک (۱۳۳۵ تا اوایل دهه ۴۰ شمسی) بهوضوح دیده میشود، زمانی که بسیاری از مأموران این سازمان از نیروهای شهربانی و ارتش بودند و فاقد تجربه کافی اطلاعاتی یا تحلیل پیچیده سیاسی و فرهنگی محسوب میشدند. چنانکه برای مثال شاید خطیب روی منبر صحبتی میکرد و آن فرد یک برداشت ذهنی میکرد و از دو ساعت سخنرانی مثلا یک صفحه یا چند خط مینوشت. همچنین در این دوره و حتی کماکان در دورههای بعد، یکی از وظایف اصلی ساواک ازجمله در بخش اداره سوم، گزارشنویسی بود؛ امری که در ذهن و عملکرد مقامات ساواک نوعی پایش و رصد اطلاعاتی محسوب میشد و منابع و اعضای ساواک موظف به ارائه گزارشات کثیری به این سازمان بودند. تأکید بسیار بر منابع و گزارشات آنان این خلل را وارد میکرد که گزارشاتی فاقد تحلیل و گاه حتی غیرموثق و ساختگی شروع به گسترش کرد.
اسناد امنیتی و تاریخنگاری: ضرورت رویکرد انتقادی
به همین دلیل، هر مورخ یا محققی که قصد بهرهگیری از این اسناد را دارد، باید آنها را نه به عنوان گزارشهایی دقیق و بیطرف، بلکه به عنوان دادههایی مشروط، جهتدار و در بسیاری مواقع ناقص تلقی کند. این اسناد در کنار آنچه میگویند، به همان اندازه در باب آنچه نگفتهاند نیز معنادار هستند. بخشی از اطلاعات حساس، تعمدا حذف میشده یا تنها در ذهن افسر باقی میمانده و در متن گزارش منعکس نمیشده است. بنابراین، مطالعه این اسناد مستلزم درک ساختار قدرت، شناخت زبان امنیتی و فهم سازوکار تولید اطلاعات در نظامهای اقتدارگراست.
همچنین نباید فراموش کرد که سازمان ساواک در طول بیش از دو دهه فعالیت خود، دگرگونیهایی در ساختار، عملکرد و شیوههای رفتاری داشت که بدون شناخت دورههای تاریخی آن، نمیتوان به فهمی دقیق از محتوای اسناد آن رسید.
چارچوبهای نظری پیشنهادی برای تحلیل گفتمان اسناد ساواک
با بهرهگیری از این چارچوب نظری ترکیبی، میتوان اسناد ساواک را نه فقط به عنوان داده، بلکه به عنوان موقعیتی گفتمانی فهم کرد که در آن مبارزهای بر سر بازنمایی جامعه و کنترل حافظه تاریخی در جریان بوده است. فهم اینکه این متون چگونه زبان را در خدمت قدرت به کار گرفتهاند، نخستین گام برای تبدیل آنها به منابع معتبر تاریخی است. مورخ، برخلاف افسر امنیتی، به دنبال کشف لایههای پنهان معنا، صداهای خاموش و منطقهای گفتمانی است که در این اسناد نهفتهاند.
۱. گفتمان بهمثابه عرصه مبارزه بر سر معنا (براساس لاکلا و موف)
لاکلا و موف (Laclau & Mouffe) گفتمان را نه فقط ابزار بازنمایی واقعیت، بلکه عرصهای برای تثبیت معنا در شرایط مبارزه هژمونیک میدانند
(Laclau, E., & Mouffe, C. (1985). Hegemony and Socialist Strategy: Towards a Radical Democratic Politics. London). در این نگاه، اسناد ساواک را میتوان بخشی از گفتمانی دانست که با هدف تثبیت نظم سیاسی پهلوی و تخریب یا «دیگرسازی» هر گونه صدای مخالف تولید شدهاند. در این چارچوب، اسناد ساواک عملکردی گفتمانی دارند؛ نه صرفا گزارشگر واقعیت، بلکه فعالانه در تولید و بازتولید نظم سیاسی مشارکت میکنند.
بازیگران اجتماعی (مانند روحانیون، دانشجویان، روشنفکران) در این متون نه آنگونه که هستند، بلکه در قالب گفتمانی مشخص و مطابق با منطق امنیتی نظام بازنمایی میشوند. تمایز میان «خودی/ غیرخودی»، «نظم/ تهدید»، «امنیت/ اخلال» بنیان اصلی این گفتمان است.
۲. رابطه زبان و قدرت (براساس نورمن فرکلاف)
نورمن فرکلاف (Norman Fairclough) تحلیل گفتمان را به سه سطح تقسیم میکند:
تحلیل متنی :(Textual analysis) بررسی واژگان، استعارهها، ساختارهای نحوی و سبک؛
تحلیل گفتمان :(Discursive practice) شیوه تولید، توزیع و مصرف متنها؛
تحلیل اجتماعی :(Social practice) رابطه این متون با ساختارهای اجتماعی، بهویژه قدرت و ایدئولوژی
(Fairclough, N. (1989 Language and Power. London: Longman).
در این چارچوب، برای تحلیل اسناد ساواک میتوان چنین پیش رفت:
الف) در سطح متن:
استفاده از واژگان خاص امنیتی: «اخلالگر»، «مفسد»، «عناصر منحرف»، «تحریکآمیز».
ساختار نحوی غیرشخصی و غیرمسئول: حذف فاعل، مجهولگویی، تأکید بر بیطرفی گزارش.
ترجیحات سبکی که بار منفی نسبت به سوژهها القا میکند.
ب) در سطح رویه گفتمانی:
تولید این اسناد در بستر روابط اطلاعاتی/ قدرت، توسط کارگزاران آموزشدیده.
مصرف آنها نه فقط توسط نهادهای امنیتی، بلکه در سطح قضایی، اداری و حتی آموزشی.
ج) در سطح عمل اجتماعی:
تثبیت گفتمان رسمی پهلوی؛ تولید تصویر خاصی از جامعه، مخالفان، نهاد دین و…
سرکوب بدیلهای معنایی و به حاشیهراندن صداهای دیگر (مانند قرائت مذهبی از عدالت اجتماعی، روایت رهاییبخش از تاریخ)
۳ .دالهای تهی و مبارزه برای هژمونی («لاکلا» و «موف»)
در گفتمان امنیتی ساواک، مفاهیمی مانند «امنیت»، «منافع ملی»، «نظم عمومی» نقش دال تهی Empty) Signifier) را دارند:
آنها دارای معناهای سیالی هستند که نظام سلطنت تلاش میکند آنها را به خود گره بزند. این دالها میتوانند بهراحتی توسط گفتمانهای رقیب (مثل گفتمان انقلاب اسلامی) مصادره شوند و در بازی هژمونیک معنای جدید بیابند.
اسناد ساواک را نمیتوان صرفا منابع تاریخی دانست، بلکه آنها متونی گفتمانیاند که در دل یک نظام معنایی خاص تولید شدهاند. تمایز میان اسناد اطلاعاتی و منابع تاریخی مستلزم تحلیل لایههای پنهان قدرت، ایدئولوژی، و گفتمان است. با خوانشی انتقادی، و با تکیه بر چارچوبهایی مانند فرکلاف و لاکلا/موف میتوان از این اسناد استفادهای علمی و منصفانه داشت.
منابع:
کتاب ساواک ، سازمان اطلاعات و امنیت کشور ، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، ص ۴۱۲.
جلالالدین مدنی، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج ۱، ص ۵۸۴.
محمد رفیعی مهرآبادی، تاریخ معاصر ایران، ص ۲-۷۱.
.Laclau, E., & Mouffe, C. (1985). Hegemony and Socialist Strategy: Towards a Radical Democratic Politics
Fairclough, N. (1989). Language and Power. London: Longman.
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده