پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در جریان تحولات سیاسی و اجتماعی ایران، گروههای مختلفی در زندانها فعالیت میکردند که هریک با مبانی فکری و اعتقادی خاص خود به سر میبردند. یکی از این گروهها، سازمان مجاهدین خلق بود که با شعارهای مذهبی و انقلابی وارد عرصه مبارزه شده بود، اما در ادامه بسیاری از اعضای این سازمان در مقابل اصول و معیارهای دینی ایستادند، خاطرهای که در ادامه آمده به مواجهه گروهی از اعضای مجاهدین خلق با مسائل دینی در زندان اوین و بیتوجهی آنها به ارزشهای اسلامی تاکید دارد. این روایت را به نقل از از کتاب خاطرات محمدحسن خاکساران است که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی گردآوری و منتشر شده میخوانیم:
درباره عدم توجه سران سازمان به معیارها و ارزشهاى دینى و سنتى بىمناسبت نیست به خاطرهاى از زندان اشاره کنم؛ در مقدمه ذکر این نکته ضرورى است که در زندان مجموعههاى متعددى از نظر فکرى و اعتقادى حضور داشتند که به نوعى با هم ارتباط و تعامل و گاهى برخورد و تضاد پیدا مىکردند. این مجموعهها به طور کلى به دو مجموعه و گروه مسلمان و غیرمسلمان تقسیم مىشدند، ولى خود مسلمانها نیز با هم اختلافاتى داشتند و از این نظر به سه گروه تقسیم مىشدند که گروهى همین منافقین یا اعضاى سازمان مجاهدین خلق بودند؛ گروهى هم ما بودیم که همچنان محدود بود و با منافقین درگیرى و تضاد داشتیم؛ گروهى هم برادران مسلمان و معتقد ما بودند که ارتباط گرم و صمیمانهاى با ما داشتند، ولى مثل ما خودشان را با اعضاى سازمان درگیر نمىکردند و به تعبیر دیگر بىطرف بودند.
ارتباط و تعامل این گروههاى مسلمان و غیرمسلمان با هم، علاوه بر بحث و جدلهاى فکرى و اعتقادى، به طور عمده در رسیدگى به وضعیت بند از نظر نظافت، تهیه مقدمات صرف غذا مثل پهن، جمع کردن سفره، شستن ظروف و امورى از این دست بود که براى مراعات عدالت هر مجموعه موظف بود، هر روز یا هر هفته دو نفر را به صورت کارگر معرفى نماید. این روش در روزها و ماههاى عادى سال بدون مشکل خاصى ادامه داشت، اما با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان این روش با مشکل مواجه شد و ما مجبور شدیم از آن مجموعه جدا شویم.
اصل قضیه از آنجا شروع شد که قبل از آغاز ماه مبارک رمضان، رابط سازمان با جمع ما که حسین فیض نام داشت، پیش من آمد و گفت که ما با این گروههاى کمونیستى و چپى توافق کردهایم که در این ایام براى افطارى و شام دو کارگر ما بدهیم و دو کارگر آنان بدهند؛ براى سحر چون آنان روزه نمىگیرند و به این امور اعتقادى ندارند، کارگر هم نمىدهند؛ ولى ما باید مطابق معمول براى آماده کردن مقدمات صرف ناهار آنان کارگر معرفى کنیم. من گفتم ما با این روش مخالفیم، زیرا با مبانى اعتقادى ما سازگارى ندارد و اصولا مبارزه ما با رژیم که به خاطر آن زندانى شدهایم، به دلیل همین مسائل دینى و اعتقادى بوده است و حالا چگونه ما اعتقاداتمان را زیرپا بگذاریم و در ماه رمضان براى کسى که به خدا اعتقاد ندارد و روزه نمىگیرد، مقدمات ناهار را فراهم کنیم؟
در اینجا رابط سازمان براى اینکه حرف خودش را به کرسى بنشاند، به دروغ گفت که به هر حال این نظر را همه گروهها پذیرفتهاند و شما که در اقلیت قرار دارید، باید به خواسته اکثریت تن بدهید. علاوه بر اینکه شرایط زندان نیز همین است. من گفتم که ما شرایط زندان و تصمیمگیرى اکثریت را تا آنجا قبول داریم که با معیارها و دستورات اسلامى و دینى ما مغایرت نداشته باشد و اگر شما بر خواسته خود پافشارى کنید، ما از گروه جدا مىشویم. من بلافاصله به دیگران اطلاع دادم و وسایلمان را جمع کردیم و با گرفتن یخچالى جداگانه به همراه دوستانمان به یکى از اتاقهاى زندان نقل مکان کردیم. آنان وقتى دیدند تصمیم ما جدى است و این جدایى ممکن است بازتاب خوبى براى آنان نداشته باشد، چون درباره جمعى بودن تصمیمشان دروغ گفته بودند، هنگام افطار دوباره رابطشان را پیش ما فرستادند تا با تهدید و ارعاب و بایکوت کردن، ما را منصرف کنند که من ناراحت شدم و در جوابش گفتم که ما تصمیم درست و به جایى گرفتهایم و روى آن هم ایستادهایم و از تهدیدات شما نمىهراسیم؛ ولى اگر بخواهید اقدامى علیه ما انجام بدهید، بنده هم مقابله به مثل کرده و به ناچار اعترافات و حرفهایتان را در بازجویى که نشانگر نقاط ضعف شماست، افشا و برملا مىکنم. بحمدالله این تهدید من مؤثر افتاد و آنان دست از سر ما برداشتند و به اصطلاح کوتاه آمدند و ما توانستیم ماه رمضان آن سال را به آرامى و در فضایى صمیمى و با جمعى از افراد متدین و اهل قرآن و نماز و روزه به خوبى و خوشى بگذرانیم.
درباره تهیه افطارى و سحرى و مقدمات آن نیز مشکل خاصى نداشتیم؛ زیرا هر روز یک نفر به صورت کارگر داوطلب تهیه مقدمات افطار مىشد؛ علاوه بر اینکه غالب خود من مقدمات سحرى را فراهم مىکردم؛ به این صورت که ساعتى قبل از سحر از خواب بیدار مىشدم و اقدامات لازم را انجام مىدادم و سپس دوستان را بیدار مىکردم.از این خاطره و نمونههاى فراوان دیگرى که من فعلا به یاد ندارم، معلوم مىشود که مجاهدین خلق به نام افرادى که ظاهرآ داعیهى اسلام و دین داشتند، در عمل با زیرپا گذاشتن دستورات و شعایر دینى به نفع چپىها و کسانى که سرسازگارى با دین و دیانت نداشتند کار مىکردند.
منبع: خاطرات محمد حسن خاکساران، به همت مرکز اسناد انقلاب اسلامی ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده