روزه‌خواری اجباری در دانشکده افسری

۱۴۰۳/۱۲/۲۱
  • admin
  • شناسه خبر: 11274



پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در سال‌های پایانی حکومت پهلوی، فضای سیاسی و اجتماعی ایران شاهد برخوردهای متعددی میان ساختار حکومتی و نیروهای مذهبی بود. رژیم پهلوی که به دنبال ایجاد جامعه‌ای با هویت سکولار و مدرن براساس الگوهای غربی بود، سیاست‌هایی را در جهت محدودسازی جلوه‌های مذهبی در نهادهای رسمی کشور، ازجمله نیروهای مسلح، اجرا می‌کرد. در این راستا، گرایشات دینی میان نیروهای نظامی و دانشجویان دانشکده افسری به چشم می‌آمد و گاه با مخالفت‌های سخت‌گیرانه‌ای از سوی فرماندهان همراه می‌شد. تلاش برای کمرنگ کردن شعائر اسلامی، به‌ویژه روزه‌داری در ماه رمضان، یکی از جلوه‌های این سیاست بود که با مقاومت برخی از نیروهای متعهد و پایبند به مذهب روبه‌رو شد.

در این فضا، بسیاری از نظامیان متدین، همچون شهید امیر سپهبد علی صیاد شیرازی، تلاش می‌کردند تا ارزش‌های دینی خود را حفظ کنند و با رفتارهای محدودکننده مقابله نمایند. خاطره پیش‌ رو روایت یکی از این تقابل‌ها در دانشکده افسری ارتش شاهنشاهی است که در آن، دانشجویان روزه‌دار در برابر سیاست روزه‌خواری اجباری ایستادگی کردند و توانستند وحدت و همبستگی خود را در برابر فشارها حفظ کنند. این خاطره برگرفته از کتاب «خاطرات امیرسپهبد صیاد شیرازی» منتشر شده در مرکز اسناد انقلاب اسلامی است:

دانشکده‌ افسری‌ کلا فضایی‌ بسیار پاک بود. حتی‌ من‌ الان‌ که‌ در ارتباط‌ درسی‌ با دانشگاه‌ وقتی‌ آن‌جا می‌روم‌ و می‌خواهم‌ که‌ این‌ محیط‌ را لمس‌ کنم‌، می‌بینم‌ با زمان‌ ما واقعا آن‌قدر تفاوتی‌ ندارد. چرا؟ چون‌ میدان‌ فقط‌ میدان‌ آموزش‌ بود و چهره‌هایی‌ را که‌ انتخاب‌ کرده‌ بودند چهره‌های‌ شاخص‌ نظامی‌ برای‌ فرماندهی‌ بودند و عمدتا سرمایه‌گذاری‌ روی‌ تربیت‌ جسمی‌ و فکری‌ بود و تنها خلأ آن‌ عدم‌ رسمیت‌ فرایض‌ دینی‌ بود. به‌ طوری‌ که‌ در متن‌ برنامه‌ها قرار نداشت‌ ولی‌ در حاشیه‌ قرار داشت‌ و کسی‌ هم‌ با حاشیه‌ کاری‌ نداشت‌؛ درنتیجه‌ می‌توانم‌ این‌ را واقعا با اطمینان‌ بگویم‌ که‌ بهترین‌ روزه‌های‌ ماه‌ مبارک رمضان را من‌ در دانشکده‌ گرفتم‌ چون‌ به‌ صورت‌ طبیعی‌ می‌پرسیدند که‌ چه‌ کسانی‌ می‌خواهند روزه‌ بگیرند که‌ برای‌ آن‌ها جیره‌ ظهر را شب‌ بریزند. کسانی‌ که‌ می‌خواستند روزه‌ نگیرند هم‌ آزاد بودند.

 این‌ که‌ می‌گویم‌ رسمیت‌ نداشت‌، این‌ نبود که‌ کسی‌ نمی‌توانست‌ روزه‌ بگیرد. روزه‌ گرفتن‌ در ماه‌ مبارک، رسمی‌ از نظر  اسلام‌ است‌ و کسی‌ که‌ ناهار نمی‌خورد آزاد بود.  من‌ دو سال‌ روزه‌ گرفته‌ بودم‌، به‌ سال‌ سوم‌ که‌ رسیدیم‌ از حالت‌ آسایشگاه‌ درآمده‌ بودیم‌ و اتاق‌ داشتیم‌. هر چهار پنج‌ نفر دانشجو با هم‌ در یک اتاق‌ بودیم‌. من‌ موقعیت‌ خاصی‌ در گروهان‌ پیدا کرده‌ بودم‌ فرمانده‌ گروهان‌ متأسفانه‌ نسبت‌ به‌ دین‌ بی‌تفاوت‌ بود، و رنگ‌  بهایی‌ داشت‌. هنوز هم‌ تحقیق‌ نکرده‌ام‌ که‌ واقعا او بهایی‌ بود یا نه‌، چون‌ نحوه‌ی رفتارش‌ نشان‌ می‌داد که‌ به‌ دین‌ خیلی‌ بی‌اعتناست‌ و بعضی‌ از مواقع‌ به‌ دین‌ حساس‌ است‌. به‌ نظر می‌رسید که‌ او از این‌ جرگه‌ خارج‌ شده‌ است‌. به هر صورت‌، ایشان‌ علاقه‌ خاصی‌ به‌ من‌ پیدا کرده‌ بود. روزی‌ به‌ من‌ گفت‌ بیایید منشی‌ گروهان‌ بشوید. گفتم‌ من‌ هیچ‌ علاقه‌ای‌ به‌ منشی‌ شدن‌ ندارم‌ چون‌ من‌ می‌خواهم‌ که‌ یک افسر رزمی‌ شوم‌ و از همین‌ الان‌ نمی‌خواهم‌ با قلم‌ و کاغذ سر و کار داشته‌ باشم‌ و کار اداری‌ و دفتری‌. گفت‌ بسیار خوب‌. او در این‌ مسائل‌ انعطاف‌ خوبی‌ هم‌ داشت‌، یعنی‌ صاحب‌ ابتکار بود. گفت‌ من‌ منظورم‌ از منشی‌ شدن‌ شما بیش‌تر به‌ خاطر عدالت‌ در نگهبانی‌ از دانشجوهاست‌ چون‌ بعضی‌ها سروصدای‌ زیادی‌ می‌کنند؛ شما بیایید مسئولیت‌ را قبول‌ کنید. گفتم‌، بسیار خوب‌، من‌ افتخاری‌ مسئولیت‌ تعیین‌ نگهبانی‌ و پاسداری‌ دانشجوها را قبول‌ می‌کنم‌.

 ما شروع‌ کردیم‌، و اتفاقا خیلی‌ زود به‌ نتیجه‌ رسیدیم‌؛ البته‌ من‌ چون‌ دیپلم‌ ریاضی‌ داشتم‌ از فرمول‌های‌ خاصی‌ استفاده‌ می‌کردم‌، ولی‌ زحمت‌ داشت‌. نمودارهای‌ جالبی‌ درآورده‌ بودم‌ و هرکس‌ اعتراضی‌ می‌کرد خودش‌ را روی‌ نمودار می‌بردم‌ و می‌گفتم‌ تو باشی‌ با این‌ فرمول‌ چه‌ کار می‌کنی‌؟ دیگران‌ هم‌ خیال‌شان‌ راحت‌ بود. از این‌ موقعیت‌ استفاده‌ کردم‌ و نزدیک ماه‌ رمضان‌ که‌ شد، به‌ اصطلاح‌ تجربه‌ خودم‌ را به‌ کار گرفتم‌. سال‌های‌ قبل‌ بچه‌هایی‌ که‌ روزه‌ نمی‌گرفتند، از بعضی‌ها که‌ روزه‌ می‌گرفتند ناراحت‌ می‌شدند، چون‌ این‌ها از کنار آنان‌ رد می‌شدند و اشتباها آن‌ها را به‌ جای‌ دیگری‌ بیدار می‌کردند. گفتم‌ در آسایشگاه‌ امسال‌ کاری‌ کنیم‌ که‌ روزه‌گیرها مزاحم‌ کسی‌ نشوند. بچه‌ها را فرستادم‌ که‌ ببینند چه‌ کسانی‌ روزه‌ می‌گیرند؛ بعد یک کروکی‌ دقیق‌ از اتاق‌هایی‌ که‌ کنار هم‌ بود کشیدم‌ و روزه‌گیرها را با علامت‌ خاصی‌ مشخص‌ کردم‌ و شب‌ این‌ کروکی‌ را به‌ نگهبان‌ می‌دادیم‌ و نگهبان‌ بر مبنای‌ علامت‌ می‌رفت‌ سر آن‌ تخت‌ و فرد را آرام‌ بیدار می‌کرد و او برای‌ خوردن‌ سحری‌ بلند می‌شد.

 ما خوشحال‌ بودیم‌ که‌ یک چنین‌ نموداری‌ تهیه‌ کرده‌ایم‌ که‌  خیلی‌ پیشرفته‌ است‌ و مانع‌ استراحت‌ کسی‌  نمی‌شود و روزه‌ بگیرها هم‌ به‌ مزاحمت‌ متهم‌ نمی‌شوند، و نمودار را رفتم‌ به‌ فرمانده‌ گروهان‌ دادم‌ که‌ تصویب‌ کند تا اجرا شود؛ همین‌ که‌ نمودار را به‌ او دادم‌ آن‌ را خیلی‌ گستاخانه‌ کنار انداخت‌، البته‌ به‌ حالت‌ شوخی‌، و گفت‌ که‌ این‌ دیگر چیست‌؟ گفتم‌ این‌ برای‌ این‌ است‌ که‌ روزه‌ بگیرها مزاحم‌ کسی‌ نشوند. گفت‌ امسال‌ کسی‌ روزه‌ نمی‌گیرد. خدا می‌داند که‌ من‌ جاهایی‌ شده‌ که‌ با یک جرقه‌ ایمانم‌ چند برابر شده‌ است‌ و همین‌ موضوع‌ باز هم‌ به‌ نفعم‌ شد. تا فرمانده‌ گروهان‌ این‌ کار را کرد یک خشم‌ درونی‌ در من‌ به‌ وجود آمد و یک آمادگی‌ برای‌ دفاع‌ از عقیده‌ و ایمانم‌؛ و آماده‌ شدم‌ برای‌ این‌که‌ هرچه‌ می‌خواهد بشود، بشود. در چنین‌ حالتی‌ هیچ‌ برایم‌ مهم‌ نبود که‌ بعد از سه‌ سال‌ زحمت‌ کشیدن‌ من‌ را بیرون‌ کنند. چنین‌ حالتی‌ خیلی‌ مهم‌ است‌ که‌ به‌ آدم‌ دست‌ بدهد، تا این‌‌که‌ بیاید توجیه‌ کند که‌ خدایا چون‌ نمی‌گذارند، من‌ هم‌ نمی‌گیرم‌. نه‌، اصلا این‌ حالت‌ نبود. حال‌ بسیار خوبی‌ بود که‌ به‌ ما دست‌ داده‌ بود. من‌ با یک تمسخری‌ به‌ او نگاه‌ کردم‌ و گفتم‌ مگر می‌شود که‌ روزه‌ نگیرند و فریضه‌ الهی‌ را انجام‌ ندهند؟ گفت‌: حالا می‌بینی‌ که‌ می‌شود.

 من‌ سریع‌ این‌ را در گروهان‌ منتشر کردم‌ و گفتم‌ که‌ فلان‌ کس‌ گفته‌ نباید روزه‌ بگیرید. همه‌ آن‌هایی‌ هم‌ که‌ نمی‌خواستند روزه‌ بگیرند گفتند ما می‌خواهیم‌ روزه‌ بگیریم‌! و یکباره‌ وضعیت‌ روحی‌ و روانی‌ گروهان‌ عوض‌ شد.

 او آمد سخنرانی‌ کرد، و گفت‌ دانشجویان‌ توجه‌ کنند که‌ همین‌ خدمت‌ شبانه‌روزی‌ ما و زحمتی‌ که‌ ما می‌کشیم‌ روزه‌ ماست‌ و عبادت‌ ماست‌. دانشجو چه‌ معنی‌ دارد که‌ خودش‌ را ضعیف‌ کند؟ از صبح‌ تا عصر درس‌ دارد. در کلاس‌ها می‌خواهید مطالب‌ را یاد بگیرید؛ با شکم‌ گرسنه‌ که‌ نمی‌شود مطالب‌ علمی‌ فهمید؛ پس‌ بنابراین‌ امسال‌ کسی‌ روزه‌ نمی‌گیرد. من‌ دستور داده‌ام‌ که‌ جیره‌ گروهان‌ ما را در سحری‌ قطع‌ کنند.

 انتشار مطلب‌ به‌ چه‌ کسی‌ رسید؟ به‌ گروهان‌های‌ دیگر رسید! ببینید که‌ وضعیت‌ چقدر جالب‌ است‌ و چقدر زمینه‌ها فراهم‌ است‌. خبر  به‌ همه‌ رسید. خیلی‌ جالب‌ بود. آن‌ شب‌ در غذاخوری‌ روی‌ میز گروهان‌ ما هیچ‌ غذایی‌ نگذاشتند. به‌ خاطر تنبیه‌ جیره‌ ما را قطع‌ کرده‌ بودند. بعد دانشجویان‌ گروهان‌های‌ دیگر همه‌ با هم‌ رقابت‌ می‌کردند و به‌ یکایک ما می‌گفتند تو بیا پیش‌ من‌، تو بیا پیش‌ من‌، غذا را با هم‌ می‌خوریم‌. غذایی‌ که‌ برای‌ آن‌ها بود ما هم‌ خوردیم‌ و سیر هم‌ شدیم‌. سحری‌ هم‌ شد؛ و درنتیجه‌ گروهان‌ یکپارچه‌ روزه‌ گرفت‌.

 در دو سال‌ گذشته‌، اول‌ ماه‌ مبارک ۷۰- ۸۰ درصد گروهان‌ روزه‌ می‌گرفتند و بعد به‌ مرور مرتب‌ تعداد کم‌ و کم‌تر می‌شد و اواخر رمضان‌ می‌دیدید که‌ حدود ۳۰ درصد مانده‌اند که‌ تا آخر روزه‌ گرفته‌اند، یعنی‌ دیگر توان‌ نداشتند و یا اراده‌ آن‌ها ضعیف‌ بود. ولی‌ حالا به‌یکباره‌ گروهان‌ یکپارچه‌ روزه‌ گرفته‌ بود. فرمانده‌ گروهان‌ دید که‌ اوضاع‌ خیلی‌ خراب‌ شده‌ چون‌ روزه‌ از چیزهایی‌ است‌ که‌ نمی‌شود گفت‌ باید به‌ زور بخورید.

 روز بعد داشتم‌ از دفتر عبور می‌کردم‌ و خیلی‌ هم‌ از او ناراحت‌ بودم‌. رفته‌ بودم‌ که‌ وسایلی‌ را بیاورم‌. یکی‌ از دانشجویان‌ هم‌ داشت‌ خطاطی‌ می‌کرد؛ او هم‌ روزه‌ بود. بعد افسری‌ از گروهان‌ مجاور به‌ دفتر فرمانده‌ گروهان‌ ما آمد. آن‌ها ساعت‌ ده‌ صبح‌ به‌ نیروهای‌ کادر کیک می‌دادند، البته‌ به‌ دانشجویان‌ نمی‌دادند. دو عدد کیک و یک شیشه‌ شیر به‌ افراد کادر می‌دادند که‌ مثلا ساعت‌ ده‌ یک چیزی‌ بخورند، و این‌ غیر از ناهار بود. او آمد کیک را برداشت‌ و به‌ سراغ‌ آن‌ دانشجوی‌ خطاط‌ رفت‌. گفت‌ بخور! او خندید و گفت‌ که‌ من‌ روزه‌ هستم‌. گفت‌ بخور، بخور و دو سه‌ بار اصرار کرد و آن‌ را در دهان‌ او گذاشت‌. افسری‌ که‌ نشسته‌ بود حساس‌ شد، گفت‌ چطور شد که‌ آن‌ دانشجو را دعوت‌ کردی‌ بخورد ولی‌ به‌ این‌ دانشجو ندادی‌؟ گفت‌ او روی‌ مرا زمین‌ می‌زند و از آن‌هایی‌ نیست‌ که‌ تابع‌ باشد. همین‌ رئیس‌ گروهان‌ وقتی‌ دید کار بدی‌ انجام‌ داده‌، آمد با حالتی‌ خیلی‌ مسخره‌ سخنرانی‌ کرد و گفت‌ که‌ من‌ می‌خواستم‌ ببینم‌ که‌ از دانشجویان‌ چه‌ کسانی‌ روزه‌ می‌گیرند و کدام‌‌یک از دانشجویان‌ در روزه‌ گرفتن‌ مقاوم‌ هستند، این‌ بود که‌ آن‌ دستور را دادم‌ و دوباره‌ دستورش‌ را عوض‌ کرد. شاید هم‌ از بالا به‌  او فشار آوردند که‌ چرا جیره‌ گروهان‌ ما را قطع‌ کرده‌، چون‌ این‌ اخبار منعکس‌ می‌شد.

 منبع: خاطرات امیرسپهبد صیاد شیرازی ، تدوین مرکز اسناد انقلاب اسلامی



منبع

مقالات مرتبط