ماجرای آتش زدن سیرک مصری‌ها در اهواز چه بود؟

۱۴۰۳/۱۰/۱۶
  • admin
  • شناسه خبر: 9667



 پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ سید حسین علمالهدی از مبارزان قبل از انقلاب و از شهدای دوره جنگ است. یکی از وقایع قابل تامل زندگانی شهید علم‌الهدی که در روزهای نوجوانی وی رخ داده جریان به آتش کشیدن سیرکی در محل زندگی‌اش در اهواز به‌ همراه جمعی از دوستانش است. این اقدام عجیب، بیانگر تمایلات و منش دینی و مذهبی این شهید انجام شد؛ چراکه در قسمتی از روایت موجود از این رخداد می‌خوانیم که افراد دخیل در این آتش‌سوزی می‌گویند چرا در زمانی که فلسطین زیر فشار است و دارد بر مسمانان ظلم می‌شود زنان مصری باید با وضع پوشش بسیار نامناسب بیایند و به اجرای سیرک بپردازند. این امر، خارج از ارزش‌گزاری و داوری درباره آن، می‌تواند فضای ذهنی نیروهای جوان انقلابی که در طیف‌ مذهبی قرار می‌گرفتند را برای ما ترسیم کند. در ادامه به مرور این روایت، ب اساس کتاب «گمنام بی‌قرار» که تاریخ شفاهی زندگی شهید علم‌الهدی است می‌پردازیم:

 

ماجرای آتش زدن سیرک مصری

در مسئله سیرک استخاره کردیم، چون ممکن بود در آتشسوزی سیرک اتفاقی بیفتد. بنابراین مسئله بود که آیا ما حق داریم با همه تحقیقاتی که کرده بودیم، باز این کار را انجام بدهیم؟ بنابراین یک روز با جواد زرگران به مسجد حاج آقا سید علی شفیعی رفتیم. من رفتم پیش آقای شفیعی و گفتم استخاره که گرفتی آیهاش را هم به من بگو. آیه «وَ قَطَعْتَ دَابِرَ الْمُتَکَبِّرِینَ» آمد. گفتم خیلی خوب، میگوید (دنباله متکبرین را قطع کنید). ما رفتیم کار را انجام دادیم و الحمدلله در آن ساعتی که حسین شناسایی کرده بود آسیبی به کسی نرسید.»

آن‌ها پس از آتشزدن سیرک، نامهای به برگزارکنندگان نوشتند و از اقدامات آن‌ها انتقاد کردند. محسن اشعری بهعنوان یکی از عاملان اصلی این حادثه میگوید:

«بعداً اعلامیهای تهیه کردیم و به آن سیرک فرستادیم که در سالی که ملت فلسطین گرفتار است و مشکلات اخلاقی زیادی در جوامع اسلامی وجود دارد، چرا کشور مصر به ایران فاحشه صادر کرده است؟ چون در سیرک، زنها با لباسهای نامناسب عملیات سیرکبازی انجام میدادند.»

حجتالاسلاموالمسلمین سید حمید علمالهدی دربارهی این حادثه میگوید:

«خیلی کار سادهای بود. با دوچرخه رفتند یک بطری بنزین تهیه کردند و آن را آتش زدند. منتها ساعتی را انتخاب کردند که کسی داخل چادر نباشد… روبهروی سیرک یک کلانتری بود، به فاصله بیست سی متر دورتر از کلانتری یک کیوسک تلفن عمومی بود. حسین از همان تلفن عمومی به آتشنشانی زنگ میزند که این‌جا آتش گرفته است زیرا هدف سید حسین و دوستانش این بود که برگزارکنندگان سیرک بترسند و بساط خود را جمع کنند.»

محسن اشعری یکی از اعضای مؤثر در اجرای این اقدام معتقد است که سید حسین علمالهدی در شناسایی زمان مناسب برای عملیات نقش داشته اما روز حادثه همراه آن‌ها نبوده است: 

«حسین مسئول این بود که سیرک چه ساعتی خلوت و تعطیل است، چون ما میخواستیم چادر سیرک را آتش بزنیم. حسین بعد از شناسایی گفت سیرک یک بعد از ظهر تا سه بعد از ظهر سانسی ندارد و چادر خالی است. من و جواد زرگران با حسین سه نفری رفتیم صابون و بنزین تهیه کنیم. چهار تا کوکتل مولوتوف درست کردیم، من در بین راه به حسین گفتم دیگر لزومی ندارد شما بیایی، شما از این‌جا برو منزل، من و جواد میرویم این کار را انجام میدهیم، در آن وقت آقای (حسین) کرمانشاهی با موتور از آن‌جا رد میشد، او را به آقای کرمانشاهی سپردم و گفتم ایشان را به خانه برسان. من و جواد با یک دوچرخه رفتیم و کوکتل مولوتفها را از پشت خیابان به سیرک پرتاب کردیم و چادر سیرک آتش گرفت.»

بنابراین بنا به گفتهی محسن اشعری، سید حسین علمالهدی در کل عملیات اعم از شناسایی سیرک، شناسایی زمان مناسب برای آتش زدن سیرک و تهیهی مواد آتشزا حضور داشته اما در مرحلهی نهایی، بنا به تشخیص محسن اشعری، که از لحاظ سنی از سید حسین بزرگتر بوده، شرکت نداشته است. اما سندی از اعترافهای جواد زرگران در دست است که نشان میدهد، سید حسین علمالهدی ضمن این‌که آن‌ها را برای آتش زدن سیرک تحریک کرده، در روز عملیات نیز حضور داشته است:

«… یک روز آقای اشعری آمد پهلوی من و گفت که حسین علمالهدی چنین میگوید که سیرک مصریها خیلی فاسد است و باید از بین برود و خیلی ناراحت بود. بعد دیدم حسین علمالهدی آمد و او خیلی با حرارت و با شور گفت: رفتیم؛ دیدیم فاسد بود و خیلی بد بود؛ باید از بین برود. هر شب میگفت بیعرضهها، ترسوها و ما را تحریک میکرد. روز جمعه شد رفتیم، یعنی حسین علمالهدی ما را برد سیرک و نشان داد جایش را، بعد رفت مقداری بنزین خرید، گفت میخواهم خودم اجرش را ببرم و صابون هم از مغازهی خودمان تهیه کردیم و خرد کردیم داخل شیشه ریختیم، یکی دست اشعری یکی دست حسین علمالهدی، من هم بنزین داشتم و از پشت سیرک پرتاب کردند، بالاخره سوخت؛ خیلی مضطرب و ناراحت شده بودم. آن روز نتوانستم ناهار بخورم..».

منبع: گمنام بیقرار (تاریخ شفاهی زندگی و مبارزات شهید سید حسین علمالهدی)، مرضیه بیگی‌زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۴۰۳.



منبع

مقالات مرتبط