رضاخان چگونه به سلطنت رسید؟

۱۴۰۳/۰۹/۲۵
  • admin
  • شناسه خبر: 9174



پایگاه اطلاع‌رسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ به قدرت رسیدن رضا خان و انقراض سلسله قاجاریه یکی از نقاط قابل توجه تاریخ معاصر ایران است که چگونه پهلوی اول با سیاسی‌بازی و ایجاد خفقان و سرکوب به قدرت رسید؟

رضاخان‌ مردی‌ نبود که‌ لحظه‌ای‌ در به‌دست‌ آوردن‌ قدرت‌ مطلقه‌ آرام‌ بگیرد. او ازاوضاع‌ عمومی‌، مطبوعات‌ و اقتدار خویش‌ استفاده‌ و به‌ سوی‌ پادشاهی‌ حرکت‌ می‌کرد.فرماندهی‌ کل‌ قوا را از مجلس‌ اخذ کرد. قیام‌ شیخ‌ خزعل‌ را که‌ حامی‌ احمد شاه‌ بود سرکوب‌ و اقبال‌ ماکویی‌ را که‌ ممکن‌ بود در آینده‌ مزاحم‌ قدرت‌ او شود، نابود کرد.

مدرس‌ که‌ از مبارزه‌ پارلمانی‌ با رضاخان‌ به‌ اهداف‌ خود نرسیده‌ بود، همه‌ی تلاش‌ خود را به‌کار برد تا احمد شاه‌ را به‌ ایران‌ بازگرداند؛ اما پادشاه‌ ساده‌، کم‌خردتر از آن‌ بود که ‌خطر رضاخان‌ را درک‌ کند. اقلیت‌ در پایان‌ سال‌ 1303ش‌ طرحی‌ را مبنی‌ بر بازگرداندن‌ احمدشاه‌ آماده‌ کردند تا در مجلس‌ مطرح‌ کنند؛ اما طرح‌ به‌ جایی‌ نرسید. مدرس‌ نقشه‌ای‌ مسلحانه‌ را برای‌ سرنگونی‌ رضاخان‌ و بازگرداندن‌ احمدشاه‌ طراحی‌ کرد، اما احمدشاه‌ بزدل‌تر از آن‌ بود که‌ خود را به‌ خطر بیندازد.

مدرس‌، آقای‌ رحیم‌زاده‌ صفوی‌ را برای‌ مذاکره‌ و بازگرداندن‌ احمدشاه‌ به‌ پاریس‌ اعزام‌کرد. احمدشاه‌ در توجیه‌ کوتاه‌‌آمدنش‌ در برابر رضاخان‌ و علت‌ مسافرتش‌ به‌ خارج‌ به‌صفوی‌ گفت‌: «در این‌ سفر من‌ با مخاطرات‌ بزرگ‌تری‌ روبه‌رو شدم‌؛ زیرا یک‌ سیاست‌خارجی‌ نیرومند در مقابل‌ بود و سیاست‌های‌ داخلی‌ کور و جاهلانه‌ از طرفی‌ برای‌ پیش‌آمدن‌ رضاخان‌ و زمامداری‌ او فشار سخت‌ وحتی‌ تهدید خونریزی‌ و تحریکات‌ بود.» احمد شاه‌ نگفت‌ که‌ قدرت‌ خارجی‌ چه‌ کشوری‌ بود، ولی‌ قرائن‌ و شواهد نشان‌ می‌دهد که‌ سفیر انگلیس‌ احمدشاه ‌را تحت‌ فشار قرار داد تا با رضاخان‌ همکاری‌ کند.

احمدشاه‌ معتقد بود که‌ دو راه‌ برای‌ وی‌ باقی‌ مانده‌ بود: یا دست‌ بردن‌ در توطئه‌ و متوسل‌ شدن‌ به‌ قدرت‌ خارجی‌ دیگر، یا استعفای‌ مشیرالدوله‌ و نصب‌ رضاخان‌ به‌ جای ‌او و خروج‌ از مملکت‌، ولی‌ وی‌ راه‌ دوم‌ را برگزید؛ زیرا رضاخان‌ با یافتن قدرت به‌ آرزویش‌ می‌رسید و «قدری‌ آرامش‌ پیدا» می‌کرد و از طرف‌ دیگر «ملت‌ ایران ‌خودش‌ در کارها قضاوت‌» می‌کرد.

احمدشاه‌ با سادگی‌ تمام‌ به‌ صفوی‌ اطمینان‌ ‌داد که‌ رضاخان‌ به‌ دلایل‌ قانونی‌ نمی‌تواند او را برکنار کند وی به صفوی گفت: «آقا! بدان‌ که‌ من‌ در تحصیل‌ حقوق پیشرفت‌ بزرگی‌ کرده‌ام‌ و استاد من‌ یکی‌ از شخصیت‌های‌ برجسته‌‌ی گیتی‌ و رئیس‌ جامعه‌‌ی حقوق می‌باشد. من ‌عملیات‌ رضاخان‌ را با هر کدام‌ از مبادی‌ و اصول‌ حقوقی‌ مقایسه‌ نموده‌ام‌ راست‌ نیامده‌ و تشبثات‌ او و همراهانش‌ تماماً نامشروع‌ است‌ و این‌ قدر هم‌ نزد همه‌ کس‌ مسلم‌ است‌ که ‌اعمال‌ نامشروع‌ عاقبت‌ ندارد و کاری‌ که‌ با موازین‌ حقوقی‌ وفق‌ ندهد، قطعاً به‌ فرجام ‌نخواهد رسید، بنابراین‌ سردار سپه‌ با این‌ تشبثات‌ و اقداماتی‌ که‌ می‌کند هیچ‌گاه‌ نخواهد توانست‌ تخت‌ و تاج‌ و سلطنت‌ را از قاجاریه‌ برباید».

صفوی‌ پیام‌ مدرس‌ را به‌ این‌ شرح‌ به‌ احمدشاه‌ ابلاغ‌ کرد: «آقای‌ مدرس‌ پیشنهاد می‌نمایند که‌ اعلیحضرت‌ همایونی‌ یا باید تصمیم‌ به‌ سلطنت‌ بگیرند و این‌ در صورتی‌است‌ که‌ فداکاری‌های‌ بزرگ‌ هم‌ ضمیمه‌ی‌ آن‌ باشد و تا همه‌‌جا ایستادگی‌ فرمایند؛ یا تصمیم‌ به‌ کناره‌گیری‌ نمایند. در این‌ صورت‌ باید منافع‌ ملت‌ ایران‌ و حقوق خاندان‌ قاجار را رعایت‌ فرموده‌ و سلطنت‌ را به‌ برادر خود واگذار نمایند و از فداکاری‌ مالی‌ نیز دریغ‌ نفرمایند».

طرح‌ مدرس‌ برای‌ برکناری‌ رضاخان‌ این‌ بود که‌ احمد شاه‌ از طریق‌ عراق وارد ایران ‌شود و عده‌ای‌ از امرا و سران‌ عشایر در پشتکوه‌ از او استقبال‌ کنند و او از همان‌جا رضاخان‌ را عزل‌ کند و در صورت‌ استنکاف‌ با نیروی‌ مسلح‌ عشایری‌ به‌ سوی‌ تهران ‌رهسپار شود، اما احمد شاه‌ خیلی‌ نازپروده‌تر از این‌ بود که‌ چنین‌ خطری‌ را بپذیرد.

علت‌ اینکه‌ مدرس‌ اصرار به‌ بقای‌ سلطنت‌ قاجار داشت‌ نه‌ این‌ بود که‌ وی‌ خاندان ‌قاجار را لایق‌ حکومت‌ می‌دانست،‌ بلکه‌ به‌ صراحت‌ می‌گفت‌: اگر «مقصود دیگران‌ تنها عبارت‌ از این‌ بود که‌ اعلیحضرت‌ را از سلطنت‌ برکنار سازند و دیگری‌ را بر سر تخت‌ بنشانند، من‌ که‌ مدرس‌ هستم‌ صریحاً می‌گویم‌ که‌ به‌ مبارزه‌ نمی‌پرداختم». مدرس‌ پی‌ به‌ یک‌ توطئه‌‌ی خارجی‌ برده‌ بود که‌ می‌خواهند با تغییر رژیم‌ و تغییر سلطنت‌ نظم‌ اجتماعی‌ وسیاسی‌ و فرهنگی‌ ایران‌ را به‌ هم‌ بزنند تا بتوانند به‌ راحتی‌ بر مردم‌ ایران‌ حکومت‌ کنند. از این‌ رو می‌گفت‌: «روزگار و گردش‌ آن‌ چنین‌ پیش‌ آورده‌ است‌ که‌ بزرگ‌ترین‌ ومقدس‌ترین‌ مبادی‌ ایمانی‌ ما یعنی‌ آن‌ اصولی‌ که‌ موجب‌ مصونیت‌ اجتماعی‌ و سیاسی ‌قوم‌ ایرانی‌، استقلال‌ و تمامیت‌ ایران‌ است‌ با بقاء و دوام‌ سلطنت‌ اعلیحضرت‌ توأم‌ گردیده‌ است‌…. اما بر من‌ ثابت‌ است‌ که‌ مقصود دیگران‌ در حال‌ حاضر تغییر رژیم‌ حقیقی‌ است‌ با تمام‌ معنای‌ آن‌ و تغییر رژیم‌ در تمام‌ شعب‌ اجتماعی‌ و سیاسی‌… همان‌چیزها که‌ باعث‌ انتظام‌ رشته‌های‌ مختلف‌ حیات‌ ملی‌ ما بوده‌ و همان‌ چیزها بوده‌ است‌ که‌ایرانی‌ را از سخت‌ترین‌ مخاطرات‌ خلاصی‌ بخشیده‌ است».

مدرس‌ با شم‌ سیاسی‌ خود درک‌ کرده‌ بود که‌ اصلاحات‌ رضاخانی‌، اصلاحات‌ عمیق‌ نیست‌، بلکه‌ یک‌ نوع‌ تجدّد سطحی‌ است‌ که ‌هم‌ اصالت‌ فرهنگی‌ ایران‌ را قربانی‌ می‌کند و هم‌ دستاوردی‌ به‌ دنبال‌ نخواهد داشت‌. وی‌ با صراحت‌ گفته‌ بود که‌ «رژیم‌ نویی‌ که‌ نقشه‌ی ‌آن‌ را برای‌ ایران‌ بینوا طرح‌ کرده‌اند، نوعی‌ از تجدّد به‌ ما داده‌ می‌شود که‌ تمدن‌ مغربی‌ را با رسواترین‌ قیافه‌ تقدیم‌ نسل‌های‌ آینده‌ خواهد نمود». مدرس‌ به‌ طنز می‌گفت‌: «قریباً چوپان‌های‌ قریه‌های‌ قراعینی‌ و کنگاور با فکل‌ سفید و کراوات‌ خودنمایی‌ می‌کنند، اما در زیباترین‌ شهرهای‌ ایران‌ هرگز آب‌ لوله‌ و آب‌ تمیز برای‌ نوشیدن‌ مردم‌ پیدا نخواهد شد. ممکن‌ است‌ کارخانه‌ی‌ نوشابه‌سازی‌ افزودن‌ گردد، اما کوره‌ی‌ آهن‌گدازی‌ و کارخانه‌ی‌ کاغذسازی‌ پا نخواهد گرفت‌. درهای‌ مساجد و تکایا به‌ عنوان‌ منع‌ خرافات‌ و اوهام‌ بسته‌ خواهد شد، اما سیلی‌ از رمان‌ها و افسانه‌های‌ خارجی‌ که‌ در واقع‌ جز حسین‌ کرد فرنگی ‌و رموز حمزه‌ی‌ فرنگی‌ چیزی‌ نیستند، به‌ وسیله‌ی‌ مطبوعات‌ و پرده‌های‌ سینما به‌ این‌ کشور جاری‌ خواهد گشت‌؛ به‌ طوری‌ که‌ پایه‌ی‌ افکار و عقاید و اندیشه‌های‌ نسل‌ جوان‌ ما از دختر و پسر تدریجاً بر بنیاد همان‌ افسانه‌های‌ پوچ‌ قرار خواهد گرفت‌ و مدنیت‌ مغرب‌ و معیشت‌ ملل‌ مغربی‌ را در رقص‌ و آواز و دزدی‌های‌ عجیب‌ آرسن‌ لوپن‌ و بی‌عفتی‌ها و مفاسد اخلاقی‌ دیگر خواهند شناخت‌».

به‌ هر حال‌ آنچه‌ مدرس‌ پیش‌بینی‌ می‌کرد اتفاق افتاد؛ اما افسوس‌ که‌ روشنفکران‌ کوته‌بین‌ فاجعه‌ را درک‌ نمی‌کردند و زمینه‌ را برای‌ دیکتاتوری‌ آماده‌ و روز به‌ روز مدرس‌ را در تنهایی‌ رها می‌کردند.

 تغییر سلطنت‌

مطبوعات‌ هوادار رضاخان‌ کم‌کم‌ نوک‌ پیکان‌ حملات‌ را به‌ سوی‌ احمدشاه‌ و خاندان‌ قاجار نشانه‌ رفتند. در ناتوانی‌، بی‌لیاقتی‌ و فساد آنها مقالات‌ فراوانی‌ نگاشتند و هر چه ‌به‌ طرف‌ پاییز سال‌ 1304ش‌ پیش‌ می‌رفت‌، شدت‌ حملات‌ افزوده‌ می‌شد. طومارها و تلگراف‌های‌ فراوان‌ از سرتاسر کشور، با نام‌  و بی‌نام‌، به‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ ارسال‌ می‌شد. بزرگان‌ را با فریب‌ به‌ جلسات‌ دولتی‌ دعوت‌ می‌کردند، آنگاه‌ از آنها می‌خواستند تا درخواست‌ تغییر رژیم‌ را امضا کنند. سرانجام‌ طرحی‌ به‌ شرح‌ ذیل‌ توسط‌ تیمورتاش‌ تهیه‌ و در مجلس‌ قرائت‌ شد:

«نظر به‌ اینکه‌ عدم‌ رضایت‌ از سلطنت‌ قاجاریه‌ و شکایاتی‌ که‌ از این‌ خانواده‌ می‌شود به‌ درجه‌ای‌ رسیده‌ که‌ مملکت‌ را به‌ مخاطره‌ می‌کشاند و نظر به‌ اینکه ‌حفظ‌ مصالح‌ عالی‌ مملکت‌ مهم‌ترین‌ منظور و اولین‌ وظیفه‌ی‌ مجلس‌ شورای‌ ملی ‌است‌ و هر چه‌ زودتر به‌ بحران‌ فعلی‌ خاتمه‌ باید داد، امضاکنندگان‌ با قید دو فوریت‌ پیشنهاد می‌کنیم‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ تصمیم‌ ذیل‌ را اتخاذ نماید:

ماده‌ واحده‌: مجلس‌ شورای‌ ملی‌ به‌ نام‌ سعادت‌ ملت‌، انقراض‌ سلطنت‌ قاجاریه ‌را اعلام‌ نموده‌ و حکومت‌ موقتی‌ را در حدود قانون‌ اساسی‌ و قوانین‌ موضوعه‌ی ‌مملکتی‌ به‌ شخص‌ رضاخان‌ پهلوی‌ واگذار می‌کند. تعیین‌ تکلیف‌ حکومت‌ قطعی‌ موکول‌ به‌ نظر مجلس‌ مؤسسان‌ است‌ که‌ برای‌ تغییر مواد 36 و 37 و 38 و40 متمم‌ قانون‌ اساسی‌ تشکیل‌ می‌شود».

این‌ طرح‌ در جلسه‌‌ی 211 شنبه‌ 9 آبان‌ 1304ش‌ (13 ربیع‌الثانی‌ 1344ق) مطرح‌ شد. مدرس‌ برای‌ به‌ تأخیر انداختن‌ موضوع‌ اخطار قانونی‌ کرد و گفت‌: چون‌ رئیس‌ مجلس‌، مستوفی‌، استعفا داده‌ است‌، طبق‌ نظامنامه‌، اول‌ باید رئیس‌ مجلس‌ معین‌ شود تا مجلس‌ رسمیت‌ پیدا کند. مجلس‌ تصمیم‌ خود را گرفته‌ بود و بی‌اعتنا به‌ اخطار قانونی‌ طرح‌ را قرائت‌ کردند. مدرس‌ باز هم‌ اخطار قانونی‌ داد و اعلام‌ کرد این‌ طرح‌ خلاف‌ قانون‌اساسی‌ است‌؛ اما نایب‌ رئیس‌ به‌ مدرس‌ گفت‌: «در موقعش‌ صحبت‌ بفرمایید.» مدرس‌ که‌دیگر راهی‌ برای‌ خود نمی‌دید مجلس‌ را ترک‌ کرد و  در حال‌ خروج‌ گفت‌: «صدهزار رأی ‌هم‌ بدهید خلاف‌ قانون‌ است‌.»

ماده‌ واحده‌ به‌ تصویب‌ رسید و رضاخان‌ به‌ صورت‌ موقت‌ حاکم‌ ایران‌ شد.

انتخابات‌ مجلس‌ مؤسسان‌ زیر نظر دولت‌ انجام‌ شد و افراد مورد نظر رأی‌ آوردند و مخالفین‌ پادشاهی‌ رضاخان‌ (مدرس‌، مصدق، مشیرالدوله‌، مؤتمن‌الملک‌ و مستوفی ‌الممالک‌) نیز رأی‌ نیاوردند.

در 15 آذر مجلس‌ مؤسسان‌ تشکیل‌ شد و در  یک‌ هفته‌ انقراض‌ قاجار و پادشاهی ‌رضاخان‌ و ولایتعهدی‌ پسر بزرگ‌تر و پادشاهی‌ اولاد ذکور رضاخان‌ را، نسل‌ اندر نسل‌، تصویب‌ کرد. از 272 نفر نماینده‌ فقط‌ سه نفر رأی‌ ممتنع‌ دادند. در روز 24 آذر رضاشاه‌ به‌ مجلس‌ شورای‌ ملی‌ رفت‌ و در مقابل‌ قرآن‌ سوگند خورد و به‌ این‌ ترتیب‌ رضاخان‌ به‌آرمان‌ خویش‌ نائل‌ آمد و سلسله‌‌ی پهلوی‌ در ایران‌، سلطنت‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. گرچه ‌رضاشاه‌ به‌ ترتیب‌: محمدعلی‌ فروغی‌، میرزا حسن‌خان‌ مستوفی‌الممالک‌، مخبرالسلطنه‌ هدایت‌، محمدعلی‌ فروغی‌، محمود جم‌، دکتر احمد متین‌دفتری‌، علی‌ منصور و محمدعلی‌فروغی‌ را به‌ نخست‌وزیری‌ منصوب‌ کرد، اما در این‌ دوره‌ نخست‌وزیران‌ جز ابزاری‌ برای‌ اجرای‌ منویات‌ شاه‌ هیچ‌ اراده‌‌ی دیگری‌ نداشتند.

مجلس‌ نیز در 22 بهمن‌ 1304ش‌ به‌ اتمام‌ رسید و انتخابات‌ دوره‌ی‌ ششم‌ به‌جز تهران‌ که‌ در فضایی‌ نسبتاً آزاد برقرار شد، در سایر مناطق‌ با دخالت‌ فرماندهان‌ نظامی‌ به‌ پایان‌رسید. مجلس‌ ششم‌ در 29 تیر 1305ش‌  شروع‌ شد و جالب‌ این‌ است‌ که‌ مدرس‌ رأی‌ اول‌ تهران‌ را آورد.

 منبع: چهارده قرن تلاش شیعه برای ماندن و توسعه، روح الله حسینیان، مرکز اسناد انقلاب اسلامی



منبع

مقالات مرتبط