دکتر”زرین کوب” ایام تحصیل در تهران، چندی نزد حاج شیخ “ابوالحسن شعرانی” به تعلم پرداخت و با مباحث حکمت و فلسفه آشنایی بیشتر یافت. از همان روزگار با فلسفه های معاصر غربی نیز آشنا شد و بعد به مطالعه در باب تصوف نیز علاقمند گردید. استاد که از قبل با زبانهای عربی، فرانسوی و انگلیسی آشنا شده بود در سال های جنگ دوم جهانی با کمک بعضی از صاحب منصبان ایتالیایی و آلمانی که در آن ایام در ایران به سرمی بردند، به آموزش این دو زبان پراخت. در سال ۱۳۲۳ نخستین کتاب او به نام (فلسفه، شعر یا تاریخ تطور شعر و شاعری درایران) در بروجرد منتشر شد، در حالی که در این هنگام، حدود چهار سال یا کمی بیشتر از تاریخ تالیف کتاب میگذشت.
دکتر “زرین کوب” پس از آنکه به الزام پدر دانشکده حقوق را ترک گفت، به زادگاه خود بازگشت و در خرم آباد و بعد در بروجرد به کار معلمی پرداخت، کاری که به تدریج علاقه جدی بدان پیدا کرد. در دوران معلمی، از تاریخ و جغرافیا و ادبیات فارسی گرفته تا عربی و فلسفه و زبان خارجی و حتی ریاضی و فیزیک و علم الهیات، همه را تدریس کرد. دکتر زرین کوب پس از اخذ درجه دکترا از سوی استاد”فروزانفر” برای تدریس در دانشکده علوم معقول و منقول دعوت شد و در سال ۱۳۳۵ با رتبه دانشیاری، کار خود را در دانشگاه تهران آغاز کرد و به تدریس تاریخ اسلام، تاریخ ادیان، تاریخ کلام و مجادلات فرق، تاریخ تصوف اسلامی و تاریخ علوم پرداخت. پس از دریافت رتبه استادی دانشگاه تهران (۱۳۳۹ ش) دکتر”زرین کوب” چندی نیز در دانشسرای عالی تهران و دوره دکترای ادبیات فارسی دانشگاه تهران و در دانشکده هنرهای دراماتیک به افاضه پرداخت. در سالهای ۱۳۴۷ تا سال ۱۳۴۹ در آمریکا به عنوان استاد میهمان در دانشگاههای کالیفرنیا و پرنیستون به تدریس علوم انسانی دانشگاه تهران انتقال یافت و در دو گروه تاریخ و ادبیات مشغول به کار شد. دکتر”عبدالحسین زرین کوب” در ۲۹ شهریور ۱۳۷۸ به دلیل بیماریهای قلب، چشم و پروستات در گذشت.
به این مناسبت به خاطرات دکتر احمد مجدالدین سرپرست کمیسیون ملی یونسکو در ایران (اسفند ۱۳۷۵ ـ مهر ۱۳۷۶) در مصاحبه با مرکز اسناد انقلاب اسلامی رجوع کردیم تا روایتی از همکاری و همراهی در جریان برگزاری کنگره بین المللی شعر حافظ در شیراز با دکتر عبدالحسین زرین کوب را مرور کنیم.
بینید شناختی که از دکتر عبدالحسین زرّین کوب آن موقع داشتند، یک استاد باسوادی که اعتقادات دینی هم دارد. چیز دیگری آن موقع وجود نداشت، نه ایشان مثل بعضی از مثلاً اساتید یا روشن فکران دیگری بودند که مثلاً در برابر اعتقادات دینی بایستند و نه جهت گیری سیاسی خاصّی داشتند. هیچ کدام از اینها نبود ولی عالم بودن ایشان و تمایلات دینیشان محرز بود یعنی هیچ اختلاف نظری بر سر اینکه مثلاً ایشان دعوت بشوند به انجمن اسلامی وجود نداشت. آن موقع من یادم نمی آید که حتّی یک نفر مثلاً به ما گفته باشد که شما چرا دکتر زرّین کوب را دعوت کردید. موضوع سخنرانی اش هم الآن یادم رفته متأسّفانه ولی به هر حال ایشان یک شخصیت علمی بودند که باز مورد احترام بودند. وزن علمی داشتند و بعد این جریان بود. ما هم دیگر در همین حد با ایشان تماس داشتیم.
بعد از انقلاب من در کمیسیون ملّی یونسکو دوباره با ایشان مرتبط شدم که یک کنگره ای برگزار کرد کمیسیون ملّی یونسکو به نام کنگره حافظ که کنگرهی بزرگی در شیراز بود و آیت الله خامنه ای سخنرانی کردند. خیلی از چهره های علمی مشهور در آن سخنرانی داشتند و ایشان هم که آن موقع رئیس جمهور بودند، سخنرانی ارائه دادند. که سخنرانی خوب و مفصّلی هم بود یعنی همان موقع ها من یادم است که آقای دکتر صدّوق که آن موقع سرپرست کمیسیون ملّی یونسکو بودند و من هم معاون ایشان بودم و برگزارکنندهی این سمینار هم کمیسیون ملّی یونسکو بود و مسئولیت اصلی اش هم با ایشان بود. ایشان می گفتند من از دکتر زرّین کوب پرسیدم که صحبت های ایشان چه جوری بود و ایشان گفتند که خوب بود، برایشان قابل قبول بود.
و همچنین مرحوم دکتر سید جعفر شهیدی که باز بعضی از مطالبی را که ایشان در مقاله شان ارائه می کردند، تأییدش را از دکتر شهیدی می گرفتند و ایشان تأیید می کردند. من خواندم مقالهی ایشان را. در آن مجموعه هم به هر حال سخنرانی خوبی بود. آیت الله خامنه ای و مرحوم دکتر زرّین کوب هم در آن کنگره بودند و بعد ما تصمیم گرفتیم که چون مقالات زیادی هم از خارج، هم از داخل رسیده بود و ما باید یک تعدادی اش را در حدّ مثلاً یک جلد انتخاب می کردیم که چاپ بشود، حالا بقیه اش را اگر توانستیم بعداً و قرار شد که از مرحوم دکتر زرّین کوب کمک بگیریم. یعنی دکتر زرین کوب مسئول گزینش مقالات برای چاپ باشند.
طرز کار این بود که ایشان آن سال ها یک دفتر کاری داشتند اگر اشتباه نکنم در خیابان میرزای شیرازی بود، بعد از بلوار کریم خان، آن شمالش ظاهراً خانهی پدری ایشان بود که چون ایشان کارهای علمی شان خیلی زیاد بود، ورثه موافقت کرده بودند که اینجا بشود دفتر کار و پژوهش ایشان و یک خانهی خوب و بزرگی هم بود و ایشان صبح تا غروب را می رفتند آنجا، هیچ کس هم نبود، خودشان بودند و کتاب ها و اینها. کار می کردند و می نوشتند و می خواندند و من هم آنجا می رفتم. ما مقالات را می بردیم خدمت ایشان و طرز کار هم این بود که اوّل من مقالات را می خواندم و هر نظری داشتم می نوشتم رویش. در یک پوشه ای بود، رویش می نوشتم و می دادم خدمت ایشان و بعضی هایش حالا در حدّی بود که ایشان هم نگاه که می کردند، می گفتند بله این اصلاً قابل استفاده نیست و کنار می رفت و بعضی هایش را خود ایشان یعنی عمده اش را یادم است یک تعطیلات عید و اینها هم بود، با استفاده از آن فرصت بردند خواندند و البته من تا آنجایی که یادم است هشتاد نود درصد از موارد را همان چیزی را که من گفته بودم، ایشان تأیید کرده بودند و به هر حال مقالات با انتخاب ایشان صورت گرفت. دست خطّ ایشان پشت پوشه هایی که این مقالات در آن بود، وجود داشت که متأسّفانه آن هم بعد که کار تمام شد و مقالات مشخّص شد و رفت زیر چاپ و اینها، ما این پوشه ها را منتقل کردیم به انبار کمیسیون ملّی یونسکو و یک مرتبه، یک روزی من به صرافت افتادم که اینها کجا شد چون هم برای خودم مهم بود و دست خطّ مرحوم دکتر زرّین کوب برای هر کدامش آنجا وجود داشت دیگر متاسفانه نیافتم.
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده