پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ عملیات آژاکس اسم رمز عملیاتی مشترک بین سرویس اطلاعاتی انگلستان و سازمان سیا بود که با هدف سقوط دولت دکتر محمد مصدق صورت گرفت. یکی از فعالین در امر کودتا دونالد ان. ویلبر انگلیسی است. وی در اواخر آوریل ۱۹۵۳ (اردیبهشت ۱۳۳۲)، مشاور مخفی بخش خاور نزدیک و آفریقا (NEA) از طرف بخش انتخاب شد تا به نیکوزیا برود و در همکاری تنگاتنگ با اینتلیجنس سرویس، طرحی را برای سرنگونی دکتر محمد مصدق تنظیم کند. ویلبر، به دلیل مشارکت در این طرح بزرگ اسناد فراوانی را از مراحل مختلف کودتا در دست داشت و تصمیم گرفت با استفاده از اسناد کتاب «سیا در ایران» را به رشتهی تحریر درآورد. نکتهی قابل بررسی در این کتاب سازماندهی تمامی فرضیات ممکنالوقوع در اجرای کودتای ۲۸ مرداد است. بنابراین، ابتدا جورج کارول مأموریت یافت تا جنبههای مختلف نظامی را به قرار ذیل به صورت پیشفرض طراحی کند:
الف) عملیات، یک عملیات مشترک با اینتلیجنس سرویس خواهد بود.
ب) عملیات، به میزان زیادی بر تمایل ارتش به جنگیدن برای شاه متکی خواهد بود.
ج) نیروهای مسلح ایران تحت رهبری مصدق با قوت تمام توسط افسران طرفدار مصدق هدایت میشدند.
د) عوامل عملیاتی تحت کنترل اینتلیجنس سرویس و سیا در نیروهای مسلح، در ابتدا قادر به اجرای اهداف نظامی عملیات آژاکس نبودند.
مفصل نظامی دربارهی ارتباطات، انبارهای تدارکات، انبارهای مهمات، ساختار فرماندهی نیروهای مسلح ایران، عوامل زمان و فاصله کارهای مربوط به طراحی که میبایست انجام شود:
ه ) تحقیق و بررسی مفصل دربارهی شخصیتهای برجستهی نظامی در ایران.
و) بررسی مفصل شیوهی نبرد و رزم ارتش ایران با تأکید بر پادگان تهران.
ز) مطالعهی در تهران و سراسر ایران از جمله جادهها و شبکههای ریلی.
ح) مطالعهی مفصل نظامی دربارهی امکانات تحت اختیار اینتلیجنس سرویس.
ط) امکانات عملیاتی که سیا باید فراهم کند؛ تا آنموقع تقریباً هیچگونه امکانات نظامی تحت کنترل سیا نبود.
برای تهیهی آخرین اطلاعات دربارهی شیوهی رزمی نیروهای مسلح ایران، در طول تابستان تلگرافهایی با ایستگاه تهران مبادله شد. میز ایرانِ اطلاعات نظامی پنتاگونتلاش کرد هرگونه اطلاعاتی را که میتواند به اجرای وظایف بالا کمک کند، بهدست آورد.
در طول ماه ژوئن، نیروی ضربت فرعی بهتدریج اطلاعاتی میدانی بهدست آورد که فکر استفاده از نیروهای داخل پادگان تهران را امکانپذیر ساخت. طبق گزارشهای میدانی، تهران بهوسیلهی پنج تیپ محافظت میشد: سه تیپ پیادهنظام کوهستانی و دو تیپ زرهی. بهعلاوه چهار نیروی نظامی دیگر وجود داشت: ژاندارمری، پلیس، گارد نظامی گمرک و نیروهای تحت کنترل فرمانداری نظامی. اطلاع دادند که رئیس جوان ستاد ارتش، سرتیپ تقی ریاحی و ستاد وی اساساً از اعضای حزب ایران طرفدار مصدق هستند. فرض بر این بود که رئیس ستاد و افسران همهی بخشهای ستاد وی تحت کنترل مصدق بودند.
همچنین باید اینگونه فرض میشد که حداقل سه فرمانده از پنج فرماندهی تیپها در تهران کاملاً تحت کنترل سرتیپ ریاحی بودند. این فرضها درست از آب درآمد. اینتلیجنس سرویس گزارش داد که میتوان روی سرهنگ [اشرفی، فرماندار نظامی تهران و افسر فرماندهی تیپ سوم کوهستانی] حساب باز کرد؛ بعداً این مسئله نادرست از آب در آمد اما برای اهداف برنامهریزی ستادی در ژوئن میبایست درست فرض شود. وقتی فهمیدیم سرلشگر زاهدی، نخستوزیر منتخب عملیات آژاکس، تقریباً هیچگونه امکانات نظامی در اختیار ندارد، ناامید شدیم. بنابراین، نمیشد روی سرلشگر زاهدی در اجرای طرح ستادیاش حساب باز کرد. در نیمهی نخست ماه جولای، گروه ضربت فرعی توانست طرحی برای خنثیسازی پادگان تهران و جدا کردن همهی تیپهای دیگر در ایران تهیه کند. بهنظر میرسید که در آن زمان سیا تنها میتوانست روی یک نیروی کوچک و در درجهی اول روی تیپ سوم کوهستانی در تهران تکیه کند. بنابراین، طرح ستادی نخست ما مبتنی بر استفاده از تیپ سوم کوهستانی برای بازداشت و دستگیری افسران منصوب رئیس ستاد و نیز دستگیری و خنثیسازی همهی نیروهای دیگر در شهر تهران بود.
اعتماد به اعتبار دستگاه دروغ سنج
سرهنگ عباس فرزانگان، با همکاری مربیانی از بخش آموزش در یک خانهی امن در واشینگتن آموزش دید. وی، نمیدانست مهیای چه کاری است. او قبلاً در هیچ عملیات نظامی شرکت نکرده بود؛ اما، درک خوبی از روشهای نظامی آمریکا داشت. او از لحاظ شغلی، افسر یگان سیگنال بود. بهدلیل حساسیت بیش از حد آژاکس، از [فرزانگان] تست دروغسنجی گرفته شد. در اوایل جولای، به [فرزانگان] دستور داده شد که به تهران برود و تمام تماسهای قدیمی خود در درون ارتش ایران را دوباره برقرار کند.
اینتلیجنس سرویس در قبرس اعلام کرد که چند دوست مهم در میان نظامیان دارد، اما در میان این دوستان تنها افسری که در موقعیتی بود که میتوانست با ما همکاری کند، سرهنگ [اشرفی] بود. اینتلیجنس سرویس پذیرفت که طرح نظامی اولیهی ما بر این فرض استوار باشد که سرهنگ [اشرفی] همکاری خواهد کرد. کارول، طراح نظامی امریکایی، تردید داشت که آیا یک تیپ از پنج تیپ برای براندازی مصدق کافی است یا نه و صریحاً اعلام کرد طرح نظامی ما باید یک طرح کاملاً موقتی و آزمایشی تلقی شود. وی همچنین ابراز امیدواری کرد که بهمحض ورود به تهران عوامل دیگری غیر از سرهنگ [اشرفی] و دوستانی قدرتمند در میان فرماندهان نظامی ایرانی پیدا کند.
بررسی دو طرح نظامی اولیه در لندن
در لندن، کارول به همراه ماژور کین و دو افسر نظامی انگلیس که در اینتلیجنس سرویس مشغول خدمت بودند، جزئیات دو طرح نظامی را که بهوسیلهی گروه ضربت فرعی تنظیم شدهبود، بررسی کردند. هر دو طرح نظامی ما، از لیست دستگیری نظامیان و افراد غیرنظامی یکسانی در تهران استفاده کردند. این لیستها پس از یک بررسی طولانی روی ایرانیهای طرفدار مصدق تنظیم و بعداً معلوم شد که حداقل ۹۰ درصد صحیح بودهاست. لیست دستگیریها پس از بررسی متخصصان ضدجاسوسی و نیروهای بخش زندگینامهنویسی به تصویب بریتانیا رسید. لیست دستگیری سوم یعنی لیست تودهایها توسط متخصصان حزب توده در اینتلیجنس سرویس به دقت مورد بررسی قرار گرفت و بدون اینکه اسامی جدیدی اضافه شود، به تصویب رسید. بهنظر میرسید ارزیابی ما از ایرانیها باید بر اطلاعات تقریباً یکسانی مبتنی بوده باشد.
درحالیکه لیست دستگیریها به متخصصان اینتلیجنس سرویس واگذار شد، کارول به همراه ماژور کین و دو سرگرد انگلیسی دو طرح نظامی را بررسی کردند. طرح اول بر این فرض مبتنی بود که [سرهنگ اشرفی] یک عامل انگلیسی تحت کنترل است [و اینکه تیپ سوم کوهستانی از دستورات وی اطاعت خواهد کرد]. پس از بررسی مفصل لیست تعیینشده برای خنثیسازی در شهر تهران (کارخانهی مسلسلسازی، وزارت پست و تلگراف، دفتر رئیس ستاد ارتش و…)، اینتلیجنس سرویس اعلام کرد اهدافی که ما برای خنثیسازی فهرست کرده بودیم، اهداف درستی هستند و اینکه ما، هم وظایف مربوط به اجزای مختلف تیپ سوم کوهستانی را تعیین کردهایم و هم از هر روشی که پیشنهاد دهند، استقبال میکنیم.
در جستجوی فرماندهان مناسب اجرای عملیات
سپس به بررسی طرح نظامی دوممان پرداختیم که مبتنی بر این فرض بود که احتمالاً کارول بتواند عواملی را در تهران پیدا کند که قادر به کنترل هر سه تیپ باشند. همه قبول داشتیم که اگر تمام امیدمان به یک تیپ از پنج تیپ تهران باشد، بسیار خطرناک خواهد بود و اینکه در صورت امکان باید در پی جمعآوری نیروهای اضافی باشیم. اینتلیجنس سرویس این طرح را تصویب کرد و سپس هر دو طرح به یک سرتیپ داده شد که روز بعد وی بدون هیچ اصلاحی آنها را عودت داد. در خلال این مذاکرات، تلگرافی از تهران و از طریق قبرس به لندن رسید که طی آن ایستگاه تهران گزارشی از «عوامل نظامی» سرلشگر زاهدی ارائه داد. این پیام تمام نگرانیهای ما را تأیید کرد. برای مدتی ایستگاه تلاش کرده بود سرلشگر زاهدی را متقاعد کند که فهرستی از عوامل نظامی خود ارائه نماید و نشان دهد چگونه میخواهد از آنها استفاده کند.
سرانجام سرلشگر زاهدی گزارش خود را ارائه داد. وی ادعا کرد که هیچیک از پنج تیپ تهران از عوامل او نیستند. طرح نظامی وی بر این فرض مبتنی بود که احتمالاً میتواند از گارد شاهنشاهی، برخی از نیروهای ادارهی حملونقل ارتش، بخشهایی از ادارهی پلیس و بخشهایی از گارد مسلح گمرک استفاده کند. وی همچنین امیدوار بود که سرهنگ [تیمور بختیار] بتواند نیروها را از [کرمانشاه] به تهران بیاورد. اینتلیجنس سرویس از کارول درخواست کرد که ارزیابیای از طرح زاهدی برای آنها تهیه نماید. در آن ارزیابی اعلام شد وی معتقد است شاه در صورتی فرمان عزل مصدق را امضا میکند که زاهدی بتواند به وی نشان دهد چگونه میتوان پادگان تهران را از کنترل ریاحی، رئیس ستاد خارج کرد. بهعلاوه، وی احساس میکرد اگر بناست عملیات آژاکس به موفقیت برسد باید عوامل نظامی از داخل تیپهای پنجگانهی تهران فراهم شود.
با بررسی گزارشهای رابط عملیاتی [فرزانگان] که همهی مذاکرات مهم وی در تهران [پس از ورود وی از ایالات متحده] را دربرمیگیرد، به دو افسر بهعنوان امیدهای اصلی اشاره شد. اینها گزارشهای رابط مذاکرات با سرلشگر [نادر باتمانقلیچ] و سرهنگ [حسن اخوی] بود که هر دو از دوستان خوب و قدیمی [فرزانگان] بودند. این دو افسر هراس از حزب توده را که پس از نمایش ۲۱ جولای حزب عمومی شد، منعکس میکردند. گویران، گودوین و کارول توافق کردند که کارول باید هر چه سریعتر با افسری که بهوسیلهی زاهدی تعیین شده است، ملاقات و روی طرح نظامی ما کار کنند. زاهدی هرگز یک دبیرخانهی نظامی تعیین نکرد و لازم بود خودمان این کار را انجام دهیم. با توجه به جایگاه کاملاً ضعیف سرلشگر زاهدی در میان نظامیانی که آن موقع مشغول خدمت بودند، و از آنجاییکه معلوم بود سیا میبایست ابتکار عمل را بهدست گیرد و وی را به طرح نظامی و نیروهای نظامی مجهز کند، ایدهی توسعهی طرح سرهنگ [اخوی] افزایش یافت. به [فرزانگان] دستور داده شد تا مشخص کند سرهنگ [اخوی] چه امکانات یا عواملی را میتواند در اختیار ما قرار دهد. سرهنگ [اخوی] ابتدا «طرح الف» را پیشنهاد کرد که مستلزم یک کودتای نظامی بود اما نحوهی اجرای آن را تشریح نکرد. سپس [فرزانگان] تحت فشار قرار گرفت تا سرهنگ [اخوی] را متقاعد کند که واقعگراتر باشد. در ۳۰ جولای، وی طرحی را از سرهنگ [اخوی] دریافت کرد که دقیقتر اما هنوز بهنحو اسفباری ناقص بود. سرهنگ [اخوی] گفت ظرف دو ساعت لیست دستگیریهای تعیینشده را اجرا کرده و تأسیسات نظامی و نیروهای غیرهمکار [مخالف] را خنثی میکند که این حرف مزخرف بود.
مهمترین نکتهای که سرهنگ [اخوی] گزارش داد این بود که وی با سه سرهنگ جوان در ارتباط است که ظاهراً قدرت زیادی در پادگان تهران داشتند. سرهنگ [اخوی] همچنین به [فرزانگان] گفت که سرلشگر [باتمانقلیچ] شهامت ندارد اما در صورتی که شاه وی را به ریاست ستاد منصوب کند، تقویت خواهد شد. سرهنگ [اخوی] به سرلشگر زاهدی اشارهای نکرد اما بهنظر میرسید با وی ارتباطی ندارد. [فرزانگان] به سرهنگ [اخوی] گفت که میتواند سرهنگ [اخوی] را با یکی دو آمریکایی که در آمریکا با آنها ملاقات کردهبود، مرتبط کند.
در این زمان شاه نیز نشان داد که کنترلی روی عوامل مهم نظامی ندارد.
ملاقات کارول با افسران منتخب
سرهنگ اخوی تمایل فراوانی داشت که کاری انجام دهد اما هیچ ایدهای برای نحوهی انجام آن نداشت. وی گفت دوستانی دارد که میتوانند تیپهای دوم و سوم کوهستانی را تحت کنترل قرار دهند اما به سرهنگ [اشرفی] فرمانده تیپ سوم کوهستانی [و ظاهراً عامل اینتلیجنس سرویس] یا سرهنگ [ممتاز] فرمانده تیپ دوم کوهستانی، اعتمادی ندارد. پس از ملاقاتهای اولیه با سرهنگ [اخوی]، معلوم شد خودِ وی در جایگاه فرماندهی نیست و فقط امیدوار است بتواند دوستانش را به این کار ترغیب نماید.
سپس کارول مستقیماً با سرهنگ [اخوی] و دوستش ملاقات کرد. معلوم شد دوست وی سرهنگ [زند کریمی] [معاون سرهنگ ممتاز] بودهاست. سرهنگ [زند کریمی] فهرستی طولانی از عوامل داخل پادگان تهران بهویژه در میان معاونان فرماندهان تیپها و هنگها ارائه داد. در ۶، ۷ و ۸ اوت، سرهنگها [اخوی، زند کریمی، فرزانگان] و آقای کارول برنامهریزی ستادی را براساس واحدهای تحت فرماندهی دوستان مورد ادعای [زند کریمی] انجام دادند. سرهنگ [زند کریمی] گفت که مهمترین دوستان وی عبارتاند از [سرهنگ حمیدی] از پلیس تهران، [سرهنگ اردوبادی] از حوزهی ژاندارمری تهران و [سرهنگ منصورپور فرمانده سوارهنظام ایران]. او اطمینان داشت که از طریق این دوستان و دوستانی که فرمانده هنگ و گردان هستند، پیروزی نهایی از آنِ ما خواهد بود. در میان این افراد، برخی فرماندهان واحدهای مهم در پادگان تهران حضور داشتند که عبارتاند از: [سرهنگ روحانی معاون تیپ سوم کوهستانی؛ سرهنگ دوم خسروپناه افسر فرماندهی هنگ پیادهنظام تیپ دوم کوهستانی؛ سرهنگ دوم یوسفی که قرار بود بهزودی بهعنوان افسر فرماندهی هنگ پیادهنظام تیپ سوم کوهستانی منصوب شود]. سرهنگ [زند کریمی] از طریق این افسران با فرماندهانِ همهی گردانهای پیادهنظام در تهران و اکثر فرماندهان گروهانها در ارتباط بود. هر چند این افسران سازماندهی نشده بودند و این آمادگی را نداشتند که کنترل قاطع رئیس ستاد، سرتیپ ریاحی بر پادگان تهران را که از طریق فرماندهان تیپ در تهران اعمال میشد، از میان بردارند. برای نمونه، اگر میخواستیم موفق شویم باید سرهنگ شاهرخی افسر فرماندهی تیپ اول زرهی؛ سرهنگ پارسا افسر فرماندهی تیپ اول کوهستانی و احتمالاً سرهنگ اشرفی فرماندار نظامی و افسر فرماندهی تیپ سوم کوهستانی را دستگیر میکردیم. احتمالاً سرهنگ نوذری، افسر فرماندهی تیپ دوم زرهی بیطرف میماند، اما فکر میکردیم معاون وی سرهنگ دوم بهرامی حتماً باید دستگیر شود.
بنابراین، از نظر نظامی بدیهی بود که موفقیت به این بستگی دارد که آیا پیش از اینکه ما دوستان سرتیپ ریاحی را دستگیر کنیم او موفق میشود دوستان ما را دستگیر کند یا نه.
کارول با همکاری سرهنگها [فرزانگان و زند کریمی] دو شب کار کردند تا سیستمی را طراحی کنند که در صورت دستگیری اولین تیم ما، بتواند عمل کند. علامت خطری که ما برای آمادهباش فرماندهان سرهنگها و گردانها انتخاب کرده بودیم تا دست به اقدام مستقل بزنند، دستگیری سرهنگ [زند کریمی] و دوستان نزدیکش بود. ضعف طرح ما در این واقعیت نهفته بود که ایستگاه در موقعیتی قرار نداشت که با فرماندهان هنگ و گردان ارتباط برقرار کند بلکه برای انجام این کار به سرهنگ [زند کریمی] متکی بود. هنگام بحث دربارهی این موضوع، سرهنگ [زند کریمی] گفت که میتواند ظرف ۴۸ ساعت پس از دریافت فرمان شاه، با فرماندهان واحد پایینتر ارتباط برقرار کند.
تردید شاه در امضای فرمان بهنفع ما شد؛ زیرا چند روز دیگر به ما فرصت داد تا با سرهنگ [زند کریمی] دربارهی توسعهی طرحهای ستادی نهاییمان که مبتنی بر استفاده از واحدهای تحت فرماندهی دوستان وی بود، بحث و گفتوگو کنیم. واقعیت آن است که این مشکل پیچیده و بغرنج شد؛ زیرا سرهنگ [اخوی] بهشدت بیمار و بستری شد.
سرهنگ [اخوی] در ۹ اوت با شاه دربارهی مصاحبهای صحبت کرد. تا زمانیکه سرهنگ [اخوی] با شاه ملاقات نکرده بود اطمینان نداشت که دوستان ما در پادگان تهران بدون موافقت شاه اقدام خواهند کرد یا نه. با این وصف، پس از گفتگو با شاه، سرهنگ [اخوی] توانست به سرهنگ [زند کریمی] بگوید در صورتی که شاه تصمیم بگیرد فرمان را امضاء نماید، درخواست حمایت نظامی میکند.
شاه از سرهنگ [اخوی] پرسید آیا ارتش از فرمان عزل مصدق حمایت خواهد کرد. سرهنگ [اخوی] به شاه گفت که با کارول ملاقات داشته و اینکه طرح ستادی معقولی در حال تهیه است. طرحی که اگر بهدرستی اجرا شود ضامن پیروزی است. سپس شاه اسامی افسرانی را که همکاری میکردند از سرهنگ [اخوی] پرسید و سرهنگ [اخوی] از همان افرادی اسم برد که ما پیشتر از طریق اسدالله رشیدیان به شاه منتقل کرده بودیم. او از [اخوی] خواست که با سرلشگر زاهدی ملاقات کند.
سرهنگ [زند کریمی] نیز از سرلشگر زاهدی استقبال کرد. هر دو افسر اظهار کردند که ماههاست با سرلشگر زاهدی تماسی نداشتهاند اما معتقدند وی رهبر بسیار خوبی است.
در خلال شبهای ۱۱، ۱۲ و ۱۳ اوت، برنامهریزی ستادی مبتنی بر استفاده از چهل تن از فرماندهان نیروها در داخل پادگان تهران بود. سرهنگ [اخوی] با سرلشگر زاهدی ملاقات کرد و وی پذیرفت که سرلشگر [باتمانقلیچ] رئیس ستاد باشد.
سرلشگر [باتمانقلیچ] گفت تمایل دارد با کارول ملاقات کند و دربارهی طرحها با وی، فرزانگان، سرهنگ [اخوی] و سرهنگ [زند کریمی] مذاکره نماید. این ملاقات تا زمانیکه احساس کردیم طرح ستادی ما آنقدر کامل هست که سرلشگر [باتمانقلیچ] براساس آن اقدام کند، به تعویق افتاد. در ۱۱ اوت، زاهدی از [اخوی] خواست که [فرزانگان] را به ملاقات وی بیاورد. سرلشگر زاهدی و [فرزانگان] سه ساعت با هم صحبت کردند. [فرزانگان] گزارش داد که سرلشگر زاهدی از کمک آمریکا بهشدت قدردانی کرده و از [فرزانگان] خواسته برای اهداف نظامی بهعنوان رابط خودش و آمریکاییها عمل کند. همچنین از وی خواسته مسئولیت هیئت نظامی را که در خلال هفتهی گذشته با کارول ملاقات داشت، برعهده گیرد.
در ۱۲ اوت، فرزانگان سرلشگر [باتمانقلیچ] را به دیدار زاهدی برد و سرلشگر [باتمانقلیچ] قول هرگونه مساعدتی را به سرلشگر زاهدی داد. [فرزانگان] سرهنگ [زند کریمی] را نیز به ملاقات زاهدی برد و سرهنگ گزارشی از پیشرفت برنامهریزی ستاد نظامی را به سرلشگر زاهدی ارائه کرد. با نگاهی به گذشته، بهنظر میرسد که در شرایطی مساعدتر، باید زمان بیشتری را صرف بررسی طرح ستادی با زاهدی و سرلشگر [باتمانقلیچ] میکردیم؛ زیرا در این زمان فاز نظامی عملیات آژاکس بهدست زاهدی رسیده بود؛ زاهدی هیچیک از افسران جوان درگیر طرح را نمیشناخت و سرلشگر [باتمانقلیچ] فقط تعداد اندکی از آنها را میشناخت.
در خلال بعدازظهر روز ۱۵ اوت، کارول با سرلشگر باتمانقلیچ و اعضای دبیرخانهی نظامی متشکل از [فرزانگان]، سرهنگ اخوی و سرهنگ [زند کریمی] ملاقات کرد. هر لحظه انتظار میرفت فرمانها صادر شود و بیشتر گفتوگوها حول این محور بود که چقدر طول میکشد تا سرهنگ [زند کریمی] با چهل تن از فرماندهان دوست ما تماس برقرار کند. پس از گفتوگوهای طولانی، همگی توافق کردند که عملیات باید ۴۸ ساعت پس از دریافت فرمانها آغاز شود. همچنین قرار شد سرهنگ [نصیری، فرمانده گارد شاهنشاهی] پس از ارسال یک دستگاه بیسیم به ایستگاه که با شبکهی فرماندهی سرهنگ [زند کریمی] هماهنگ بود، فرمانها را تحویل مصدق دهد. و بدینترتیب سرهنگ نصیری در ۱۳ اوت با فرمانهای بدون امضاء با هواپیما به رامسر رفت.
نک: سیا در ایران: کودتای ۱۳۳۲ و ریشههای اختلاف ایران و آمریکا/ ویراستار کریستوفر پتریک، مترجم نعمتالله عاملی، تهران: نشر مرکز اسناد انقلاب اسلامی ایران
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده