غربت/ برگزیده هشتمین کنگره شعر ایثار

۱۴۰۳/۰۵/۱۴
  • admin
  • شناسه خبر: 6712


غربت/ برگزیده هشتمین کنگره شعر ایثار

غربت

حسن خسروی وقار

 

اسیر سردی مرگیم، کاش برگردی

نهال زیر تگرگیم، کاش برگردی

**** 

شبیه قدس در آوار بی کسی ماندیم

به این امید که یک روز میرسی، ماندیم

****  

گلوی شهر گرفته ست و خانه تب کرده ست

بدون هرم نفس‌های تو هوا سرد است

****  

سرشک دهقان در مزرعی ملخ زده‌ایم

نگاه بی ثمری بر درخت یخ زده‌ایم

****  

هنوز هم سر همسایه در گریبان است

کسی نگفته سلامی به ما، زمستان است…

****  

بگو که سردی دل های سنگ را چه کنیم؟

به سوی باغ پدر سوز جنگ را چه کنیم؟

****  

به دست پرچمی از صلح داشت لشکر ما

نماند جز دو سه انگشت از برادر ما

****  

یکی به خون زد و امضاش پای قطع شده ست

بیا ببین! سندش دست‌های قطع شده ست

****  

یکی به گوش جهان رفت، اگر شنید مرا

غریب ماندم و مردم، کسی ندید مرا

****  

یکی به رنج مسلمانی‌ام اشاره نکرد

برای کشتن من شیخی استخاره نکرد

****  

برای کشتن من یک فشنگ کافی بود

نه انفجار، که شیپور جنگ کافی بود

****  

شب شکست می‌آمد سیاهه‌ی سکرات

یهود سایه می‌انداخت بر سر عرفات

****  

از آسمان پی‌هم مرگ باغ می‌بارید

به روی شاخه‌ی زیتون کلاغ می‌بارید

****  

به سوی پرچم تسلیم باد می‌آمد

شبی که ما می‌مردیم، باد می‌آمد

****  

به زور مرگ شکستیم، تکّه تکّه شدیم

شب تگرگ نشستیم، تکّه تکّه شدیم

****  

یکی کرانه شد، از دور ناپدید ولی

منم یکی، یم دور از حصار دید ولی

**** 

به تشنگان یم بی آب را نشان ندهید

به خستگان قفس قول آسمان ندهید

****  

اگر که با پدرم نوحه‌ی هبوط نبود

نوار من پر موسیقی سکوت نبود

****  

منم که مویه شدم خط به خط عزایم را!

چرا نمی‌شنود هیچ کس صدایم را؟

****  

به رغم بی کسی خانه سوز، می‌شنوم

خودم صدای خودم را هنوز می‌شنوم

****  

خودم برای خودم باز خانه میسازم

زمان اگرچه ندارم، زمانه میسازم

****  

برون می‌آورم از خاک تکّه هایم را

برای گریه‌ی یک شهر شانه میسازم

****  

به اشک میشویم شعر جنگ را، آن گاه

به شوق او غزلی عاشقانه میسازم

****  

نوار من پر آهنگ شاد خواهد شد

به ساز او میرقصم، ترانه میسازم

****  

به خنده گفت: «دل خوش بهانه میخواهد»

برای دلخوشی او بهانه می‌سازم

**** 

هنوز عطر شب فتح در هوای من است!

هنوز در نفس صبح های‌های من است

****  

ببین که خون وطن در تن من است هنوز

هنوز میهن من… میهن من است هنوز!

****  

جدا نمی‌کنم از سینه‌ام هوایش را

شهید داده ام ای دوست! جای جایش را

****  

بگو اگر به تن من ردای مرگ کند

دوباره صبح و شبم را پر از تگرگ کند…

****  

بگو به مرگ زبان تفنگ را بلدم

که خط به خط ادبیّات جنگ را بلدم

****  

قشون نیاید، با پای لنگ خواهم رفت

اگرچه تنها، امّا به جنگ خواهم رفت

****  

اگرچه زخمی‌ام و برنگشته منجی من

گمان مکن از خونم گذشته منجی من!

****  

گمان مکن در خون مانده را سپاهی نیست

که گفته است دل خسته را پناهی نیست؟

****  

به دست خسته تفنگ است، یا علی مددی

«زمانه بر سر جنگ است، یا علی مددی

****  

مدد ز غیر تو ننگ است، یا علی مددی»

به دست خسته تفنگ است، یا علی مددی

 

خبرنگار: فاطمه سعیدمسگری



منبع

مقالات مرتبط