پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حادثهی هفتم تیر ۱۳۶۰، علاوه بر اهمیت داخلی آن و توجهی که از سوی مردم و مطبوعات به آن صورت گرفت، از نظر خبرگزاریها و مطبوعات خارجی نیز مغفول نماند؛ بهطوریکه بازتاب شهادت شهید بهشتی و هفتاد و دو تن از یارانش، به گستردگی تمام، بازتاب وسیع یافت. دستگاههای خبری خارجی این واقعه را در قالبهای خاص خود بررسی کرده و زمینهها، علل و خودِ حادثه را مورد تحصیل قرار دادند تا جاییکه این حادثه را سرفصل سیر نزولی ورود به انحطاط جمهوری نوپای اسلامی و نهایتاً سقوط همهجانبهی آن قلمداد کردند. توجه خبرگزاریهای خارجی در سه بعد زمانی قبل از حادثه، زمان وقوع حادثه، بعد از حادثه و پیامدهای آن را شامل میشود:
۱- بررسی ریشههای واقعه
در نگاه نخست، مطبوعات خارجی به زمینهها و علل این حادثه پرداختند. از دیدگاه این مطبوعات حذف رئیسجمهور بنیصدر از صحنهی سیاسی کشور بحرانی بود که به گسیختگی همهجانبهی شیرازهی امور میانجامید و در تکمیل این امر، فاجعهی هفتم تیر میتوانست تیر خلاصی برای نظام را ایفا کند. مجلهی پانوراما چاپ ایتالیا در تاریخ ۲۲ ژوئن ۱۹۸۱/ ۱ تیر ۱۳۶۰ با مقالهای تحت عنوان «ایران، ارتش شیطانی» با توجه دادن به حوادثی همچون جنگ و مبارزه در داخل مرزهای ایران از سوی عراق، اختلاف بنیصدر با دیگر گروههای بنیادگرا، شورشهای خودمختاری، جنگهای داخلی، آیندهی ایران را فرورفتن در گرداب سقوط و فلاکت تصویر کردهاست.
به نوشتهی روزنامهی تایمز لندن در تاریخ ۱۲ ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۲۱ خرداد ۱۳۶۰، زمانیکه امامخمینی فوت کند هیچکس وجود نخواهد داشت تا به همان عطیهی الهی امور را در دست بگیرد و تمامی سرزمین، محلی برای دسترسی خواهد بود. از دیدگاه کارشناسی روزنامه، سرنوشت ایران از دو حالت خارج نیست و در هر دو حالت وابستهی به شخص امامخمینی است. یا این کشور به دامن هرج و مرج خواهد افتاد که این خود زمینهی دخالت مستقیم ابرقدرتها و محو تمام آرمانهای ایران است و یا اینکه مخالفت چپ افزایشیافته و ابرقدرت شرق مداخله خواهد کرد. از این نظر اوضاع کاملاً وحشتناک و بحرانی تصویر میشد.[1] جملهی «المستقبل» چاپ پاریس در تاریخ ۴ ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۱۳ تیر ۱۳۶۰ یکشنبهی خونین تهران را غیر مترقبه ندانسته ولی آن را پیشبینی شده نیز ندانسته است. مطبوعات و خبرگزاریهای غربی در بررسی ریشهی این حادثه آن را امری طبیعی و مورد انتظار دانستهاند.
از دیدگاه این خبرگزاریها این حادثه صرفاً یک حلقه از زنجیرهی حرکات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی یک ملت است و نه بیشتر از آن و لذا این مطبوعات این حادثه را ریشه در مسابقهی خشونت و بازتاب اعدامها و جنگ قدرت در ایران دانستهاند.
مقامات آمریکایی نیز این مسئله را ناشی از نوع برخورد حکومت با مخالفان میداند. صدای آمریکا به نقل از واشنگتن استار چنین میگوید:
«بهنظر مقامات دولت ریگان، کشتار… نتیجهی شدت عمل دولت اسلامی در نابودی مخالفان بوده و حادثهی انفجار نشان داد که کوشش دولت در از بین بردن مخالفان بینتیجه بوده است.»[2]
بنیصدر در توضیح ریشهی فاجعه و انفجارها در مصاحبه با مجلهی تایم در ثانیه ۱۰ اوت ۱۹۸۱ چنین میگوید:
«این سابقهای بود بین بمبگذاری و اعدام. سعی کردم (امام) خمینی را وادار کنم که اعدامها را متوقف کند تا من هم بتوانم از مردم بخواهم دست از بمبگذاری بردارند!! اعدام پایان نیافت و بمبگذاریها نیز خاتمه نپذیرفت».[3]
اولین عامل ریشهی این حادثه در نگاه مطبوعات غربی مسئلهی جنگ قدرت است. نشریهی آفریک آزی چاپ فرانسه، در مقالهای با عنوان «تعصب خونین»، قدرتطلبی حزب جمهوری اسلامی را زمینهی تمام خصومتها دانسته است.
مجلهی مید لندن در تاریخ ۳ ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۱۲ تیر ۱۳۶۰ حوادث ایران را مستقیماً از شخصیت بنیصدر و شهید بهشتی متأثر دانسته است. در این مقاله چنین نتیجهگیری شده است:
«اما واکنش تند نسبت به تظاهرات خیابانی طرفداران بنیصدر اعدامهای زیاد و سریع، نوعی مقابلهی تلافیجویانه را پدید آورد و بهشتی را نیز از صحنهی سیاست خارج ساخت».[4]
روزنامهی گاردین چاپ لندن نیز در تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۸۱/۹ تیر ۱۳۶۰ در این باره چنین مینویسد:
«ایران کشوری است که در آن هیچ جایی برای یک رهبر غیر روحانی وجود ندارد، حتی اگر این فرد شخصی شدیداً الهامیافته از تزهای اسلامی مانند آقای بنیصدر باشد، و غیر از شیعههای خویشتنگرا همه کنار گذاشته شدهاند. اینها گروه عظیمی از مردم هستند که عبارتاند از: تکنوکراتهای طبقهی متوسط، اقلیتهای نژادی، مجاهدین که خواستار التقاط اسلام و مارکسیسم هستند، ناسیونالیستهای تندرو و قدیمی زمان مصدقی و…»[5]
روزنامهی نوول ابزرواتور در تاریخهای ۱۸ تا ۲۴ ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۲۷- ۳۱ تیر ۱۳۶۰ در ضمن مقالاتی با عنوان چه کسی هفتاد و دو تن را کشته است؟ ثبات ایران را ناشی از عدم دخالت ابرقدرتها در امور آن معرفی میکند و تلویحاً فاجعه را بهعنوان بازتاب رویارویی جناحهای داخلی مطرح مینماید و در پایان میآورد با خلع بنیصدر اوضاع وخیم گردید و مجاهدین که تا آن هنگام موضع غیر فعالی داشتند اعلام «دفاع مسلحانه» کردند!!
علاوه بر این موارد، پس از فاجعه در تایمز ۳۰ ژوئن ۱۹۸۱ دیپلماتهای آمریکایی، به شیوهی معمولهی شوروی را در دست داشتن در توطئهی هفتم تیر متهم کردند.[6]
با وجود این، تحلیلگران غربی کمکم به این مسئله توجه کردند که این فاجعه را محصول عمل یک گروه داخلی بدانند، این مسئله در شیکاگو تریبون در تاریخ ۱۴ ژوئیهی ۱۹۸۱ ارائه شده است:
«اگر کشتار رهبران حزب جمهوری اسلامی به یک گروه داخلی نسبت داده شود در آن موقع این خونریزی بهعنوان عملی توصیف میشود که در جهت نابودی دولت مورد تأیید خداوند و براندازی جمهوری اسلامی صورت گرفته است، اما با معرفی رهبران مقتول حزب جمهوری اسلامی زیر نام قربانیان ابرقدرتهای خارجی آنها میتوانند در ردیف شهدای ایران در آیند».[7]
از دیگر عاملان انفجار که رسانههای غربی به آن توجه کرده و در باب آن قلمفرسایی کردهاند، اشاره به اختلافات درونحزبی و نفس این اختلافات در ایجاد این حادثه بودهاست. به نوشتهی مجلهی المستقبل در تاریخ ۴ ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۱۳ تیر ۱۳۶۰:
«حزب مانند دیو درشتهیکلی بود که دست و پای او را با زنجیر بسته باشند بهگونهای که نمیتوانست به اطراف خود نگاه کند و یا تحرکی از خود نشان دهد. این زنجیرها همان گرایشها و جریانات سیاسی متضاد در داخل حزب بود. به علاوهی بلندپروازیهای سران آن حزب را وارد مرحلهی گروهبندی کرده گردهمایی یکشنبه خونین به تمام جریانات حزب را درون یک چهاردیواری جمع کرده بود تا کشمکش خود را مدتی مسکوت بگذارند».[8]
در آخر اینکه محافل خبری خارجی در مقام طرح تصویر یک حکومت متزلزل و پر هرج و مرج برآمده، روحانیون را در حلقهی محاصره دانسته و شکست را برای آنان حتمی قلمداد میکردند، از طرفی، در انتظار شعلهور شدن آتش جنگ داخلی و طغیان عمومی مردم بودند و از طرف دیگر، با شدت گرفتن موج اعدامها درصدد تبلیغ آن برآمدند. بهنظر میرسد خبرگزاریها و مطبوعات خارجی در بررسی حادثهی هفتم تیر و بیانیههای آن به مسئلهی نیرو و قدرت مردم کمترین توجه نداشتهاند. راهپیمایی و همبستگی مردم پس از این حادثه و در مراسم تشییع پیکرهای شهدا اندکی تردید بر جای ننهاد که انقلاب با نیروی قدرت و پایداری تمام به پیش خواهد رفت.
روزنامهی لوموند فرانسه در تاریخ اوّل ژوئیهی ۱۹۸۱/ ۱۰ تیر ۱۳۶۰ در اینباره چنین مینویسد:
«تأکیدی که بر حداقل کردن برد سیاسی سوءقصد و کوششی که جهت بهرهبرداری از این مسئله بهمنظور بسیج مردم و تحریک آنها بهعمل میآید، این فکر را بهوجود میآورد که اعتماد بهنفس دولت و اظهارات ظاهراً اطمینانبخش آن چندان هم خالی از تزلزل نیست…. و مطمئناً عملیات تروریستی صرف، رژیم کنونی را به خطر نخواهد انداخت».[9]
نتیجه اینکه مطبوعات و خبرگزاریهای خارجی از تحلیل اوضاع ایران و پس از انقلاب همواره سعی بر داخلی جلوهدادن حوادث و وقایع همچنین نسبتدادن حوادث کشور از جمله حادثهی انفجار دفتر به اختلافات داخلی و ناشی از درگیری احزاب سیاسی بر سر قدرت دانستهاند.
۲- وقوع حادثه
با وقوع این حادثهی وحشتناک بسیاری از رهبران و سیاستمداران جهان آن را محکوم نمودند و برای از نظر دور نداشتن عرف دیپلماسی، اظهار تأسف کردند.
علاوه بر این، حادثه را مستمسک خود قرار داده تا آن را وسیلهی تضعیف جمهوری اسلامی قلمداد نمایند. روزنامهی شیکاگو تریبون در تاریخ ۲۹ ژوئن ۱۹۸۱/ ۸ تیر ۱۳۶۰ ش در اینباره چنین مینویسد:
«ایران هماکنون با بحران شدید سیاسی دست به گریبان است؛ بحرانی که در چند هفتهی آینده به از هم پاشیدگی وحدت متزلزل این کشور خواهد انجامید و سرانجام چنین انحطاطی شاید خبری جز ناآرامی نباشد… کشتار و بمباندازی در کلیهی شهرهای سراسر ایران در دستور روز قرار دارد».[10]
واشنگتن استار فقدان بهشتی را بهمنزلهی از دسترفتن تواناترین استراتژیست و سازندهی روحانیت ایران توصیف کرد و کریستین ساینس مانیتور تأکید کرد که انفجار، امید بنیادگرایان برای تشکیل یک دولت مذهبی پس از سرنگونی دولت بنیصدر را به یأس مبدل کرد.[11]
۳- پیشبینی آینده
برکناری و حذف بنیصدر و حادثهی هفتم تیر ۱۳۶۰ باعث گردید که خبرگزاریهای خارجی دورنمایی حاکی از درگیری مسلحانه، رو به پرتگاه بودن حکومت و محاصرهی انقلابیون از سوی مخالفان، تروریسم، آشوب و خشونت و غیره ترسیم کند. در اینباره تایمز لندن در تاریخ ۳۰ ژوئن ۱۹۸۱/ ۹ تیر ۱۳۶۰ در مقالهای با عنوان آیا ایرانیان میتوانند از آیندهای خونین پرهیز کنند؟ مینویسد:
«امکان دارد که توسل به تروریسم، به تنها وسیلهی موجود برای بیان افکار و منویات، در درون ایران مبدل شود و از اینرو، دورنمای آیندهی کشور از استمرار خشونتی روزافزون خبر میدهد».[12]
مجلهی نیوزیک با عنوان «و حالا یک ضد انقلاب» به تحلیل شرایط ایران پس از وقوع این حادثه پرداخته است:
«دشمنان (امام) خمینی این هرج و مرج را اولین قدم مرحلهی قیام بر ضد انقلاب تفسیر میکنند. در ظاهر بهنظر میرسد که رژیم (امام) خمینی در زیر حملهی تمام جناحها در حال خرد شدن باشد. همه روز گروه ضربت چپیها در کمین وفاداران آیتالله نشستهاند… و هر روز بنیصدر، درست بعد از اینکه چند نفر دیگر کشته میشوند، به یکی دیگر از روزنامهنگاران غربی میگوید که رژیم کمتر از یکماه دیگر سقوط خواهد کرد… (امام) خمینی ورقهای زیاد دیگری برای بازی در دست ندارد. او حدوداً بیش از ده نفر در اطراف خود ندارد».[13]
[1]. ادارهی تحقیقات و بررسیهای سیاسی، فاجعهی هفتم تیر و امپریالیسم خبری، تهران، وزارت ارشاد اسلامی، ۱۳۶۲، صص ۲۰-۲۲
[2]. همان، صص ۳۹-۴۰
[3]. همان، ص ۴۱
[4]. همان، صص ۴۶-۴۷
[5]. همان، ص ۴۹
[6]. همان، ص ۶۰
[7]. همان، ص ۶۰
[8]. همان، صص ۶۶- ۶۷
[9]. همان، ص ۷۵
[10]. همان، ص ۲۶
[11]. سازمان مجاهدین خلق؛ پیدایش تا فرجام، ج ۲، پیشین، ص ۵۹۹.
[12]. همان، صص ۲۷-۲۸
[13]. همان، ۲۹-۳۰
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده