پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ حزب جمهوری اسلامی، یکشنبهها جلسهی هفتگی خود را در دفتر مرکزی حزب برگزار میکرد. روز یکشنبه هفتم تیر 1360 نیز مطابق معمول جلسهی هفتگی حزب با حضور جمعی از اعضای حزب برگزار شد. حجتالاسلام هاشمیرفسنجانی در خاطرات خود در این مورد مینویسد:«مهمترین بحث شورای مرکزی بعد از تحلیلی از مسائل جنگ، مسألهی وزیر خارجه بود. پس از مدتها کارشکنی بنیصدر حالا که دیگر او خلع شده بود، آقای رجایی با موافقت شورای ریاستجمهوری، آقای مهندس موسوی را بهعنوان وزیر خارجه به مجلس معرفی کرده بود و قرار بود مجلس نظر بدهد».
نزدیک مغرب جلسهی حزب به پایان رسید و تصمیم گرفته شد جلسهی مشترک حزب با حضور اعضای حزب، نمایندگان مجلس و وزرای دولت پس از نماز مغرب تشکیل گردد تا به بررسی آیندهی کشور، ریاستجمهوری، تورم و… پرداخته شود.
قبل از تشکیل جلسه محمدرضا کلاهی که مسئول هماهنگی دفتر حزب بود با تعداد زیادی از شخصیتهای مهم اجرایی و قضایی تماس گرفت و تأکید کرد که امشب دکتر بهشتی در سخنرانی خود مطالب بسیار مهمی را مطرح خواهد کرد و از آنها خواست حتماً در این جلسه حضور داشتهباشند.
دکتر مرتضی محمودی، عضو حزب جمهوری اسلامی در مورد دعوت اعضای حزب جهت شرکت در جلسهی یکشنبه 7 تیر1360 میگوید: «روزهای جلسه معمولاً مشخص بود و فقط با ارسال یک دعوتنامهی کوچک موضوع جلسه را اعلام میکردند. محمدرضا کلاهی در آن شب برای همه دعوتنامه فرستاد و به یکایک اعضا زنگ زده و خواسته بود ضمن شرکت در جلسه بهعلت حساسیت موضوع افرادی را که میشناسند و ذیصلاح هستند به جلسه دعوت کنند. کلاهی آن روز به محمد منتظری نیز زنگ زده و از قول شهید بهشتی خواسته بود حتماً در جلسه شرکت کند. بنابراین میبینیم برخی افراد مانند محمد منتظری که اصلاً در جلسات شرکت نمیکردند آن شب حضور داشتند».
برخی از اعضا و شخصیتهای سیاسی همچون حجتالاسلام دعاگو، حجتالاسلام هاشمیرفسنجانی، دکتر باهنر، حجتالاسلام علیاکبر ناطقنوری، آقای قدوسی، محمدعلی رجائی (نخستوزیر)، آیتالله مهدویکنی، آیتالله علی قدوسی، حبیبالله عسکراولادی و… بهدلایلی در جلسه حضور نداشتند یا قبل از حادثه جلسه را ترک کرده بودند.
مرتضی فضلعلی، عضو حزب جمهوری اسلامی دربارهی جلسهی شورای مرکزی حزب در دفتر حزب جمهوری اسلامی میگوید:«بعد از نماز حاضران به طرف سالن جلسات حزب رفتند. بهخاطر دارم ورودی سالن در انتها قرار داشت و هر کس که داخل میآمد ابتدا در ردیفهای آخر مینشست تا ظرفیت سالن تکمیل شود. من و چندتن از دوستان وقتی داخل شدیم هنوز کسی نیامده بود و بنابراین در ردیفهای آخر نشستیم. در این حین شهید مظلوم آیتالله بهشتی وارد سالن شد… جلسه تشکیل و شهید رحمان استکی، نمایندهی مردم شهرکرد در مجلس شورای اسلامی و دبیر جلسات حزب، موضوع نشست را که از قبل هم تعیین شدهبود اعلام کرد و قرار شد عزیزان دربارهی تورم و راهکارهای کارشناسی مقابله با آن بحث و تبادل نظر کنند. در این میان برخی دوستان پیشنهاد کردند موضوع جلسه با توجه به اینکه مسئلهی ریاستجمهوری از اهمیت بیشتری برخوردار است تغییر و در این رابطه سخن گفته شود. شهید مظلوم گفت مانعی ندارد، لیکن باید رأی گرفته شود چنانچه همه رأی دادند، بحث را درخصوص ریاستجمهوری آغاز کنیم. نظر به اهمیت مسئله، حاضران با وحدت نظر پذیرفتند و دستور جلسه تغییر کرد».
دکتر بهشتی در ابتدا راجع به انتخابات ریاستجمهوری سخنانی را مطرح میکند سپس در ادامه میگوید:«نمایندگان مجلس نباید ساکت به گوشهای بنشینند بلکه باید نظر خود را دربارهی ریاست جمهوری عنوان نمایند. در این چند روزه با روحانیت مبارز و جامعهی مدرسین و دیگر گروهها بحث کردهایم و قرار بر این شده که حزب مستقلاً کاندیدا معرفی ننماید بلکه بهصورت ائتلاف بین گروههای خط امام، کاندیدایی مشترک معرفی شود».
ساعت نه و هفت دقیقه در بین سخنان دکتر دو بمب قوی که در کنار تربیون قرار داشت، منفجر شد که بر اثر شدت انفجار قسمتهایی از ساختمان فرو ریخت و محوطهای به ابعاد 10×10 متر در هم ریخت و شیشههای اطراف ساختمان شکسته شد. سقف بتونی سالن بر اثر شدت انفجار فرو ریخت و دهها نفر زیر آوار مدفون شدند. در نخستین ساعت پس از انفجار، هزاران نفر از مردم تهران در خیابانهای اطراف دفتر مرکزی حزب اجتماع کردند و آمبولانسها دایم در رفت و آمد بودند. اکثر مجرومین و شهدا که با آمبولانسها حمل میشدند، غرق در خون بودند و به هیچوجه قابل شناسایی نبودند.
بهرام تاجگردون، یکی از بازماندگان این فاجعه دربارهی لحظهی وقوع انفجار، وضعیت خود و دیگران پس از آن میگوید: «من وسط سالن نشسته بودم که برای گفتگو با یکی از وزراء از قسمت وسط سالن به سمت چپ، کنار دیوار رفتم. دکتر بهشتی داشتند صحبت میکردند… . در همین هنگام جرقهای بهصورت رعد و برق از سمت چپ سالن به طرف حیاط با شدت صورت گرفت و سقف کاملاً پایین آمد و من بهصورت سجده زیرآوار قرار گرفتم. کسانی که در زیر آوار بودند شعارهای اللهاکبر و لاالهالاالله و خمینی رهبر سر میدادند. آنهایی که در کنار هم بودند، احوال یکدیگر را میپرسیدند. در زیر آوار تختهای روی گردن من بود و وقتی میخواستم برای جلوگیری از خفگی آن را جابهجا کنم فرد دیگری در کنار من بود، گفت: این تخته روی گردن من هم هست، اگر تکان بدهی، امکان خطر برای من هم هست. به من میگفت: چه کنیم، گفتم: به خدا پناه میبریم. بعد از نیم ساعت، صداهایی از بیرون شنیده میشد. آمدند و این برادرمان را نجات دادند و وقتی دیدند تخته باز هم تکان میخورد، فهمیدند من هم هستم. سرم زیر شکمم بود و فضایی برای حرکت نبود. هوا را با انبوه گرد و خاک استنشاق میکردم. دیدم تیر آهنی بهطور مورب قرار گرفته و آقایان قندی، عباسپور و کلانتری که در کنار هم بر روی صندلی نشسته بودند، در زیر آوار و تیر آهن هستند که شهید شده بودند».
دکتر مرتضی محمودی نیز دربارهی حوادث آن شب میگوید: «پس از ورود به سالن ابتدا با دکتر بهشتی مشغول صحبت شدم. بعد، از کنار ایشان بلند شده و در ردیف سوم یا چهارم نشستم. کنار من آقای محمدحسن اصغرنیا نشسته بود. آیتالله فردوسیپور پشت سر من قرار داشت و شهید پاکنژاد و برادر شهیدش نیز آن طرف من نشسته بودند. قبل از آغاز جلسه شهید پاک نژاد مشغول مطالعهی کتاب روانشناسی بود. لحظاتی کتاب را از ایشان گرفتم و پس از ملاحظهی برخی از صفحات، کتاب را بازگرداندم. آقای بهشتی در جایگاه قرار گرفت و دربارهی مسئلهی ریاستجمهوری مشغول صحبت بود که یکمرتبه صدایی مثل صوت شنیدم و بعد از آن هیچچیزی نفهمیدم. پس از گذشت چند ساعت به هوش آمدم و متوجه شدم در زیر آوار هستم. نفسکشیدن خیلی سخت بود و نمیتوانستم اعضای بدنم را تکان بدهم. صدای دیگران را میشنیدم که در حال قرآن و دعا خواندن بودند. من هم شروع به خواندن آیـﺔالکرسی کردم. بعد از آن بیهوش شدم و فردا صبح در بیمارستان به هوش آمدم».
منبع: کتاب تاریخ شفاهی حادثه هفتم تیر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده