در روز چهارشنبه 10 اردیبهشت 1359 شش تبعه ایرانی که از تجزبه طلب های خلق عرب خوزستانی بودند با حمله مسلحانه به سفارت ایران در لندن 26 نفر رو گروگان گرفتند. تنها یکسال پس از اشغال سفارت آمریکا در تهران، این رویداد در لندن رخ داد. در آن زمان مارگارت تاچر نخست وزیر انگلستان بود و در ایران بنی صدر رئیس جمهور بود. وضعیت در داخل ایران بسیار متزلزل بود، اختلافات داخلی بنیصدر و شورای انقلاب بسیار بالا گرفته بود و تصمیم سازی ها را سخت تر کرده بود. در واقع از فروردین 59 عراق عملیات ناامن سازی مرزها علیه ایران را شروع کرده بود. در کردستان جنگهای پارتیزانی شروع شده بود و کردستان ترکیه و عراق علیه ایران میجنگیدند. مرزها ناامن شده بود.
در 11 فروردین 1359 سلیم علی محمد مشهور به «عون» به همراه سه نفر از اعراب تبعه ایران از فرودگاه بغداد با گذرنامه های عراقی به لندن وارد شدند. سلیم علی محمد یکی از اعراب خوزستانی بود که در جوانی در دانشگاه تهران تحصیل کرده بود و قبل از انقلاب به واسطه فعالیت های تجزیه طلبانه برای سازمان سیاسی خلق عرب توسط ساواک شناسایی شده و دستگیر شده بود. فرد دوم این گروه شاکر عبدالله رحیل مشهور به «فیصل» بود که همراه با سلیم در جریان فعالیت های تجزبه طلبانه در تهران توسط ساواک دستگیر شده بود. گروگانگیران هویت تشکیلاتی خود را با نام «محی الدین آل ناصر» یکی از چهره های مشهور تجزیه طلب خوزستان پیوند زده بودند. این نام برای مردم خوزستان بسیار مشهور است. محی الدین آل ناصر پدر معنوی تجزیه طلبان عرب اهواز و پان-عربیسم است. او و یارانش در دوره محمدرضاشاه به جرم تشکیل سازمان تجزیه طلب در دادگاه محکوم به اعدام و سال ۱۳۴۲ در میدان لشکر۹۲ زرهی اهواز اعدام شدند. بعد از ماجرای گروگان گیری سفارت هم گروه دیگری با نام «حرکه النضال العربی لتحریر الاحواز» در سال 1376 تشکیل شد و خود را ادامه دهنده راه آل ناصر معرفی کرد. بمب گذاری های متعدد در فرمانداری اهواز، سازمان مسکن وشهرسازی، سازمان مدیریت و برنامه ریزی، ساختمان مرکزی طرح توسعه نیشکر، سرقت مسلحانه از بانک صادرات اهواز، انفجار چاه های نفت و چندین خط لوله انتقال نفت،کشتار مردم بی دفاع و چندین عملیات تروریستی دیگر از جمله اقدامات شاخه نظامی حرکه النضال بود که «کتائب محی الدین آل ناصر» نام گرفته بود.
اما در این میان نقش سازمان اطلاعات ارتش رژیم بعث عراق و یکی از فرماندهان آن به نام «سامی محمدعلی» بسیار برجسته است. او که به همراه گروگانگیرها از بغداد به لندن سفرکرده بود، مسئولیت آموزش و هدایت آنها به خاک انگلستان را به عهده داشت. او حتی اسلحههای مورد نیاز گروگانگیران را نیز از طریق یک بسته دیپلماتیک از خاک عراق به انگلستان ارسال کرد و هر روز به محل اقامت گروگانگیرها میآمد تا نقشه سفارت ایران را با آنها مرور میکرد. صبح روز چهارشنبه 10 اردیبهشت همه افراد گروه مسلح شدند. سه قبضه برونینگ اتوماتیک، یک اسلحه کمری کالیبر 38، دو قبضه مسلسل 9 میلی متری بلژیکی به همراه تعدادی نارنجک دستی تمامی مهمات و سلاحی بود که گروگان گیران به واسطه کمک های سامی محمدعلی و سفارت عراق در لندن به دست آورده بودند.
چند روز پیشازاین تاریخ، به سفارت ایران در لبنان نیز سوءقصد شده بود و به همین دلیل سفیر ایران در لندن درخواست بالابردن سطح امنیتی سفارت را مطرح کرد. به همین دلیل صبح روز حادثه رئیس پلیس امنیت سفارت جای خود را به یک ستوان جوان به نام تریور لاک داد. او اولین کسی بود که توانست از طریق فرستنده مخصوص نصب شده در یونیفرمش بهسرعت به مرکز فرماندهی پلیس اطلاع دهد که یک حادثه امنیتی در سفارت ایران رخداده است. کاردار وقت سفارت ایران در لندن دکتر غلامعلی افروز بود که بعدها بهواسطه فعالیتهای علمیاش در رشته روانشناسی برای بسیاری از مردم چهرهای شناخته شده است. او در مصاحبهای با خبرگزاری تسنیم از علت انتصابش بهعنوان کاردار سفارت ایران چنین گفته است:
” در سال 59 زمانیکه بنده به سفارت ایران در لندن اعزام شدم، در شورای فرماندهی سپاه بودم. یکروز شهید بهشتی من را به دفترش دعوت کرد و گفت: قرار شده است شما به لندن بروید. ازآنجاییکه ما در آن زمان هیچ رابطهای با آمریکا نداشتیم، سفارت لندن برای ما بسیار مهم بود. به شهید بهشتی گفتم که من در آمریکا درس خواندهام و با لندن آشنایی ندارم. ایشان گفت: بروید؛ آقای دکتر یزدی هم در جریان است و باید حکم شما را بدهد. دکتر یزدی در آن زمان وزیر خارجه بود. نهایتاً به لندن رفتم که آقای دکتر سروش و فرمند آنجا بودند. دکتر خرازی از ما استقبال کردند که بعد از آن، من کلید سفارت را گرفتم و آنجا را افتتاح کردم. قبلاً افرادی در آنجا بودند، ولی بعد از انقلاب کسی از ایران به آنجا نرفته بود و برای اولین بار من بهعنوان نماینده رسمی جمهوری اسلامی ایران به لندن رفتم.”
گروگانگیران خواستار آزادی 91 زندانی بودند که به جرم فعالیتهای تجزیه طلبانه توسط دولت ایران در زندان های استان خوزستان گرفتار شده بودند. همچنین آنها از دولت انگلستان تقاضا کرده بودند که اجازه دهد با یک هواپیمای اختصاصی به یکی از کشورهای عربی که بعدها مشخص شد عراق است بازگردند. همچنین از دولت ایران تقاضا داشتند خودمختاری «عربستان»[استان خوزستان ایران] را به رسمیت بشناسد. این خواسته ها را از طریق بیانیه مکتوبی که پس از آغاز عملیات از پنجره سفارت به بیرون انداخته بودند مطرح کردند. اما در مصاحبه ای که با بخش برون مرزی شبکه BBC انجام دادند تغییراتی در این خواسته اعمال شد: آنها از دولت ایران خواستند 90 زندانی را با هواپیمای اختصاصی به لندن فرستاده و آنها به همراه گروگان ها به کشوری عربی منتقل شوند سپس گروگان ها آزاد می شوند. در آن مصاحبه مجدداً بر خودمختاری خوزستان تاکید شده بود.
انتشار خبر گروگانگیری و مصاحبه آنها با شبکه BBC منجر به اطلاعیافتن تمام ایرانیان ساکن اروپا شد و گروهگروه به خیابان کنزینگتون در لندن آمده با و تصاویر و پلاکاردهایی حمایت خود را از انقلاب اسلامی و امام خمینی فریاد میزدند. جمعیت حامیان انقلاب اسلامی بهقدری بود که پلیس انگلستان از آنها خواست متفرق شوند. از سوی دیگر تمام ارتباطات تلفنی سفارت با ایران و دیگر شعبات کنسولی ایران در لندن قطع شده بود و مشخص بود سیاست پلیس انگلستان وقتکشی بیشتر برای ناامید کردن گروگانگیران نسبت به موفقیتشان بود. دولت ایران هم که در آن زمان صادق قطبزاده سکاندار وزارت امور خارجه آن بود، هیچ واکنش امیدوارکنندهای نسبت به خواستههای گروگانگیران نشان نداد. غلامعلی افروز درباره واکنش قطبزاده معتقد است: «قطبزاده گفت که ما معامله نمیکنیم؛ یزدی هم همینطور. قطبزاده میخواست همه ما زودتر کشته شویم و او راحت شود. گفت حمله کنید که زودتر از دستشان راحت بشویم. خدا از گناهان او بگذرد. ولی امام، بسیاری از علما و شورای انقلاب ناراحت بودند»
بنابراین، گروگانگیران شرایط خود را به طور کامل عوض کردند. آنها هیچ پافشاری روی آزادی 91 زندانی در ایران یا دیگر خواسته های خود نداشتند، فقط از دولت انگلیس خواستند یک هواپیما برای خروج آنها از این کشور و یک قرار ملاقات با سفرای سه کشور عربی در لندن طراحی کند. دولت انگلیس که تحت مدیریت مارگارت تاچر بود هم هیچ علاقه ای نسبت به نشان دادن نرمش در برابر خواسته های آنها نشان نمی داد چرا که خطر تجزیه طلبان ایرلندی در آن زمان به اوج رسیده بود و تاچر نمی خواست با نرمش در مقابل گروگان گیران سفارت ایران، یک استاندارد دوگانه را اجرا کند و ایرلندی ها را تحریک به انجام اقدام مشابه نماید. به همین دلیل دستور حذف تمام گروگانگیران را صادر کرده بود.
فرایند بینتیجه مذاکرات بین گروگانگیرها و پلیس انگلیس در نهایت منجر به تصمیم آنها برای حذف گروگانها میشود. آنها ابتدا دکتر عزتی استاد دانشگاه رشته فلسفه و رایزن فرهنگی ایران در انگلیس را انتخاب میکنند؛ ولی عباس لواسانی پیشقدم میشود تا جان دکتر عزتی حفظ شود. آنها به سرعت لواسانی را به قتل رسانده و دوباره پلیس را تهدید کردند که درخواست آنها مبنی بر ملاقات با یکی از سفرای کشورهای عربی را جدی بگیرند. بعدازاین اتفاق دستور حمله به سفارت صادر میشود و نیروی ویژه پلیس با تخمین و احتمال کشتهشدن 40% از گروگان ها وارد عمل می شود. نام این عملیات «نمرود» گذاشته شد و در تاریخ به همین نام شهرت یافته است.
پلیس انگلیس تمامی گروگانگیرها را در صحنه به قتل رساند تا پیام موردنظر مارگارت تاچر به ایرلندیها مخابره شود. از میان گروگانها دکتر صمدزاده مجروح شده بود و نتوانست خود را به همراه دیگر گروگانها به بیرون سفارت برساند، اما پلیس هیچ تلاشی برای حفاظت از جان او انجام نداد و او از شدت خونریزی جان باخت. غلامعلی افروز کاردار وقت سفارت معتقد است نقش انگلستان در این ماجرا کمتر از رژیم بعث نبوده است:
تأکید من این است که تقصیر دولت انگلیس است، به دلیل اینکه من قبلاً برای پلیس دیپلماتیک نوشته بودم که ما داریم تهدید میشویم. دولت انگلیس، کوتاهی، قصور و جنایت کرده است. ممکن است سازمان جاسوسی انگلیس این کار را کرده باشد؛ ولی دولت، طراح نبود؛ بلکه مقصر بود؛ یعنی تمام خسارات را باید انگلیس بدهد. ما دو شهید و چند مجروح داشتیم که بیشترین مقدار مجروحیت نصیب من شده بود. من 28 ساعت بیهوش بودم و خدا مرا نگه داشت تا بمانم؛ یعنی برای ما مصیبت درست کرد. آمریکا، انگلیس، اسراییل و عراق با میزبانی حزب بعث عراق و خود صدام نقش اصلی را ایفا میکردند که هزینههایش را هم صدام داده بود و عراق پاسپورتها را صادر کرده بود. آنچه میتوانیم قانوناً بگوییم و محکمهپسند باشد، همین چند دلیل است. من نامه نوشتم که ما تهدید میشویم و ممکن است ما را بکشند و خطرناک است که جواب دادند نگران نباشید. اما بعد از مدت کوتاهی فساد ایجاد شد و به ما حمله کردند. انگلیس مقصر است؛ چراکه دولت هر کشوری مسئول حفاظت از سفارت است. اگر میدانستم، از تهران با خودم پاسدار میبردم یا حداقل 4 نفر با چوب میگذاشتیم که جلوی سفارت بایستند. ما بهاندازه کافی دلیل محکمهپسند داریم. ممکن است همزمانی این اتفاقات شواهد قریبی باشد، اما اسنادی که در اختیار ماست مستند است.
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده