در 20 فروردین 1364 شیخ عباسعلی اسلامی، از فعالان سیاسی و فرهنگی دورۀ پهلوی و موسس جامعه تعلیمات اسلامی درگذشت. به این مناسبت نگاهی به زندگی او و نقشش در انتشار اعلامیه وعاظ تهران در اعتراض به لایحۀ انجمنهای ایالتی داشتهایم.
پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ در 20 فروردین 1364 شیخ عباسعلی اسلامی، از فعالان سیاسی و فرهنگی دورۀ پهلوی و موسس جامعه تعلیمات اسلامی درگذشت. به این مناسبت نگاهی به زندگی او و نقشش در انتشار اعلامیه وعاظ تهران در اعتراض به لایحۀ انجمنهای ایالتی داشتهایم.
نگاهی به زندگی شیخ عباسعلی اسلامی
شیخ عباسعلی اسلامی در 1320ق / 1281ش در سبزوار به دنیا آمد. او پس از تحصیل دروس مقدماتی برای تکمیل معلومات خود رهسپار مشهد شد. در آنجا از محضر حاج آقا حسین قمی، حاج میرزا مهدی اصفهانی و حاج میرزا محمد آقازاده و دیگر استادن بهره برد. در ادامه راهی نجف و در آنجا با مدرسه الواعظین هند آشنا شد. مدتی بعد وی راهی هند شد و در آنجا در مدرسه الواعظین، به آموزش تفسیر و حدیث، تاریخ و سیره پیشوایان اسلام پرداخت. اسلامی متاثر از این مدرسه، در 1322ش اسلامی خانۀ کوچک خود در جنوب تهران را به مدرسه تبدیل کرد. همین مدرسه، هستۀ اولیه جامعۀ تعلیمات اسلامی شد[1]؛ تشکیلاتی که در 1331 از سوی وزارت فرهنگ به رسمیت شناخته شد[2] و در اواخر دورۀ پهلوی دارای بیش از 180 باب مدرسه و بیش از پنجاه هزار دانشآموز بود[3]. اسلامی همچنین واعظ معروف تهران و فعال سیاسی بود. او که روابط نزدیکی با آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی داشت[4]، از دهه 1320 تا زمان ممنوعالمنبر شدن در اواخر دهه 1340 به ایراد سخنرانیهایی در انتقاد از وضع عمومی کشور، بر ضد بهاییان و هواداری از دولت دکتر محمد مصدق پرداخت. اسلامی در 20 فروردین 1364 درگذشت.
نقش شیخ عباسعلی اسلامی در انتشار اعلامیه وعاظ تهران در اعتراض به لایحۀ انجمنهای ایالتی
در پی تصویب لایحۀ انجمنهای ایالتی و ولایتی در هیات دولت در 14 مهر 1341ش، مراجع و روحانیون به مخالفت با آن پرداختند. در همین راستا بنابر یکی از گزارشهای ساواک در روز 28 مهر، چهل نفر از وعاظ معروف تهران در خانۀ شیخ عباسعلی اسلامی جمع شدند. در این جلسه حجتالاسلام محمدتقی فلسفی، متن نامۀ مخالفت روحانیان با تصویبنامۀ یاد شده را خواند که در آن آمده بود:
«[1-] جناب آقای نخستوزیر نظر به اینکه نمایندگان دورههای اول و دوم و سوم مجلس شورای ملی که برگزیدگان حقیقی ایرانیان بودهاند در ضمن تقنین قانون اساسی حق انتخاب کردن و انتخاب شدن را از زنها سلب و به مردها اختصاص دادهاند دیگر از برای هیچ دولت جایز نیست توسط تصویبنامه این حق را به زنها اعطا نماید.
2-در صورتی که احیانا مجلس شورا تشکیل یافته و تصمیم گیرد دو مرتبه به وسیلۀ جعل قانونی نوین نسوان را در انتخابات مجالس ایالتی و ولایتی و مجلس شورای ملی و سنا شریک گرداند دو سه هزار زن اداری بیشتر شرکت نخواهند کرد و در حدود شش میلیون زن مسلمان که طبق قرآن کریم خود را موظف به فرمانبرداری از مردها میدانند در عین عدم مشارکت در انتخابات تحقیقا مخالفت هم خواهند ورزید و در نتیجه نمایندگان مجلس نیز تصویب چنان قانونی که مخالف افکار عمومی مردان و زنان مسلمان است روا نمیباشد.
3- به همین ملاحظه ما اهل منبر تهران که ناشرین و ناظرین نوع عقاید و اقطار مسلمانهای این مملکت اسلامی محسوب میشویم محض حفظ امنیت و آرامش مملکت تکلیف خودمان میدانیم مسئولین امور را از اجرای این تصویبنامه بر حذر داشته تقاضای الغاء یا موقوفالاجرا گذاشتن آن را بنمائیم».
فلسفی بعد از خواندن نامه، متذکر شد که آیتالله سید محمد بهبهانی معتقد است:
«خوبست ماده دوم (مخالفت اکثریت زنها را) در نامه حذف کنی زیرا اگر این ماده را به رخ دولت بکشی امکان دارد دولت هم متقابلا به شما جواب دهد که در راه استعلام رای زنهای ایران قبلا رفراندوم میکنیم تا معلوم شود آیا اکثریت آنها با اصل تساوی حقوق مخالفند یا موافق- و قهرا هرگاه پای رفراندوم به میان بیاید دار و دسته زنان موافق میروند رای به تساوی میدهند در حالی که زنان متدینه نمیروند در پای صندوقها رای مخالف بدهند. و دولت تفوق پیدا کرده زنها را در انتخابات شرکت میدهد و دیندارها هم ما اهل منبر را که اسباب برقراری رفراندوم شدیم مقصر و مسئول خواهند شناخت».
در این هنگام عدهای از حاضران فریاد زدند که چه ایرادی دارد؟ فلسفی گفت: «درست است تذکرات لازم را میباید بدهیم منتهی از آنجایی که من نسبت به تهدید دستهبندی بهائیها اقدام به مبارزه کردم که منتج نتایجی جهت تعطیل لانه فساد آنها هم شده و در عین حال لاطائلاتی به من نسبت دادند دایر بر اینکه پول گرفته بودم که بهاییها را رسمیت بدهم متنبه شدم. این نامه را من نمیتوانم بنویسم».
برغم اعتراضات عدهای، فلسفی بر موضع خود باقی ماند و گفت من این نامه را به دست شما نمیدهم که منتشر کنید. در این هنگام عباسعلی اسلامی که میزبان این جلسه بود و از این سخن ناراحت شده بود خطاب به فلسفی گفت: «بر فرض که شما مایل نیستید این نامهای که منتظر آن مانده بودیم امضا کنید. لیکن آن را بدهید دست ما که انتشارش را لازم میدانیم امضا و منتشر کنیم.». فلسفی بار دیگر مخالفت کرد و گفت «اگر میل دارید خودتان نظیرش را انتشار بدهید. بفرمایید من نصف صفحه را که حاوی ماده دوم است میبرم و مباقی را به شما میدهم». او این کار را کرد و از جلسه خارج شد.
حاضران در این جلسه «دربارۀ مبارزۀ آقای فلسفی با بهائیها اظهار میکردند که چون نامبرده دست تنها آنهم به وسیلۀ فرستنده دولتی اقدام به مبارزه کرده در معرض اتهام مخالفین قرار گرفتند در حالی که الان نسبت به جلوگیری از تساوی حقوق مرد و زن تمام مراجع عتبات و مشهد و قم و مجتهدین و مبلغین ایران بالاتفاق قیام کردهاند و دلیلش هم مکاتیب و مراسلات و تلگرافهایی است که خطاب به هیئت حاکمه مخابره نمودهاند». در ادامه حاضران در پی خواندن «دو سه صورت تلگرافی که آقای آیتالله خمینی و شریعتمداری و گلپایگانی خطاب به اعلیحضرت همایونی نوشته بودند» به مشورت پرداختند.
پس از آن شیخ عباسعلی اسلامی دو ورق کاغذ به شیخ علی نخعی معروف به افصح المتکلمین و شیخ محمد صادقی داد که مطابق سلیقۀ خودشان نامههایی به نخست وزیر نوشته و همگی امضا کنند. افصح المتکلمین بخشی از نامه را نوشت و اتمام آن را به شب آینده موکول کرد. اما صادقی نامهای شدیداللحن با مضمونی نزدیک به نامه فلسفی نوشت اما در حین خواندنش ایراداتی به املا و انشای او گرفته شد. در نتیجه بنا شد در خانه، نامه را اصلاح کرده، فردا برای امضای موافقین به خانه عباسعلی اسلامی بیاورد.
پینوشت:
[1] کلهر، مهدی، «تاریخچه مدارس جامعه تعلیمات اسلامی»، یاد، ش18، بهار 1369، صص133-135.
[2] همو، « تاریخچه مدارس جامعه تعلیمات اسلامی (2)»، یاد، ش19، تابستان 1369، ص125.
[3] همو، «تاریخچه مدارس جامعه تعلیمات اسلامی»، ص136.
[4] همان، صص145-147.
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده