درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم
موضوع: مخالفت صحابه با خلافت ابوبکر
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعین وَهُوَ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعِینْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِیَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِیَّهَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ یَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیر
ما دیروز در رابطه با حرف آقای علی عبد الرزاق بود که می گوید علماء نتوانستند کوچک ترین دلیلی برای حکومت سیاسی رسول اکرم پیدا کنند، اگر پیدا کرده بودند سراغ اجماع نمی رفتند. اجماعی هم که آوردند، اجماع بدون سند است، اجماعی است که هیچ مدرک روایی ندارد، و دلیل آن عبارت عضد الدین ایجی صاحب مواقف است:
«لما قال صاحب المواقف أن هذا الاجماع مما لم ینقل له سند»
عبارت مواقف را هم خواندیم که ایشان هم به صراحت می گوید:
«وإذا ثبت حصول الإمامه بالاختیار والبیعه فاعلم أن ذلک لا یفتقر إلى الإجماع إذ لم یقم علیه دلیل من العقل أو السمع بل الواحد والإثنان من أهل الحل والعقد کاف لعلمنا أن الصحابه مع صلابتهم فی الدین اکتفوا بذلک کعقد عمر لأبی بکر وعقد عبد الرحمن بن عوف لعثمان»
نه دلیل عقلی داریم، نه دلیل سمعی داریم، و صحابه با صلابت شان به همین اندازه اکتفا کردند! یک نفر یعنی عمر آمد و با ابوبکر بیعت کرد، همه آمدند بیعت کردند!
«ولم یشترطوا اجتماع من فی المدینه فضلا عن إجماع الأمه هذا»
حتی اجماع صحابه مدینه را هم شرط نکردند، چه برسد به این که اجماع امت باشد.
«ولم ینکر علیهم أحد»
کسی هم بر این بیعت انکاری نکرد.
«وعلیه انطوت الأعصار إلى وقتنا هذا»
کتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی الوفاه: 756هـ، دار النشر: دار الجیل – لبنان – بیروت – 1417هـ – 1997م، الطبعه: الأولى، تحقیق: عبد الرحمن عمیره، ج 3، ص 590
این تعبیری که دارد «ولم ینکر علیهم أحد»، نمی دانم که این آقایان روی چه محوری به این قاطعیت دارند حرف می زنند؟!
عضد الدین ایجی متوفی 756 است، یعنی در حقیقت هفت قرن از سقیفه می گذرد و تمام مدارک هم در اختیار این آقایان است. چگونه می گویند که کسی به خلافت ابوبکر اعتراض نکرده؟! این چه حرفی است؟!
این عبارت صحیح بخاری است در پاسخ این آقا که دارد می گوید کسی با خلافت ابوبکر مخالفت نکرد! از قول عمر ابن الخطاب نقل می کند:
إنما کانت بَیْعَهُ أبی بَکْرٍ فَلْتَهً وَتَمَّتْ ألا وَإِنَّهَا قد کانت کَذَلِکَ وَلَکِنَّ اللَّهَ وَقَى شَرَّهَا… حین تَوَفَّى الله نَبِیَّهُ أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا»
آقای عضد الدین ایجی! کجای کار هستی؟! داری چه کار می کنی؟! آن طرف (در قیامت) چه جوابی داری؟! «أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا»
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256 ، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987 ، الطبعه: الثالثه، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ج4، ص 1549، ح3998
این در صحیح بخاری است، از روایت های عادی نیست. این که بنی هاشم هم همگی مخالفت کردند و حاضر نشدند زیر بار خلافت خلیفه اول بروند این مفصل در منابع خودشان آمده است.
پرسش:
عبارت «ولم ینکر علیهم أحد»، ظاهرا علیه یعنی هیچ انکار و دلیلی برای حکومت و خلافت اسلامی نداریم.
پاسخ:
نه، می گوید این ها آمدند با ابوبکر بیعت کردند، و حتی منتظر صحابه مدینه نشدند، چه برسد به صحابه دیگر بلاد و کسی هم انکار نکرد که این کار شما خلاف شرع است، خلاف اسلام است.
ببینید این را هم صحیح بخاری و هم صحیح مسلم دارد. ایشان هم همین طور بحثی که مطرح می کند این را دارد. مصنف عبد الرزاق صنعانی، متوفی 211، که یحیی ابن معین از بنیانگذاران علم رجال اهل سنت است، می گوید:
«لو ارتد عبد الرزاق عن الإسلام ما ترکنا حدیثه»
اگر عبد الرزاق مرتد هم بشود ما روایتش را رد نمی کنیم
تاریخ مدینه دمشق وذکر فضلها وتسمیه من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبی القاسم علی بن الحسن إبن هبه الله بن عبد الله الشافعی الوفاه: 571، دار النشر: دار الفکر – بیروت – 1995، تحقیق: محب الدین أبی سعید عمر بن غرامه العمری، ج36، ص192
آقای عبدالرزاق صنعانی در کتاب المصنف، جلد 5، صفحه 472 از قول شهاب الدین زهری، متوفی 110 می گوید:
«فلم یبایعه علی سته أشهر»
آیا علی شش ماه با ابوبکر بیعت نکرد؟
«لا ولا أحد من بنی هاشم»
احدی از بنی هاشم هم در این شش ماه بیعت نکرد.
المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بکر عبد الرزاق بن همام الصنعانی الوفاه: 211 ، دار النشر: المکتب الإسلامی – بیروت – 1403 ، الطبعه : الثانیه، تحقیق : حبیب الرحمن الأعظمی، ج5، ص472
ابن حزم آندلسی – متوفی 456 – نیز خیلی عبارت جالبی دارد، می گوید:
«أُفٍّ لِکُلِّ إجْمَاعٍ یُخْرَجُ عنه عَلِیُّ بن أبی طَالِبٍ»
اف بر اجماعی که علی ابن ابی طالب در آنجا نباشد!
المحلى؛ اسم المؤلف: علی بن أحمد بن سعید بن حزم الظاهری أبو محمد الوفاه: 456، دار النشر : دار الآفاق الجدیده – بیروت، تحقیق : لجنه إحیاء التراث العربی، ج5، ص127
«لَعْنَهُ اللَّهِ على کل إجْمَاعٍ یَخْرُجُ عنه عَلِیُّ بن أبی طَالِبٍ وَمَنْ بِحَضْرَتِهِ من الصَّحَابَهِ»
المحلى؛ اسم المؤلف: علی بن أحمد بن سعید بن حزم الظاهری أبو محمد الوفاه: 456، دار النشر: دار الآفاق الجدیده – بیروت، تحقیق: لجنه إحیاء التراث العربی، ج9، ص345
از این بهتر؟!
ابن اثیر جزری، متوفی 630 در اسد الغابه می گوید:
«وتخلف عن بیعته عَلِیُّ، وبنو هاشم، والزُّبَیْر بن العَوَّام، وخالد بن سعید بن العاص، وسَعْدُ بن عُبَاده الأنصاری»
أسد الغابه فی معرفه الصحابه؛ اسم المؤلف: عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری الوفاه: 630هـ، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت / لبنان – 1417 هـ – 1996 م، الطبعه: الأولى، تحقیق: عادل أحمد الرفاعی، ج3، ص339
سعد ابن عباده تا آخر عمر با ابوبکر بیعت نکرد.
ابو الفداء در کتاب المختصر فی اخبار البشر می گوید:
«جماعه من بنی هاشم والزبیر وعتبه بن أبی لهب وخالد بن سعید ابن العاص والمقداد بن عمرو وسلمان الفارسی وأبی ذر وعمار بن یاسر والبر بن عازب وأبی بن کعب ومالوا مع علی بن أبی طالب»
المختصر فی أخبار البشر؛ اسم المؤلف: أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (المتوفى: 732هـ) الوفاه: 732، دار النشر:، ج1، ص107
حالا اینکه «ایجی» می گوید کسی خلافت ابوبکر را انکار نکرد من نمی دانم روی چه حسابی می گوید!
کامل ابن اثیر، جلد 2، صفحه 189 می گوید:
«فقالت الأنصار أو بعض الأنصار لا نبایع إلا علیا»
در سقیفه
«وتخلف علی وبنو هاشم والزبیر وطلحه عن البیعه»
الکامل فی التاریخ؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی الوفاه: 630هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – 1415هـ، الطبعه: ط2 ، تحقیق: عبد الله القاضی، ج2، ص189
تهذیب الکمال مزی، جلد 10، صفحه 277، می گوید سعد ابن عباده تا آخر عمرش هم با ابوبکر بیعت نکرد، با عمر هم بیعت نکرد، در مسیری که داشت به طرف شام می رفت او را کشتند و گفتند اجنه او را کشته اند! گفتند: «قتله الجن»! جن او را کشته است!
در هر صورت…
اصلا کتاب های شیعه را کاری ندارم که افرادی به مسجد آمدند، سلمان و ابوذر و مقداد سخنرانی کرد و ام سلمه سخنرانی کرد، و افراد دیگری که در احتجاج دارد که نزدیک بیست، سی نفر آمار می دهد که این ها همگی آمدند سخنرانی کردند و اعتراض کردند که شما در مکان غصبی نشستید!
خیلی عجیب است حتی ابن تیمیه هم دارد:
«وبایع المسلمون أبا بکر و کان اکثر بنی عبد مناف من بنی أمیه و بنی هاشم و غیرهم لهم میل قوی إلى علی بن أبی طالب یختارون ولایته»
منهاج السنه النبویه، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیه الحرانی أبو العباس الوفاه: 728، دار النشر: مؤسسه قرطبه – 1406، الطبعه: الأولى، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج7، ص49
حال این آقا یک دفعه می آید می گوید کسی اعتراض نکرد و همگی موافق بودند!
عبارتش را دوباره بخوانیم:
«ولم ینکر علیهم أحد وعلیه انطوت الأعصار إلى وقتنا هذا»
کتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی الوفاه: 756هـ، دار النشر: دار الجیل – لبنان – بیروت – 1417هـ – 1997م، الطبعه: الأولى، تحقیق: عبد الرحمن عمیره، ج 3، ص 590
نسبت به بیعت ابوبکر که با بیعت عمر انجام شد، و بیعت عثمان که با بیعت عبد الرحمن ابن عوف انجام شد و کسی انکار نکرد و در طول تاریخ و تا وقتنا هذا هم قضیه همین است.
پرسش:
بعید است این آقا این منابع را ندیده باشد.
پاسخ:
اصلا مطلب در صحیح بخاری است، و در کتاب ابن اثیر است. این ها شخصیت های طراز اول جامعه آن روز بودند.
زمانی که خود بخاری و مسلم به صراحت می گوید امیرالمؤمنین و بنی هاشم تا شش ماه وقتی که حضرت زهرا زنده بود بیعت نکرد، دیگر کاملا مشخص است.
البته این ها می گویند:
«لما بویع أبو بکر واستقر أمره، ندم قوم کثیر من الأنصار على بیعته»
بسیاری از انصار که با ابوبکر بیعت کرده بودند پشیمان شدند.
«ولام بعضهم بعضاً»
همدیگر را ملامت کردند.
«وذکروا علی بن أبی طالب، وهتفوا باسمه»
علنا با صدای بلند می گفتند خلیفه درست علی ابن ابی طالب است.
شرح نهج البلاغه؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی الوفاه: 655 هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان – 1418هـ – 1998م، الطبعه : الأولى، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری، ج 6، ص 15
صحیح بخاری از قول عایشه هم نقل می کند.
«لقد خَوَّفَ عُمَرُ الناس»
عمر آمد برای بیعت با ابوبکر یک وحشتی در میان مردم ایجاد کرد!
«وَإِنَّ فِیهِمْ لَنِفَاقًا»
در میان صحابه نفاق بود.
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256 ، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987 ، الطبعه: الثالثه، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ج3، ص 1341، ح3467
یعنی کسانی که با ابوبکر بیعت نکردند همه منافق بودند.
در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید از براء ابن عازب است می گوید در سقیفه بنی ساعده که بیعت شد، دیدم که ابوبکر، عمر و ابو عبیده جراح و جماعتی:
«و هم محتجزون بالأزر الصنعانیه»
چوب های درخت خرمای صنعانی در دستشان بود – از شلاق هایی بود که اگر بر بدن طرف مقابل می زدند متورّم می شد.
«لا یمرّون بأحد إلا خبطوه و قدموه فمدوا یده فمسحوها على ید أبی بکر یبایعه»
با این شلاق های صنعانی می زدند به سر و صورت هر کس و دستش را می آوردند و روی دست ابوبکر می کشیدند، نه این که خودش به رضایت بیاید بیعت کند.
«شاء ذلک أو أبى»
شرح نهج البلاغه؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی الوفاه: 655 هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان – 1418هـ – 1998م، الطبعه: الأولى، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری، ج1، ص219
قضیه این چه است؟!
این خیلی درد است. تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 222، از قول عمر است وقتی قبیله بنی اسلم آمد عمر گفت:
«ما هو إلا أن رأیت أسلم فأیقنت بالنصر»
تاریخ الطبری؛ اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاه: 310 ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، ج2، ص244
قبیله بنی اسلم قبیله ای بود که در خارج از مدینه زندگی می کردند، عداوت دیرینه ای با انصار داشتند. این ها به مدینه آمده بودند برای این که یک سری آذوقه بگیرند.
عمر به این ها گفت که شما هرچه می خواهید ما برای تان تهیه می کنیم بیایید مردم را وادار کنید که با ابوبکر بیعت کنند و این ها آمدند.
تعبیری که شیخ مفید در کتاب الجمل در مورد این ها دارد:
«و أخذوا بأیدیهم الخشب»
همه قبیله بنی اسلم، چماق به دست بودند.
«و خرجوا حتى خبطوا الناس خبطا و جاءوا بهم مکرهین إلى البیعه»
الجمل و النصره لسید العتره فی حرب البصره، نویسنده: مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: میرشریفى، على؛ ص: 119
همچنین مسائل دیگری که وجود دارد.
این را هم عزیزان دقت کنند در صحیح بخاری و مسلم دارد که حضرت امیر (علیه السلام) بعد از شهادت حضرت صدیقه طاهره بیعت کردند.
عزیزان دقت کنند شیخ مفید در کتاب الفصول المختاره می گوید:
«والمحققون من أهل الإمامه یقولون: لم یبایع ساعه قط»
حضرت حتی ساعتی هم بیعت نکرد.
الفصول المختاره؛ مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: میر شریفی، علی ناشر: کنگره شیخ مفید، ص 56
پرسش:
استاد! مرادش طوعا نیست.
پاسخ:
نه، طوعا بیعت نکرده است. این مطلب را هم از کتاب اثبات الوصیه مسعودی داشته باشید:
«و بسطوا یده فقبضها و عسر علیهم فتحها»
هرچه خواستند دست حضرت علی را باز کنند و بگذارند در دست ابوبکر نتوانستند، هرچه زور زدند دست حضرت باز بشود نتوانستند.
«فمسحوا علیها و هی مضمومه»
اثبات الوصیه؛ اسم المؤلف: أبو الحسن على بن الحسین بن على المسعودی (تاریخ وفات مؤلف: 346 ق)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: انصاریان، ایران – قم 1426 / 1384، ص146
دست حضرت علی را آوردند کشیدند روی دست ابابکر در حالی که دست علی بسته بود.
طبری دارد می گوید باید شما بیعت کنید
«وأنتما کارهان»
به زور هم شما باید بیعت کنید.
تاریخ الطبری؛ اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاه: 310 ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، ج2، ص234
این عبارت طبری و امثال این ها است. قضیه آتش زدن خانه حضرت زهرا، همه اش به خاطر عدم بیعت امیرالمؤمنین و من تبعه من بنی هاشم و غیره است.
البته مسئله خیلی عمیق تر از این است. این ها زمینه ها را در زمان خود رسول اکرم پی ریزی کردند.
عبدالرحمن البکری نویسنده کتاب من حیات الخلیفه عمر ابن الخطاب است. ایشان از علمای اهل سنت است در ابتدای کتابش می گوید:
« الاهداء إلی الذین یسیرون علی منهاجه و طریقته والی الذین یرون فیه الجرأه والبطوله إلی عشاقه وعشاق طریقته الموالین له إلی جمیع هؤلاء أقدم هذه اللمحات»
ایشان از شیخ محمود ابو ریه در کتاب علی و مالقیه من صحابه رسول الله صفحه 373 نقل می کند که مستشرق لامنس می گوید:
«أنّه کانت بین أبی بکر وعمر وأبی عبیده بن الجرّاح مؤامره»
مؤامره یعنی توطئه
«فی صرف الخلافه عن أهل البیت علیهم السلام فیقول: إنّ الحزب القرشی الذی یرأسه ابو بکر وعمر وأبی عبیده»
در رأسش ابوبکر، عمر و ابی عبیده بوده است.
«لم یکن وضع حاضر ولا ولید مفاجأه»
قضیه ای سقیفه اتفاقی نبود
«أو ارتجال»
بدون هیچ فکری باشد
«وإنّما کان ولید مؤامرات سریه»
قضیه سقیفه توطئه سریه بود
«مبرمه»
ابرام شده
«حیکت اصولها»
تمام پایه های این را قبلا همانگی کرده بودند
«وربت أطرافها»
تمام اطراف قضیه را عنایت داشتند
«بکلّ عنایه وإحکام»
با تمام قدرت محکم کاری کرده بودند
«وإنّ أبطال هذه المؤامره»
قهرمانان این توطئه چه کسانی بودند؟
«أبو بکر، عمر بن الخطاب، أبو عبیده الجرّاح»
پشتبانی آن هم با عائشه و حفصه بوده است:
«ومن أنصار هذا الحزب: عائشه وحفصه.»
حیاه الامام الحسن(علیه السلام)، ج1، ص147؛ من حیاه عمر بن الخطاب، ص167، نقلاً عن کتاب علی وما لقیه من صحابه رسول اللّه، ص373 ؛ مع رجال الفکر فی القاهره، ج2، ص106
پرسش:
حاج آقا ببخشید! شاید «ایجی» که می گوید «لم ینکرها احد»، منظورش این است که کسی نبود که رو به روی ابوبکر بایستد و اعلام جنگ کند و درگیری ایجاد بشود، بله یک اختلاف لفظی بود و بعدش هم کوتاه آمدند و سر پنج – شش ماه دیدند صلاحیت دارد حالا بیعت کنیم و تمام شد رفت.
پاسخ:
اصحاب رده را چه می کنید؟! اصحاب رده حاضر نبودند زکات بدهند، می گفتند ما به ابوبکر زکات نمی دهیم. چند هزار نفر در جنگ رده کشتند، قضیه مالک ابن نویره مظلوم را چه می گویید؟!
زبیر شمشیر کشید و شمشیرش را زمین انداختند. بریده ابن اسلم از جنگ که برگشتند آمدند تقریبا برای مقابله لشکر آماده کرد. بعد از این قضیه گفتند تا علی بیعت نکند ما بیعت نمی کنیم، در خیابان های مدینه این ها شعار دادند، مدینه را تکان داد…
آن وقت این آقا (ایجی) می گوید: «ولم ینکر علیهم احد»! این یعنی چه؟ !
خود عمر می گوید:
«أَنَّ الْأَنْصَارَ خَالَفُونَا … وَخَالَفَ عَنَّا عَلِیٌّ وَالزُّبَیْرُ وَمَنْ مَعَهُمَا»
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987، الطبعه: الثالثه، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ج6، ص2505، ح6442
این را صحیح بخاری دارد می گوید، خالف یعنی چه؟! این آقا می گوید: «ولم ینکر علیهم احد»، کسی انکار نکرد، انصرافِ انکار به چیست؟
همه این ها آماده بودند عمار، سلمان، مقداد. عمار می گوید دستم به شمشیر بود و چشمم به لب های حضرت علی، منتظر بودم که حضرت لب تکان بدهد من شمشیر بکشم.
پرسش:
پس حضرت علی تنها نبود.
پاسخ:
حضرت علی فرمود صلاح نیست ما با این ها بجنگیم. از طرفی دولت ایران عقده خاصی برای جنگ داشت که حمله کند، یک صد و پنجاه هزار سرباز برای حمله به مسلمان ها آماده کرده بود.
از آن طرف دولت روم به همین شکل، از آن طرف هم منافقین، یکی از اساتید دانشگاه الازهر کتابی دارد به نام النفاق والمنافقون. می گوید یک سوم قرآن، ده جزء قرآن در رابطه با منافقین است، این ها دنبال این بودند که اوضاع بهم بریزد و اسلام را از بین ببرند.
اگر جنگی اتفاق می افتاد، اول کسی که در این حادثه کشته می شد، صدیقه طاهره و امام حسن و امام حسین (سلام الله علیهم) بود، می گفتند قاتل حضرت زهرا، حضرت علی است! همان طوری که در جنگ صفین هم گفتند که اگر (حضرت) علی عمار را نمی آورد و جلوی شمشیر های ما قرار نمی داد، عمار کشته نمی شد! البته امیرالمؤمنین هم سخنرانی کردند و فرمودند: بنابراین پس قاتل حضرت حمزه هم پیامبر است! چون اگر پیامبر اکرم حمزه را به معرکه نمی آورد، حضرت حمزه کشته نمی شد!
این ها را شما در نظر داشته باشید و با توجه به مسائلی که گذشت تحلیل کنید.
یک بحثی بنده امسال در ایام محرم در پانزده جلسه داشتم. از اول محرم با عنوان «انگیزه و علل قتل سید الشهدا» شروع کردیم. عرض کردیم در این پنجاه سال چه اتفاقی افتاد، چه مسائلی دست به دست هم داد امت پیامبر جمع شدند نوه پیامبر را به این وضع فجیع به شهادت رساندند، فرزندانش را قطعه قطعه کردند، زن و بچه ایشان را اسیر کردند، خیمه های شان را آتش زدند، بر جنازه سید الشهدا اسب دواندند.
یعنی هرچه که برای شان امکان پذیر بود انجام دادند، آیا قضیه عاشورا محصول یک سال، دو سال، پنج سال، ده سال بود؟ یا نه، این قضیه عاشورا ریشه در عصر نبوت دارد؟
ما باید یک مقداری به این دقت کنیم که قضیه چیست؟ از همان روزی که رسول اکرم امیرالمؤمنین را در سال سوم هجرت در مکه بعد از نزول آیه (وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ) برای خلافت نصب کرد.
(وَأَنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الْأَقْرَبِینَ)
و خویشاوندان نزدیکت را انذار کن!
سوره شعراء (26): آیه 214
«فقام القوم یضحکون ویقولون لأبی طالب قد أمرک أن تسمع لابنک وتطیع»
تاریخ الطبری؛ اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاه: 310، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، ج 1، ص 543
شروع کردند مسخره کردن و به ابوطالب گفتند ببین، این دستور داده است که بعد از این فرمانبردار فرزندت بشوی! از همان جا شروع شد.
از آن طرف در قضیه ازدواج حضرت زهرا، ببینید این ها چه غوغا و سر و صدایی به پا کردند در مدینه که چرا پیامبر دخترش را به ابوبکر نداد، به عمر نداد، به (حضرت) علی داد؟ کار به جایی رسید که پیامبر مجبور شد بالای منبر بفرماید:
«مَا أَنَا زَوَّجْتُ عَلِیّاً، وَ لَکِنَّ اللَّهَ (عَزَّ وَ جَلَّ) زَوَّجَهُ، لَیْلَهَ أُسْرِیَ بِی عِنْدَ سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى»
الأمالی (للطوسی)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الثقافه ، مصحح: ندارد، ص257
«إِنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ بِوَلَایَهٍ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَقَدَهَا لَهُ فَوْقَ عَرْشِهِ»
الأمالی (للصدوق)؛ ابن بابویه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: کتابچى، ص131
قضیه حکم سدّ ابواب آمد، این ها چه غوغایی کردند علیه پیامبر، تا مجبور شد بفرماید: ای مردم:
«مَا أَنَا سَدَدْتُ أَبْوَابَکُمْ وَ لَا أَنَا فَتَحْتُ بَابَ عَلِیٍّ وَ لَکِنَّ اللَّهَ سَدَّ أَبْوَابَکُمْ وَ فَتَحَ بَابَ عَلِی»
عمده عیون صحاح الأخبار فی مناقب إمام الأبرار؛ نویسنده: ابن بطریق، یحیى بن حسن (تاریخ وفات مؤلف: 600 ق)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: جماعه المدرسین بقم، مؤسسه النشر الاسلامی، قم: 1407، ص177
شما ببینید هر مسائلی نسبت به حضرت امیر پیش آمده است، این ها غوغا کردند.
اضافه بر این ها شما ببینید در همین مسیری که این ها در سال ششم هجرت برای عمره القضاء دارند می روند – عزیزان بزرگواری کنند روی این خیلی کار کنند. تمام این ها از زمان پیامبر شکل گرفته است نه بعد از پیامبر – عزیزان این ها را ملاحظه کنند، قرآن چه می گوید؟
(وَمَنْ یعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیتَعَدَّ حُدُودَهُ یدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِیهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِینٌ)
و آن کس که نافرمانی خدا و پیامبرش را کند و از مرزهای او تجاوز نماید، او را در آتشی وارد میکند که جاودانه در آن خواهد ماند؛ و برای او مجازات خوارکنندهای است.
سوره نساء (4): آیه 14
(وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ یکُونَ لَهُمُ الْخِیرَهُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ یعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِینًا)
هیچ مرد و زن با ایمانی حق ندارد هنگامی که خدا و پیامبرش امری را لازم بدانند، اختیاری (در برابر فرمان خدا) داشته باشد؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش را کند، به گمراهی آشکاری گرفتار شده است!
سوره احزاب (33): آیه 36
(إِلَّا بَلَاغًا مِنَ اللَّهِ وَرِسَالَاتِهِ وَمَنْ یعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَإِنَّ لَهُ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا)
تنها وظیفه من ابلاغ از سوی خدا و رساندن رسالات اوست؛ و هر کس نافرمانی خدا و رسولش کند، آتش دوزخ از آن اوست و جاودانه در آن میمانند!
سوره جن (72): آیه 23
این تعابیر تندی که در قرآن است، شما بفرمایید در قضیه احد، چرا باعث شد هفتاد و دو یا هفتاد و سه نفر از عزیزان پیامبر به شهادت رسیدند؟ مخالفت صحابه.
رسول اکرم فرمود بالای کوه بمانید اگر دیدید ما را قطعه قطعه کردند، کلاغ ها آمدند تکه های گوشت ما را برداشتند بردند، از جای تان تکان نخورید.
یا مثلا ببینید ابن تیمیه در جلد چهارم منهاج السنه دارد:
«وقال لأصحابه انحروا واحلقوا رؤوسکم»
در قضیه عمره القضاء، حدیبیه پیامبر فرمود حالا که ما را نگذاشتند به مکه برویم، شما همین جا قربانی های تان را بکشید و سر های تان را هم بتراشید.
«فلم یقم أحد»
یک نفر به حرف پیامبر گوش نکرد.
«فدخل مغضبا على أم سلمه فقالت من أغضبک أغضبه الله»
دیگر از این بهتر! حضرت فرمود:
«ما لی لا أغضب وأنا امر بالأمر فلا یطاع»
من پیامبر دستور می دهم هیچ کس از من اطاعت نمی کند!
منهاج السنه النبویه؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیه الحرانی أبو العباس الوفاه: 728، دار النشر: مؤسسه قرطبه – 1406، الطبعه : الأولى، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج4، ص315
این قضیه برای سال ششم بعثت است، برای سال پنجاه نیست!
یا مثلا عبارتی که صحیح مسلم دارد را ببینید روز چهارم ذی الحجه حضرت وارد مکه می شود، به همه این ها دستور می دهد که شما باید از احرام بیرون بیایید، یعنی احرام عمره را بیرون بیاورید و روز هشتم برای حج تمتع احرام ببندید.
یک نفر حاضر نشد حرف پیامبر را گوش کند، و پیامبر را مسخره کردند، و گفتند پیامبر به ما دستور می دهد از احرام بیرون بیاییم. از همه محرمات احرام، این ها فقط همبستر شدن با همسران شان را گرفتند.
جابر می گوید: اصحاب می گفتند پیامبر به ما می گوید بروید با زن های تان همبستر بشوید، همین طوری از (نستجیر بالله) فلان جای تان دارد منی می ریزد با همان حال برای عرفات بروید! ببینید این چه مسخره بازی است که این صحابه دارند.
عایشه می گوید پیامبر غضبناک آمد، گفتم:
«من أَغْضَبَکَ یا رَسُولَ اللَّهِ أَدْخَلَهُ الله النَّارَ»
حضرت میفرماید:
«أو ما شَعَرْتِ أَنِّی أَمَرْتُ الناس بِأَمْرٍ فإذا هُمْ یَتَرَدَّدُونَ»
صحیح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاه: 261، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج2، ص879، ح1211
از این بهتر!
یا در قضیه سال هشتم هجری است که می خواهند برای فتح مکه بروند، چهاردهم – پانزدهم ماه رمضان بود، حرکت کردند، مردم روزه بودند، از حدّ ترخّص که بیرون رفتند، پیامبر فرمود روزه های تان را بشکنید، شما مسافر هستید، یک نفر حاضر نشد حرف پیامبر را گوش کند، این که عبارت خود رسول الله است «أُولَئِکَ الْعُصَاهُ أُولَئِکَ الْعُصَاهُ»
«عن جَابِرِ بن عبد اللَّهِ رضی الله عنهما أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم خَرَجَ عَامَ الْفَتْحِ إلى مَکَّهَ فی رَمَضَانَ فَصَامَ حتى بَلَغَ کُرَاعَ الْغَمِیمِ فَصَامَ الناس ثُمَّ دَعَا بِقَدَحٍ من مَاءٍ فَرَفَعَهُ حتى نَظَرَ الناس إلیه ثُمَّ شَرِبَ فَقِیلَ له بَعْدَ ذلک إِنَّ بَعْضَ الناس قد صَامَ فقال أُولَئِکَ الْعُصَاهُ أُولَئِکَ الْعُصَاهُ»
صحیح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاه: 261، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج2، ص785، ح1114
همین ها در قضیه خانه حضرت صدیقه طاهره و قضیه سید الشهداء بودند. در قضیه سید الشهدا خوب دقت کنیم همه روشن می شود.
پرسش:
اهل سنت می گویند در قضیه شهادت امام حسین (علیه السلام) خلفا نبودند حتی می گویند یزید هم نبوده است.
پاسخ:
حضرت زینب روز عاشورا فرمود:
بابى من أضحى عسکره فی یوم الاثنین نهبا
پدرم فدای کسی که لشکرش در یوم الاثنین (روز دوشنبه) غارت شد.
السید ابن طاووس، الحسینی، علی بن موسی _متوفای 664ق_ ، اللهوف فی قتلى الطفوف، ص78، ناشر : أنوار الهدى – قم – ایران، چاپخانه : مهر، چاپ : الأولى، سال چاپ : 1417
اگر امروز خیمه های ما را غارت کردند، تمام این ها به یوم الاثنین روز رحلت پیامبر برمی گردد. چرا که عاشورا یا جمعه بوده است یا شنبه، قطعا دوشنبه نیست. دوشنبه روز رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله است.
عبارت را ببینید:
«فَقَدِمَ النبی صلى الله علیه وسلم صُبْحَ رَابِعَهٍ مَضَتْ من ذِی الْحِجَّهِ فَأَمَرَنَا أَنْ نَحِلَّ»
فرمود از احرام بیرون بیایید عطا می گوید:
«قَال حِلُّوا وَأَصِیبُوا النِّسَاءَ»
از همه آن بیست و نه تا محرمات احرام فقط حلّ النساء را این آقایان گرفتند. بعد می گوید: این ها گفتند:
«أَمَرَنَا أَنْ نُفْضِیَ إلى نِسَائِنَا فَنَأْتِیَ عرَفَهَ تَقْطُرُ مَذَاکِیرُنَا الْمَنِیَّ»
چقدر عبارت وقیحی است!
بعد جابر می گوید:
«کَأَنِّی أَنْظُرُ إلى قَوْلِهِ بیده یُحَرِّکُهَا»
صحیح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری الوفاه: 261، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج2، ص883، ح1216
من این را بار ها گفتم اگر یک شاگرد آهنگر این چنین حرفی بزند، آهنگر با آن پتکش به سر او می کوید که چنین توهینی می کند.
این حرمت شکنی نسبت به رسول الله و اهل بیتش در زمان رسول اکرم انجام شده است، ما باید این را دقت کنیم، وقتی که امام حسین (علیه السلام) می گوید من چه کار کردم که شما علیه من قیام کردید؟ حرامی را حلال کردم، حلالی را حرام کردم، بدعتی را انجام دادم؟ می گویند:
«إِنّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لاِبِیکَ»
به خاطر عداوت با پدرت!
ینابیع الموده لذوی القربى؛ الشیخ سلیمان بن إبراهیم القندوزی الحنفی (متوفاى1294هـ)، تحقیق سید علی جمال أشرف الحسینی، ناشر : دار الأسوه للطباعه والنشر ـ قم: 1416هـ، ج 3، ص 80
کاملا واضح و روشن است که قضیه چه است؛ ولی یک مقدار باید دقت کنیم کلاه سر مان نرود، توهین نکنیم، فحش ندهیم، فحش و توهین قطعا حرام است، خلاف شرع است، ولی گفتن حقایق هم از اوجب واجبات است.
ما این ها را باید از منابع خودشان بدون هیچ حاشیه مطرح کنیم. بگوییم صحیح بخاری این را دارد، صحیح مسلم این را دارد.
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده