درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم
موضوع: حیله عمر بن خطاب برای به خلافت رساندن ابوبکر
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعین وَهُوَ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعِینْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِیَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِیَّهَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ یَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیر
سلام علیکم ورحمه الله در خدمت دوستان هستیم.
پرسش:
حاج آقا ببخشید! نسبت به این قاعده کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع بحثی نیست. ولی «ما حکم به سیره العقلا حکم به الشرع» را نداریم که هرچه سیره عقلا می گوید شرع هم در آن جا نظر بدهد. آیا دلیلی داریم؟
…ملاک حسن و قبح است
پاسخ:
اگر ملاک این است که حسن و قبح عقلی را پذیرفتیم و عمده علمای شیعه و معتزله پذیرفته اند. اگر حسن و قبح عقلی را کنار بگذاریم خیلی از مسائل مان بهم می ریزد.
شما در اصول، حسن و قبح عقلی را کنار بگذارید دیگر چیزی برای شما نمی ماند. حتی در مباحث احتیاطات و برائات عقلیه و احتیاط عقلی و استصحاب عقلی و… که ما از اول طهارت تا دیات با این مسائل سر و کار داریم.
مرحوم آیت الله خویی یک جمله مهمی دارند در کتاب معجم الرجال و کتاب های فقهی شان تکرار کرده اند که اینکه مثلا فلانی گفته که در این زمینه روایتی نداریم، فرق است بین این که روایت نداریم یا ما پیدا نکردیم. بعد ایشان اشاره می کند که کتب شیعه در طول تاریخ مورد هجمه دشمن قرار گرفته است.
شیخ مفید (رضوان الله تعالی علیه) متوفای 413 است کتابخانه ای که ایشان داشته است حتی بعضی ها دارند که نزدیک هفتاد – هشتاد هزار جلد کتاب بوده است همه را سوزاندند خاکستر شد.
کتابخانه شاگردشان سید مرتضی متوفای 436 را سوزاندند. شیخ طوسی متوفای 460 در بغداد هفده – هجده هزار جلد کتاب جمع کرده بود کتابخانه و منبری که تدریس می کرد را به خاکستر مبدل کردند.
این هم که به دست ما رسیده است معجزه اهل بیت علیهم السلام است. یکی از بزرگان اهل سنت می گوید فشاری که در طول تاریخ بر شیعه آمد اگر بر هرکدام از دیگر مذاهب آمده بود منقرض شده بود.
ما یک مقدار دقت کنیم که در طول تاریخ با چه مشکلاتی مواجه بودیم. الان این تراثی که دست ماست، با عنایت اهل بیت علیهم السلام به ما رسیده است.
این تراث به این سادگی هم به دست ما نرسیده است من بارها گفته ام اگر دقت کنیم همین احادیث و روایات و این مذهب از لابلای خون و شکنجه به دست ما رسیده است.
شما ببینید بنی امیه چه کار کردند؟ چه جنایت هایی انجام دادند چه تشکیلاتی راه انداختند؟ بخاری این قدر شجاعت داشته که می گوید من صحیح بخاری را از میان ششصد هزار روایت انتخاب کردم! یعنی پانصد و نود و هفت هزار روایت را دور ریخته و فقط سه هزار روایت انتخاب کرده است! از این جا پی توان بردند که در دریا چه طوفان است!
این ها چه بساطی بوده است، شعبی می گوید:
«ما اعلم احدا فتش الحدیث کتفتیشی وقفت على ان ثلاثه ارباعه کذب»
الجامع لأخلاق الراوی وآداب السامع؛ اسم المؤلف: أحمد بن علی بن ثابت الخطیب البغدادی أبو بکر الوفاه: 463، دار النشر: مکتبه المعارف – الریاض – 1403، تحقیق: د. محمود الطحان، ج2، ص295
کسی مثل من در حدیث بررسی نکرده است، هفتاد و پنج درصد احادیث ما (اهل سنت) دروغ است.
شما میثم تمار را ببینید دستش را می برند، پایش را می برند، بالای چوبه دار همان چند دقیقه دیگر که می خواهد جان بدهد می گوید مردم این جا بیایید جمع بشوید من چیزی در رابطه با حضرت امیر المؤمنین برای تان بگویم.
همان لحظه ای که هم در حال جان دادن است از نشر فضائل حضرت امیر المؤمنین دست بر نمی دارد. می روند به عبیدالله می گویند اگر با این وضع و با این موقعیت میثم سخنرایش را ادامه بدهد کوفه علیه تو می شورد. دستور می دهد بروید زبانش را هم قطع کنید.
یا رشید هجری را زبانش را قطع می کنند. همین طور حجر ابن عدی را چه بلایی سر این ها در بیابان آوردند. و چه بساطی راه انداختند؛ یعنی دشمنان شیعه برای محو آثار نبوت اگر خدا بر این ها واجب کرده بود بیش از این نمی توانستند انجام دهند.
ولی با همه این ها الحمدلله ما می بینیم کلینی می آید شانزده هزار و یک صد و نود و نه روایت در کافی می آورد. شیخ طوسی بیش از سیزده هزار روایت در تهذیب می آورد.
شیخ حر عاملی سی و پنج هزار روایت می آورد. بعد از ایشان محدث نوری بیست و سه یا بیست و یک هزار روایت در مستدرک می آورد. این انبوه روایاتی که ما داریم این ها بجز عنایات اهل بیت (علیهم السلام) نبوده است.
لذا خیلی از مسائل هم بوده که از دست رفته، احادیث نابود شده و سوزاندند و به خاکستر مبدل کردند. این که ما بیاییم بگوییم در هرچیزی ما باید یک روایتی از معصومین داشته باشیم ادعایی است که همراه با دلیل نیست.
مطلبی که دیروز از محمود ابو ریه عرض کردم، در کتاب من حیات الخلیفه عمر ابن الخطاب – عبدالرحمن البکری است. ایشان از علمای اهل سنت است در ابتدای کتابش می گوید:
«من حیات الخلیفه عمر ابن الخطاب الاهداء إلی الذین یسیرون علی منهاجه و طریقته والی الذین یرون فیه الجرأه والبطوله إلی عشاقه وعشاق طریقته الموالین له إلی جمیع هؤلاء أقدم هذه اللمحات»
او از شیخ محمود ابو ریه در کتاب علی و مالقیه من صحابه رسول الله صفحه 373 نقل می کند که مستشرق لامنس می گوید:
«أنّه کانت بین أبی بکر وعمر وأبی عبیده بن الجرّاح مؤامره»
مؤامره یعنی توطئه
«فی صرف الخلافه عن أهل البیت علیهم السلام فیقول: إنّ الحزب القرشی الذی یرأسه ابو بکر وعمر وأبی عبیده»
در رأسش ابوبکر، عمر و ابی عبیده بوده است.
«لم یکن وضع حاضر ولا ولید مفاجأه»
قضیه ای سقیفه اتفاقی نبود
«أو ارتجال»
بدون هیچ فکری باشد
«وإنّما کان ولید مؤامرات سریه»
قضیه سقیفه توطئه سریه بود
«مبرمه»
ابرام شده
«حیکت اصولها»
تمام پایه های این را قبلا همانگی کرده بودند
«وربت أطرافها»
تمام اطراف قضیه را عنایت داشتند
«بکلّ عنایه وإحکام»
با تمام قدرت محکم کاری کرده بودند
«وإنّ أبطال هذه المؤامره»
قهرمانان این توطئه چه کسانی بودند؟
«أبو بکر، عمر بن الخطاب، أبو عبیده الجرّاح»
پشتبانی آن هم با عائشه و حفصه بوده است:
«ومن أنصار هذا الحزب: عائشه وحفصه»
حیاه الامام الحسن(علیه السلام)، ج1، ص147؛ من حیاه عمر بن الخطاب، ص167، نقلاً عن کتاب علی وما لقیه من صحابه رسول اللّه، ص373 ؛ مع رجال الفکر فی القاهره، ج2، ص106
پرسش:
استاد ببخشید! این تحلیل ایشان است یا مستند به یک سند و مدرک است؟
پاسخ:
تحلیل که کاملا مشخص است. من دیروز هم مدارکی را خدمت آقایان عرض کردم. شما ببینید در طول این بیست و سه سال برخوردهایی که حزب قرشی در برابر حضرت امیر المؤمنین داشتند کاملا مشخص است تا نزدیک رحلت نبی مکرم می رسد، من مخالفت ها را عرض کردم.
حتی در مسأله صوم (تخلف از دستور افطار صوم بخاطر سفر) هم خواستند که حرمت شکنی نسبت به رسول اکرم در میان صحابه عادی بشود.
بعد نوبت به قضیه جیش اسامه رسید رسول اکرم فرمود:
«لعن اللّه من تخلّف عن جیش أسامه»
المسترشد فی إمامه علیّ بن أبی طالب علیه السلام؛ طبرى آملى کبیر، محمد بن جریر بن رستم (وفات: ق 4)، محقق / مصحح: محمودى، احمد، ناشر: کوشانبور، ص 116
ابو بکر داخل جیش بود. ابن حجر عسقلانی صراحتا این را دارد می گوید. بدر الدین عینی دارد و افراد دیگر هم می گویند. عمر در جیش اسامه بود، عثمان در جیش اسامه بود. این ها در دو – سه کیلومتری مدینه رفتند هرچه اسامه گفت حرکت کنیم این ها قبول نمی کردند و بهانه تراشی می کردند.
مرتب عایشه افرادی را می فرستاد به این ها می رساند پیامبر حالش خراب است. روایت از آقا امام باقر (سلام الله علیه) یا امام صادق (سلام الله علیه) است می فرمایند رسول اکرم می خواست این ها که ادعای خلافت دارند و با امیر المؤمنین مشکل دارند از مدینه بیرون بروند بعد از رحلت پیامبر جمعیتی که در مدینه ماندند مسئله خلافت جا بیفتد این ها که برگشتند در مقابل عمل انجام شده قرار بگیرند.
لشکریان رفتند و برگشتند، به حرف پیامبر عمل نکردند تا این که رسول اکرم از دنیا رفتند.
جالب است در پنج شنبه هفته ای که پیامبر در دوشنبه هفته بعدش از دنیا رفت می فرمایند:
«ائْتُونِی بِکِتَابٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا»
اوج حرمت شکنی و وقاحت را اجرا می کنند و می گویند:
«هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم»
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987، الطبعه: الثالثه، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا،ج 3، ص 1111، کتاب الجهاد، باب 172، ح2888
«إن الرجل لیهجر على عاده العرب»
دیوان المتنبی؛ اسم المؤلف: أبو البقاء العکبری الوفاه: 616، دار النشر: دار المعرفه – بیروت، تحقیق: مصطفى السقا/ إبراهیم الأبیاری/ عبد الحفیظ شلبی، ج1، ص9
«قال قبل وفاته ائتوا بدواه وبیضاء لأزیل لکم إشکال الأمر واذکر لکم من المستحق لها بعدی. قال عمر رضی الله عنه دعوا الرجل فإنه لیهجر وقیل یهدر»
سر العالمین وکشف ما فی الدارین؛ اسم المؤلف: أبو حامد محمد بن محمد الغزالی الوفاه: 505هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان – 1424هـ 2003م، الطبعه: الأولى، تحقیق: محمد حسن محمد حسن إسماعیل وأحمد فرید المزیدی، ج 1، ص 18
آن جایی که صحیح بخاری می آید به عمر می رسد می گوید: «غَلَبَهُ الْوَجَعُ»
«قال عُمَرُ إِنَّ النبی صلى الله علیه وسلم غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَعِنْدَنَا کِتَابُ اللَّهِ حَسْبُنَا»
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987، الطبعه: الثالثه ، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ج1، ص54، ح 114
به صحابه می رسد می گوید:
«قَالوا: هَجَرَ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم»
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987، الطبعه: الثالثه، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا،ج 3، ص 1111، کتاب الجهاد، باب 172، ح2888
یک روز آقای صفری فروشانی، یک جزوه ای به من داد کتابی که جدیدا چاپ شده است من همین که باز کردم قضیه ی حدیث قرطاس بود.
گفتم جناب اقای صفری! شما چقدر نسبت به خلیفه دوم لطف دارید که می خواهید با احترام از کنارش بگذرید؟! بیایید صراحتا از منابع اهل سنت نقل کنید خودتان چیزی نگویید بگویید ابن اثیر جزری گفته است:
«قال ابن الأثیر: هذا أحسن ما یقال فیه ولا یجعل إخبارا فیکون إما من الفحش أو الهذیان، قال: والقائل کان عمر ولا یظن به ذلک »
لسان العرب؛ اسم المؤلف: محمد بن مکرم بن منظور الأفریقی المصری الوفاه: 711، دار النشر: دار صادر – بیروت، الطبعه: الأولى، ج5، ص254
«ولا یجعل إخباراً فیکون من الفحش والهذیان والقائل عمر ولا یظن به ذلک»
مرقاه المفاتیح شرح مشکاه المصابیح؛ اسم المؤلف: علی بن سلطان محمد القاری الوفاه: 1014هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – لبنان/ بیروت – 1422هـ – 2001م، الطبعه: الأولى، تحقیق: جمال عیتانی، ج 11، ص 115
عبارت و کلمه فحش را به کار بردند.
ما نزدیک چهار – پنج تا مدرک قطعی داریم که می گویند: «والقائل عمر بن الخطاب» گفتم شما این ها را نقل کنید. بگذارید این طلبه ای که خیلی اطلاع ندارد و دسترسی به این مصادر ندارد به این قضیه آگاه باشد و بداند چه است.
پیامبر می فرماید «أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَدًا» شما این قضیه را حساب کنید پیامبر می خواهد چه کار کند می خواهد بگوید مردم نماز بخوانید؟! نماز که در مکه واجب شده، روزه سال دوم هجری واجب شده است. حج هم که تازه پیامبر با مسلمانان از حج برگشتند.
بدر الدین عینی در کتاب عمده القاری شرح صحیح بخاری جلد 2 صفحه 171 می گوید:
«أنه أراد أن ینصّ على الإمامه بعده»
از این واضح تر می خواهید؟!
«فترتفع تلک الفتن العظیمه کحرب الجمل وصفین…»
تا فتنه ی بزرگ ایجاد نشود
«وقال سفیان بن عیینه»
این آقا از فقهای به نام شان است.
«أراد أن ینص على أسامی الخلفاء بعده حتى لا یقع منهم الاختلاف»
عمده القاری شرح صحیح البخاری؛ اسم المؤلف: بدر الدین محمود بن أحمد العینی الوفاه: 855هـ، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، ج2، ص171
ابن حجر عسقلانی متوفای 852 در جلد اول فتح الباری می گوید:
«أراد أن ینص على أسامی الخلفاء بعده حتى لا یقع بینهم الاختلاف»
فتح الباری شرح صحیح البخاری؛ اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی الوفاه: 852، دار النشر: دار المعرفه – بیروت، تحقیق: محب الدین الخطیب، ج1، ص209
قسطلانی در کتاب ارشاد الساری جلد 1 صفحه 207 دارد:
«اکتب لکم کتابا فیه النص علی الائمه بعدی»
إرشاد الساری لشرح صحیح البخاری؛ المؤلف: شهاب الدین احمد بن محمد القسطلانی (المتوفی 923 هـ)، ج، ص207
احمد امین مصری که از معاصران اهل سنت است در کتاب یوم الاسلام می گوید:
«قد أراد الرسول فی مرضه الذی مات فیه أن یعین من یلی الأمر من بعده»
یوم الاسلام ، احمد امین مصری، ص 41
همه فهمیدند که پیامبر برای چه می فرمایند: «اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدی» و هدفشان چیست؟ متأسفانه صحابه مثل عمر بن خطاب وقیح ترین تعابیر را نسبت به آن حضرت به کار بردند.
پرسش:
استاد ببخشید! مگر پیامبر کتابت می کردند؟
پاسخ:
چرا نمی کردند؟
پرسش:
به این جهت که می گوییم امّی هستند، آیا کتابت داشته اسند؟
پاسخ:
امی بودند به معنای بی سواد بودن نیست، امّی یعنی مدرسه نرفته است.
پرسش:
آیا روایاتی داریم که پیامبر چیزی نوشته اند؟
پاسخ:
بله مدارک متعدد داریم. این بحث را زمانی که در شبکه سلام برنامه داشتیم آوردیم و روی سایت حضرت ولی عصر عجل الله فرجه الشریف نیز موجود است. در آن جا با مدرک آوردیم که رسول اکرم خودشان نوشته اند.
اضافه بر این که اگر الان رئیس جمهور می خواهد نامه بنویسد، خودش می نویسد یا مسئول دفترش می نویسد؟ معمولا رئیس دفتر یا منشی مربوطه نامه را می نویسد. هیچ کس نمی گوید این نامه را رئیس دفتر رئیس جمهور یا منشی او نوشته است می گویند رئیس جمهور چنین نامه ای نوشته یا بخشنامه ای کرده است.
رسول اکرم وقتی دستور می دهند می فرمایند شما بنویسید نوشتن کاتب رسول الله مثل نوشتن پیامبر است تفاوتی ندارد. رسول اکرم افرادی را برای نوشتن وحی و برای نوشتن نامه ها معین کرده بودند.
و ما مدرک قطعی داریم که نبی مکرم مواردی را به دست مبارک خودشان نوشتند. این که امّی را می گویند بی سواد بوده است این از بی سوادی خودشان است. امّی یعنی کسی که درس نخوانده است.
پرسش:
امّی قبل از نبوت است.
پاسخ:
اصلا و ابدا، نبی مکرم از همان کودکی تا آخر عمرشان کتابت بلد بودند. قبل از نبوت و بعد از نبوت ندارد.
پرسش:
پس امّی بودن باعث افتخار رسول اکرم است
پاسخ:
بله.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت * به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
در کتاب صحیح بخاری آمده است:
«أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم بَعَثَ بِکِتَابِهِ رَجُلًا»
«عن أَنَسِ بن مَالِکٍ قال کَتَبَ النبی صلى الله علیه وسلم کِتَابًا»
«أَرَادَ أَنْ یَکْتُبَ»
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987، الطبعه: الثالثه، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ج1، ص36، ح64 و 65
یک مورد دو مورد هم نیست در مورد رسول اکرم وقی روایت دارد «کتب بیده» یا «کتب النبی کتابا» این دیگر واضح و روشن است. در کتاب های شیعه که فراوان داریم.
یکی از بدبختی های ما (بی معرفتی و اهانت نسبت به رسول اکرم صلی الله علیه و آله است) در کتاب تاریخ اسلام وقتی من خواندم واقعا قلبم به درد آمد این ها آورده بودند (مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ)
(وَکَذَلِکَ أَوْحَینَا إِلَیکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ وَلَکِنْ جَعَلْنَاهُ نُورًا نَهْدِی بِهِ مَنْ نَشَاءُ مِنْ عِبَادِنَا وَإِنَّکَ لَتَهْدِی إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ)
همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم؛ تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست (و از محتوای قرآن آگاه نبودی)؛ ولی ما آن را نوری قرار دادیم که بوسیله آن هر کس از بندگان خویش را بخواهیم هدایت میکنیم؛ و تو مسلما به سوی راه راست هدایت میکنی.
سوره سوری (42): آیه 52
گفتند معلوم نیست پیامبر اکرم قبل از نبوت شان آیا به آیین خودش عمل می کرده است یا به آیین انبیاء گذشته عمل می کرده است؟
اگر چنین باشد پس پیامبر قبل از رسالتش مؤمن هم نبوده است (مَا کُنْتَ تَدْرِی مَا الْکِتَابُ وَلَا الْإِیمَانُ) نمی دانسته است که کتاب چیست و ایمان چیست، یعنی (نستجیر بالله) پیامبر تا سال 40 ایمان نداشته است!
پرسش:
ظاهرا (وَلَا تَخُطُّهُ بِیمِینِکَ)
(وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیمِینِکَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ)
تو هرگز پیش از این کتابی نمیخواندی، و با دست خود چیزی نمینوشتی، مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند!هم ظاهرا دارد.
سوره عنکبوت (29): آیه 48
پاسخ:
بله. این ها می خواهد بگوید تو بدون عنایت خدای عالم چیزی نداشتی، به اضافه خدای عالم همه چیز داری، مثل همان قضیه:
(اللَّهُ یتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِهَا وَالَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا فَیمْسِکُ الَّتِی قَضَى عَلَیهَا الْمَوْتَ وَیرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یتَفَکَّرُونَ)
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض میکند، و ارواحی را که نمردهاند نیز به هنگام خواب میگیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه میدارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمیگرداند تا سرآمدی معین؛در این امر نشانههای روشنی است برای کسانی که اندیشه میکنند!
سوره زمر (39): آیه 42
از آن طرف هم می گوید:
(قُلْ یتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ)
بگو: «فرشته مرگ که بر شما مأمور شده، (روح) شما را میگیرد؛ سپس شما را بسوی پروردگارتان بازمیگردانند.»
سوره سجده (32): آیه 11
می گوید این ها بدون خدای عالم هیچ هستند، با خدای عالم همه چیز هستند، به اضافه خدا، نه این ها خدا هستند، و نه جدا از خدا هستند.
عرض کردیم امام (رحمه الله علیه) در کتاب آداب الصلاه ، صفحه 183، بی پرده آب را روی دست همه این ها ریخته است. می گوید خدای عالم تمام کمالات ذاتی، کمالات صفاتی، کمالات اسمائی و کمالات افعالی خودش را در وجود مقدس رسول اکرم و ائمه علیهم السلام قرار داده است.
تمام کمالاتی که حق دارد و این چهارده نور دارند، با این تفاوت که کمالات حق ذاتی است، استقلالی است ولی کمالات این ها اعطایی خداوند تبارک و تعالی است.
بعد ایشان آن روایت را آورده است:
«وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا.»
می گوید روح مؤمن اتصالش به خدای عالم از اتصال نور خورشید بر خورشید قوی تر است.
الکافی (ط – الإسلامیه)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیه، ج2، ص166
یا عبارت مرحوم کمپانی (رضوان الله تعلی علیه) هم فقیه است، هم اصولی است، هم عارف است، و هم واصل است. ایشان وقتی به ائمه (علیهم السلام) می رسد می گوید:
«والنبی (صلی الله علیه واله وسلم) والأئمه (علیهم السلام) لهم الولایه المعنویه والسلطنه الباطنیه على جمیع الأمور التکوینیه والتشریعیه»
حاشیه کتاب المکاسب؛ تألیف : الشیخ محمد حسین الأصفهانی، تحقیق: الشیخ عباس محمد آل سباع، الطبعه: الأولى / 1418 ه ق، الناشر: أنوار الهدى، المطبعه: علمیه، ج 2، ص 379
یا مرحوم محمد رضا قمشه ای که امام در مصباح الهدایه، صفحه 122، نقل می کند:
«فالحقیقه المحمّدیّه هی الَّتی تجلَّت فی صوره العالم والعالم من الذرّه إلى الدرّه ظهورها وتجلَّیها»
مصباح الهدایه إلى الخلافه والولایه؛ مؤلف: امام خمینى- تهران: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ص57
اگر در خانه کس است، یک حرف بس است.
یا متن زیارت مطلقه اول امام حسین (علیه السلام) که شیخ صدوق می گوید:
«أَصَحُّ الزِّیَارَاتِ عِنْدِی مِنْ طَرِیقِ الرِّوَایَهِ وَ فِیهَا بَلَاغٌ وَ کِفَایَهٌ»
من لا یحضره الفقیه؛ نویسنده: ابن بابویه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مصحح: غفاری، علی اکبر، ج2، ص598
می فرماید:
«إِرَادَهُ الرَّبِّ فِی مَقَادِیرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَیْکُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُیُوتِکُم»
الکافی (ط – الإسلامیه)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیه، ج4، ص577، بَابُ زِیَارَهِ قَبْرِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (علیه السلام)، ح2
پرسش:
استاد در مورد عدم ننوشتن آیه قرآن صراحت دارد:
(وَمَا کُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتَابٍ وَلَا تَخُطُّهُ بِیمِینِکَ إِذًا لَارْتَابَ الْمُبْطِلُونَ)
تو هرگز پیش از این کتابی نمیخواندی، و با دست خود چیزی نمینوشتی، مبادا کسانی که در صدد (تکذیب و) ابطال سخنان تو هستند، شک و تردید کنند!
سوره عنکبوت (29): آیه 48
(مِنْ قَبْلِهِ) دارد می خواهد بگوید پیامبر از قبل نوشتن بلد نبوده است تا کسی تشکیک نکند.
پاسخ:
این تشکیک نکند یک بحث دیگری است، رسول اکرم قبل از این اظهار کتابت نکرده است، مکتب نرفته است، مشق ننوشته است، املاء ننوشته است، تألیفاتی نداشته است، یعنی تمام این ها که بعد از نبوت است اعطای خدای عالم است.
مشکل ما این است که در امام شناسی مشکل داریم.
پرسش:
«أَوَّلُ مَا خَلَقَ اللَّهُ نُورِی»
بحار الأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار (ط – بیروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج1، ص97
تمام موجودات زاییده نور حضرت رسول هستند.
پاسخ:
بله
«خَلَقَکُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِین حَتَّى مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ فَجَعَلَکُمْ فِی بُیُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یُذْکَرَ فِیهَا اسْمُه»
من لا یحضره الفقیه؛ نویسنده: ابن بابویه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مصحح: غفاری، علی اکبر، ج2، ص613
هم خلقت نورانی و خلقت نوری.
آغاز بحث…
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. ما دیروز حرف آقای ایجی را نقل کردیم با این بحث های تأسف آوری که داشتند.
بعد از این که این آقای علی عبد الرزاق -یا علی عبد الرازق-، بحث عضد الدین ایجی را مطرح می کند سراغ محمد رشید رضا رفته و می گوید:
«یرید أن یجد فی السنه دلیل على وجوب الخلافه»
می خواهد ایشان هم دلیلی بر وجوب خلافت بیاورد از سعد الدین تفتازانی، در مقاصد آورده است.
«ما استدل به على وجوب الامامه ولم یکن من بین تلک ادله بالضروره شئٌ من کتاب الله ولا سنه رسول الله»
دوستان اگر کتاب الخلافه رشید رضا را مطالعه کنند بد نیست. در صفحه 14، در تعریف الخلافه می گوید:
“الخلافه والإمامه العظمى، وإماره المؤمنین، ثلاث کلمات معناها واحد»
چه خلافت، چه امامت، چه امارت.
بعضی از این آقایان بی سواد ما گفته اند که بحث امامت یک بحث است، خلافت یک بحث دیگر است، امارت هم یک چیز دیگری است. اما خود اهل سنت می گویند هر سه یک چیز است. یعنی تدبیر امور مردم، تشکیل حکومت برای مردم.
«وهو: رئاسه الحکومه الإسلامیه الجامعه لمصالح الدین والدنیا»
این که می گوید سراغ تفتازانی رفته است در فصل رابع، از عقاید سمعی یعنی حدیثی هست.
«فی الامامه وهی رئاسه عامه فی امر الدین والدنیا خلافه عن النبی»
این را همه در تعریف امامت یا خلافت همه آورده اند. «رئاسه عامه فی امر الدین والدنیا خلافه عن النبی»
شیخ مفید دارد، سید مرتضی دارد، شیخ طوسی دارد، علامه حلی دارد، شهید دارد، همه بزرگان که در رابطه با امامت بحث کرده اند دارند.
اهل سنت هم همه بلا استثناء آورده اند.
بعد ایشان می گوید در احکام سلطانیه، ماوردی، آمده است:
«الْإِمَامَهُ مَوْضُوعَهٌ لِخِلَافَهِ النُّبُوَّهِ فِی حِرَاسَهِ الدِّینِ وَسِیَاسَهِ الدُّنْیَا»
الأحکام السلطانیه والولایات الدینیه؛ اسم المؤلف: أبو الحسن علی بن محمد بن حبیب البصری البغدادی الماوردی الوفاه: 450هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – 1405هـ- 1985م، ج1، ص3
این یکی از تأسف ها است که امامت مربوط به خلافت پیامبر است در این که از دین پاسداری کند و دنیای مردم را هم تدبیر کند؛ ولی پیامبر اکرم این را نمی دانست که کسی را معین کند برای خلافت خودش و در حراست دین به مردم واگذار کرد!
این که کجا واگذار کرده است اهل سنت نتوانستند یک دلیل هم بیاورند، بعد ایشان می گوید:
«وکلام سایر العلماء…»
بعد رازی در تعریف یک چیزی اضافه کرده است:
«وقال الإمام الرازى فى تعریف الخلافه: هى رئاسه عامه فى الدین والدنیا لشخص واحد من الأشخاص.»
بعد گفته است که حکم امامت چه است.
این که ایشان می گوید سید رشید رضا سراغ تفتازانی رفته است «ولم یکن من بین تلک ادله بالضروره شئٌ من کتاب الله ولا سنه رسول الله» تفتازانی هرچه تلاش کرده است که در رابطه با امامت و خلافت حرفی بزند، ولی چیزی از آیات قرآن نیاورده است، و چیزی هم از سنت نیاورده است.
حالا عبارت تفتازانی را ببینیم، عبارت ایجی را دیروز دیدیم.
این شرح مقاصد تفتازانی، جلد 5 است، عزیزان خوب دقت کنند، این ها بحث های کلیدی است، در بحث ها و مناظرات خیلی به درد می خورد.
پرسش:
خلیفه را باید خود حضرت انتخاب کند، این ها می آیند ادعا می کنند که ما خلیفه هستیم، چه کسی این ها را انتخاب کرده است تو که می گویی من خلیفه پیامبر هستم، پیامبر کجا تو را انتخاب کرده است؟
پاسخ:
بله! این ها می گویند ما خلیفه پیامبر هستیم، پس پیامبر غفلت کرده است، نمی دانسته است، یعنی این ها توهین و اهانت به پیامبر است که پیامبر کسی را برای خلافت معین نکرده است.
رسول اکرم از اولین روز اعلام رسالتش در سال سوم فرمود:
«إن هذا أخی ووصی وخلیفتی فیکم فاسمعو له وأطیعوا»
تاریخ الطبری؛ اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاه: 310، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، ج1، ص543
در جنگ تبوک فرمودند:
«لا ینبغی ان اذهب الا وأنت خلیفتی »
از این بهتر؟!
بله، در قضیه غدیر هم همین طور بود.
می گوید اولین دلیل ما برای خلافت:
«وهو العمده اجماع الصحابه»
این است که صحابه برای خلافت ابوبکر اجماع کردند!
«حتی جعلوا ذلک اهم الواجبات»
این هم باز توهین به خود نبی مکرم است. این که آمدند برای خلافت اجماع کردند و اهم واجبات را هم انتخاب خلیفه پیامبر قرار دادند.
«واشتغلوا به عن دفن الرسول صلى الله علیه وسلم»
جنازه پیامبر را رها کردند، دفن پیامبر واجب نبوده است، اگر هم واجب بوده است، انتخاب خلیفه در سقیفه اهم از دفن نبی مکرم بوده است. رسول اکرم روز دوشنبه از دنیا رفتند، شب چهارشنبه دفن شدند، این هم از مظلومیت رسول اکرم است!
پرسش:
تشیع جنازه برگزار نشد؟
پاسخ:
نه تشیع نشد، در همان محلی که بوده است دفن شدند.
پرسش:
خود حضرت علی (علیه السلام) پیامبر را غسل داد و دفن کرد خود این مخالفت را می خواهد برساند.
پاسخ:
پیامبر ظهر دوشنبه از دنیا رفتند، غسل و کفن ایشان تمام شد و مردم دسته دسته می آمدند نماز بخوانند، همه مردم می توانستند یک جا بیایند در یک ساعتی نماز بخوانند. حالا مردم بیایند نماز بخوانند،حضرت امیرالمؤمنین بفرماید که نماز نخوانید؟! حالا ما به آن کاری نداریم. «واشتغلوا به عن دفن الرسول صلى الله علیه وسلم»
«وکذا عقیب موت کل إمام»
هر امامی هم که از دنیا می رفت قبل از این که امام را دفن کنند، خلیفه را دفن کنند، خلیفه انتخاب می کردند.
ابوبکر که از دنیا رفت، قبل از این که ابوبکر دفن شود سراغ عمر رفتند. عمر که از دنیا رفت، بلا فاصله سراغ عثمان رفتند، عثمان که از دنیا رفت مردم سرگردان ماندند که چه کار کنند؟
بین قتل عثمان و بیعت امیرالمؤمنین چقدر فاصله داشته است؟ قضیه چه بوده است؟ طلحه و زبیر رفتند در نخلستان می خواستند با حضرت امیر بیعت کنند امیرالمؤمنین فرمود:
«إن بیعتی لا تکون خفیا و لا تکون إلا فی المسجد بمحضر من جمهور الناس یشابه»
شرح نهج البلاغه؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی الوفاه: 655 هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان – 1418هـ – 1998م، الطبعه: الأولى، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری، ج11، ص 9
من در باغ حاضر نیستم از شما بیعت بگیرم، اگر کسی می خواهد بیعت کند در ملأ عام در مسجد بیعت کند.
همه این ها رموز است، ما باید به این ها دقت کنیم، هر کدام این ها یک پیامی دارد، حضرت امیر دو مرتبه از طلحه و زبیر بیعت می گیرند، از همه مردم یک دفعه بیعت گرفته اند، از این دو نفر دو بار بیعت گرفته اند، این را قطعی نقل کرده اند.
«روی أنه لما توفی النبی صلى الله علیه وسلم خطب أبو بکر رضی الله عنه فقال أیها الناس من کان یعبد محمدا فإن محمدا قد مات ومن کان یعبد رب محمد فإنه حی لا یموت»
**
«لا بد لهذا الأمر ممن یقوم به فانظروا وهاتوا آراءکم رحمکم الله فتبادروا من جانب وقالوا صدقت ولکن ننظر فی هذا الأمر ولم یقل أحد أنه لا حاجه إلى الإمام»
شرح المقاصد فی علم الکلام؛ اسم المؤلف: سعد الدین مسعود بن عمر بن عبد الله التفتازانی الوفاه: 791هـ، دار النشر: دار المعارف النعمانیه – باکستان – 1401هـ – 1981م، الطبعه: الأولى، ج2، ص273
آقای ابوبکر آمد خلیفه شد مسئله این چه بود؟ این همه صحابه هیچ کس نمی دانست که پیامبر از دنیا خواهد رفت. «من کان یعبد محمدا فإن محمدا قد مات» قضیه این چیست؟
«ومن کان یعبد رب محمد فإنه حی لا یموت»، آقایان دقت کنند، یکی از درد های بی درمان ما این است، ببینید در صحیح بخاری دارد:
«لقد خَوَّفَ عُمَرُ الناس وَإِنَّ فِیهِمْ لَنِفَاقًا»
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256 ، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987 ، الطبعه: الثالثه، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ج3، ص 1341، ح3667
صحیح بخاری، حدیث شماره 3667، همه اش را هم عایشه نقل می کند، پیامبر که از دنیا رفت ابوبکر در سنح بود، اصلا مدینه نبود، هفت – هشت کیلومتری مدینه منزل آن خانمش که حبیبه بنت خارجه است.
عمر دید که اگر بخواهد قبل از آمدن ابوبکر بحث خلافت را پیش بکشد هیچ کس حاضر نیست که با ابوبکر بیعت کند.
«فَقَامَ عُمَرُ یقول والله ما مَاتَ رسول اللَّهِ»!
قسم به خدا پیامبر از دنیا نرفته است!
«وَلَیَبْعَثَنَّهُ الله فَلَیَقْطَعَنَّ أَیْدِیَ رِجَالٍ وَأَرْجُلَهُمْ»!
پیامبر نمرده است، پیامبر رفته است پیش خدا بر می گردد دست و پای یک عده ای را بنا است که قطع کند و بعد برود!!
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256 ، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987 ، الطبعه: الثالثه، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا، ج3، ص1341، ح3467
مسئله و قضیه این چه است؟! این در صحیح بخاری است، بنا است که پیامبر بیاید دست و پای یک عده ای را قطع کند این طوری وقت کشی می کند تا آقای ابوبکر از سنح برسد.
در سنن کبرای نسائی آمده است:
«إن عمر یقول لا یتکلم أحد بموته إلا ضربته بسیفی هذا»
السنن الکبرى؛ اسم المؤلف: أحمد بن شعیب أبو عبد الرحمن النسائی الوفاه: 303 ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – 1411 – 1991، الطبعه: الأولى ، تحقیق: د.عبد الغفار سلیمان البنداری , سید کسروی حسن، ج4، ص263
عده ای در همان جا می گفتند پیامبر از دنیا نرفته است. با این که بعضی از این ها می گفتند خداوند به پیامبر گفته است:
(إِنَّکَ مَیتٌ وَإِنَّهُمْ مَیتُونَ)
تو میمیری و آنها نیز خواهند مرد!
سوره زمر (39): آیه 30
شما این آیه را می خواهید چه کار کنید؟
در کتاب المختصر فی اخبار البشر دارد که عمر گفت:
«من قال: إن رسول الله مات علوت رأسه بسیفی هذا وإنما ارتفع إِلى السماء»!
اگر کسی بگوید پیامبر مرده است گردنش را می زنم سر بریده اش در هوا ملق می زند!
المختصر فی أخبار البشر؛ اسم المؤلف: أبو الفداء عماد الدین إسماعیل بن علی (المتوفى: 732هـ) الوفاه: 732، دار النشر: ج 1، ص 107
بعد آقای ابوبکر می رسد، وقتی ابوبکر رسید این آیه را خواند:
(وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ)
محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمیگردید؟
سوره آلعمران (3): آیه 144
یا آن آیه:
(إِنَّکَ مَیتٌ وَإِنَّهُمْ مَیتُونَ)
تو میمیری و آنها نیز خواهند مرد!
سوره زمر (39): آیه 30
بعد جالب این است در تاریخ طبری نکته مهمی در این مورد آمده است، دوستان این ها را در ذهن شان بسپارند، جلد 3، صفحه 200 دارد:
«قام عمر بن الخطاب فقال إن رجالا من المنافقین یزعمون أن رسول الله توفی وإن رسول الله والله ما مات ولکنه ذهب إلى ربه کما ذهب موسى بن عمران فغاب عن قومه أربعین لیله ثم رجع بعد»
بعد گفت:
«والله لیرجعن رسول الله فلیقطعن أیدی رجال وأرجلهم یزعمون أن رسول الله مات»!
تاریخ الطبری؛ اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری الوفاه:310، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، ج2، ص232
عمر گفت تعدادی از منافقین تصور می کنند پیامبر از دنیا رفته است ولی پیامبر ازدنیا نرفته است بر می گردد!
بعد ابوبکر آمد شروع کرد که قرآن می گوید (إِنَّکَ مَیتٌ وَإِنَّهُمْ مَیتُونَ). بعد جالب این جا است. این «فمن کان» را که تفتازانی آورده است، این عبارت صحیح بخاری است، حدیث 4454، ابوبکر آمد:
«وَتَرَکُوا عُمَرَ»
مردم آمدند به طرف ابوبکر و عمر را رها کردند.
ابوبکر گفت:
«أَمَّا بَعْدُ فَمَنْ کان مِنْکُمْ یَعْبُدُ مُحَمَّدًا صلى الله علیه وسلم فان مُحَمَّدًا قد مَاتَ وَمَنْ کان مِنْکُمْ یَعْبُدُ اللَّهَ فإن اللَّهَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ قال الله ) وما مُحَمَّدٌ إلا رَسُولٌ قد خَلَتْ من قَبْلِهِ الرُّسُلُ ( إلى قَوْلِهِ ) الشَّاکِرِینَ ( وقال والله لَکَأَنَّ الناس لم یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ هذه الْآیَهَ حتى تَلَاهَا أبو بَکْرٍ فَتَلَقَّاهَا منه الناس کلهم فما أَسْمَعُ بَشَرًا من الناس إلا یَتْلُوهَا فَأَخْبَرَنِی سَعِیدُ بن الْمُسَیَّبِ أَنَّ عُمَرَ قال والله ما هو إلا أَنْ سمعت أَبَا بَکْرٍ تَلَاهَا فَعَقِرْتُ حتى ما تُقِلُّنِی رِجْلَایَ وَحَتَّى أَهْوَیْتُ إلى الأرض حین سَمِعْتُهُ تَلَاهَا عَلِمْتُ أَنَّ النبی صلى الله علیه وسلم قد مَاتَ»
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987 ، الطبعه: الثالثه، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ج4، ص1618، ح4187
«قال أبو سَلَمَهَ فَأَخْبَرَنِی بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رضی الله عنه خَرَجَ وَعُمَرُ رضی الله عنه یُکَلِّمُ الناس فقال اجْلِسْ فَأَبَى فقال اجْلِسْ فَأَبَى فَتَشَهَّدَ أبو بَکْرٍ رضی الله عنه فَمَالَ إلیه الناس وَتَرَکُوا عُمَرَ فقال أَمَّا بَعْدُ فَمَنْ کان مِنْکُمْ یَعْبُدُ مُحَمَّدًا صلى الله علیه وسلم فإن مُحَمَّدًا صلى الله علیه وسلم قد مَاتَ وَمَنْ کان یَعْبُدُ اللَّهَ فإن اللَّهَ حَیٌّ لَا یَمُوتُ قال الله تَعَالَى ) وما مُحَمَّدٌ إلا رَسُولٌ ( إلى ) الشَّاکِرِینَ ( والله لَکَأَنَّ الناس لم یَکُونُوا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَهَا حتى تَلَاهَا أبو بَکْرٍ رضی الله عنه فَتَلَقَّاهَا منه الناس فما یُسْمَعُ بَشَرٌ إلا یَتْلُوهَا»
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987 ، الطبعه: الثالثه، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا، ج1، ص419، ح1185
قسم به خدا صحابه اصلا نمی دانستند این چنین آیه در قرآن است، تا این که ابوبکر آمد این را قرائت کرد. «فَتَلَقَّاهَا منه الناس کلهم» همه مردم وقتی ابوبکر این آیه را خواند متوجه شدند که پیامبر هم از دنیا خواهد رفت! این جا آورده قبل از آمدن ابوبکر این را نمی دانستند.
در کتاب الاصابه فی تمییز الصحابه است ابن ام مکتوم که یازده بار به جای پیامبر در مسافرت های ایشان در مدینه نماز خوانده است، ایشان قبل از آمدن ابوبکر در مسجد همین آیه را خواند، عباس عموی پیامبر همین آیه را خواند.
در البدایه والنهایه دارد:
«أم مکتوم فی مؤخر المسجد یقرأ (وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل) الآیه والناس فی المسجد یبکون ویموجون لا یسمعون»
البدایه والنهایه؛ اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء الوفاه: 774، دار النشر: مکتبه المعارف – بیروت، ج5، ص243
گوش نمی کردند، عمر بن خطاب در تمام این ماجرا دنبال این هست که ابوبکر از سنح بیاید، وقتی آمد به مجرد این که ابوبکر آمد قبل از این که هیچ مسئله ای مطرح بشود، در مسند احمد است گفت:
«قال عُمَرُ یا أَیُّهَا الناس هذا أبو بَکْرٍ وهو ذُو شَیْبَهِ الْمُسْلِمِینَ فَبَایِعُوهُ فَبَایَعُوهُ»!!
مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی الوفاه: 241، دار النشر: مؤسسه قرطبه – مصر، ج6، ص219
بلند شوید بیعت کنید، درباره سند این روایت هم گفته اند: اسناده حسن.
بعد کتاب ابن حبان، -این هم خیلی درد است- نقل می کند: عمر می گوید من آن روز گفتم هر کس بگوید پیامبر از دنیا رفته است او را می کشم، گردنش را می زنم که سرش در هوا بچرخد.
«بِالْأَمْسِ مَقَالَهً مَا کَانَتْ إِلاَّ عَنْ رَأْیٍ وَ مَا وَجَدْتُهَا فِی کِتَابِ اَللَّهِ»
این چنین چیزی در قرآن پیدا نکرده بودم.
«وَ لاَ کَانَتْ عَهْداً عَهِده رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ»
پیامبر هم به من وصیت نکرده بود که یک روزی خواهم مرد.
«وَ لَکِنْ قَدْ کُنْتُ أَرَى»
رأی من این بود
«أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ سَیُدَبِّرُ أَمْرَنَا حَتَّى یَکُونَ آخِرَنَا مَوْتاً…»
تا این که ابوبکر آمد این آیه را خواند ما متوجه شدیم که پیامبر هم خواهد مرد!
خیلی عجیب است این را هم یادگاری از من داشته باشید، فتح القدیر برای شوکانی است، هم زیدی وهابی است، عربستان سعودی مرتب کتاب هایش را چاپ می کند.
شأن نزول این آیه از خود عمر ابن الخطاب است، در قضیه رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله می گوید والله ما نمی دانستیم این چنین آیه ای در قرآن است! ولی قبلا در جنگ احد خودش تصریح می کند که طبق آیه قرآن پیامبر هم از دنیا خواهد رفت.
«تفرقنا عن رسول الله صلى الله علیه وسلم یوم أحد فصعدت الجبل»
من بالای کوه رفتم
«فسمعت یهودیا یقول قتل محمد»
یک یهودی دارد می گوید پیامبر از دنیا رفت
«فقلت لا اسمع أحدا یقول قتل محمد إلا ضربت عنقه»
در بالای کوه دیدم که می گوید پیامبر از دنیا رفته است، گفتم هر کس بگوید پیامبر کشته شده است گردنش را می زنم.
«فنظرت فإذا رسول الله صلى الله علیه وسلم والناس یتراجعون إلیه فنزلت هذه الآیه (وما محمد إلا رسول قد خلت من قبله الرسل)»
فتح القدیر الجامع بین فنی الروایه والدرایه من علم التفسیر؛ اسم المؤلف: محمد بن علی بن محمد الشوکانی الوفاه: 1250، دار النشر: دار الفکر – بیروت، ج1، ص388
شأن نزول آیه را چه کسی نقل کرده است؟ خود آقای عمر ابن الخطاب! راوی خود خلیفه دوم است!
«خطبنا عمر بن الخطاب»
این آیه هم نازل شد.
آقای عمر بن خطاب! شأن نزول آیه را خودت نقل کردی، چطور فراموش کردی؟! می گوید والله احدی از مسلمانان نمی دانست که این چنین آیه در قرآن است!
این هم از عجایب روزگار است چه کار باید کرد؟!
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده