درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم
موضوع: مشیّت و اراده در قرآن
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعین وَهُوَ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعِینْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِیَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِیَّهَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ یَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیر
سلام علیکم در خدمت دوستان هستیم
پرسش:
روایتی در خصوص امامت در کتاب کافی، جلد 1، صفحه 199 هست. ترجمه اش را می خوانم تا آن قسمتی که مورد نظر و سوال است. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: “همانا امامت، قدرش والاتر، و شأنش بزرگ تر، و منزلتش عالى تر، و مکانش رفیع تر، و عمقش ژرف تر از آن است که مردم با عقل خود به آن برسند، یا با آراى خود آن را دریابند، و یا به انتخاب خویش امامى را منصوب کنند» از این جا به بعد مد نظر است امام فرمودند که امامت مقامی است که خدای عز وجل.
«إِنَّ الْإِمَامَهَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ (علیه السلام) بَعْدَ النُّبُوَّهِ وَ الْخُلَّهِ مَرْتَبَهً ثَالِثَه»
الکافی (ط – الإسلامیه)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الإسلامیه ج1، ص199
این جا سوال است حضرت فرمودند خداوند عز وجل بعد از مرتبه نبوت و خُلَّت مرتبه سوم به ابراهیم خلیل، امامت را اختصاص داد. چون قبلاً ما این طوری یاد گرفته بودیم (خودم را عرض می کنم) یک نبی و یک رسول داریم هر رسولی، نبی است ولی هر نبی ای رسول نیست و این جا با این فرمایش امام رضا بعد از مقام نبوت، مقام خُلَّت یا خلیل اللهی است بعد مقام امامت. این نبوت و امامتی که حضرت ابراهیم به این مقام رسید این خُلَّت آیا فقط اختصاصی حضرت ابراهیم است یا نه یک جایگاهی است که باید طی بشود تا به مقام امامت رسیده بشود؟
پاسخ:
ظاهراً قضیه اختصاص به حضرت ابراهیم دارد
(وَاتَّخَذَ اللَّهُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلًا)
و خدا ابراهیم را به دوستی خود، انتخاب کرد.
سوره نساء (4): آیه 125
امتحان های سخت و دشواری که از حضرت ابراهیم گرفته شد مرتبه خلیلیت و بعد یک سری امتحانات طاقت فرسا به مرتبه امامت رسید. حضرت ابراهیم رسول است قطعاً نبی هم است.
ولی این که به مرتبه خلّت رسید به خاطر بعضی از اعمال و کارهایی که انجام داد حتی در روایت داریم ظاهراً بعد از خلّت بود که ملائکه اعتراض کردند خدایا او چه جایگاهی دارد که او را به عنوان خلیل الرحمن انتخاب کردی؟
خدا فرمود: بروید امتحان کنید جبرئیل و میکائیل نازل شدند. حضرت ابراهیم در حال چراندن گوسفند بود می گویند گوسفندان خیلی زیادی بود پنج هزار- ده هزار یا بیشتر بوده است یکی شان یک طرف صدا زد:
«سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوح»
در یک دنیای خفقانی که همه بت پرست بودند یک دفعه حضرت ابراهیم صدای دوست شنید. گفت صاحب صدا اگر این جمله ات را تکرار کنی نصف این گوسفندان را به تو می دهم.
میکائیل از آن طرف صدا زد «سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّ الْمَلَائِکَهِ وَ الرُّوح» گفت صاحب صدا نصف گوسفندان نیز برای تو و خودم نیز غلام تو هستم. در بعضی از جاها دارد سه مرتبه بوده اول گفت نصف گوسفندان، مرتبه دوم گفت نصف دیگر، مرتبه سوم گفت خودم هم حاضر هستم غلام تو بشوم، دوباره تکرار کن.
جبرئیل و میکائیل پیش خدای عالم گفتند خدایا حق است که حضرت ابراهیم را به عنوان خلیل انتخاب کنی. روی این عشق و علاقه ای که به تو دارد.
خلاصه انبیاء درجاتی دارند این طوری نیست همه انبیاء در یک سطح باشند. انبیاء اولو العزم و ائمه (علیهم السلام) نیز درجاتی دارند.
مرحوم علامه طباطبایی درکتاب «درمحضر علامه طباطبایی» بخش امامت توضیحات خوبی داده است. آیا همه ائمه علیهم السلام در یک سطح هستند؟ چون می گوید در آن مقام نوری همه شان در یک سطح هستند.
«اولنا محمّد و اوسطنا محمّد و آخرنا محمّد و کلنا محمد (صلی الله علیه وآله وسلم)»
تفسیر القمی؛ قمى، على بن ابراهیم، محقق/ مصحح: موسوى جزائرى، طیّب، ناشر: دار الکتاب، ج1، ص18
اما از مقام نوری که پایین می آیند هر کدام به تبع کارهایی که انجام دادند خدای عالم یک مقام ویژه ای به آن ها داد مانند سید الشهداء.
وقتی امام هادی (سلام الله علیه) به یکی از اصحابش ابو هاشم فرمود یک نفر اجیر کن به حرم امام حسین علیه السلام برود ما را دعا کند. ایشان به شخصی پولی داد گفت برو امام هادی علیه السلام را دعا کن.
آن شخص گفت امام هادی علیه السلام خودش حجه الله است من بروم و در حرم امام حسین علیه السلام ، برای حجت خدا دعا کنم؟ ابو هاشم می گوید گفتم راست می گویی هر دو نفر خدمت امام هادی علیه السلام برگشتند؛ گفتند یابن رسول الله شما حجت خدا، واسطه فیض هستی ما برویم برای شما دعا کنیم؟
فرمود: خدای عالم به خاطر شهادت چند عنایت به حضرت امام حسین علیه السلام کرده است که به هیچ کدام از ما نکرده است حتی به جدم امیر المؤمنین و رسول الله هم نکرده است. خوردن تربت مزار شریف پیغمبر حرام است اما تربت جدم امام حسین علیه السلام شفاء است.
«إِنَّ الْإِجَابَهَ تَحْتَ قُبَّتِه»
این مخصوص امام حسین علیه السلام است
«وَ الشِّفَاءَ فِی تُرْبَتِهِ وَ الْأَئِمَّهَ مِنْ وُلْدِه»
کفایه الأثر فی النصّ على الأئمه الإثنی عشر؛ نویسنده: خزاز رازى، على بن محمد، محقق / مصحح: حسینى کوهکمرى، عبد اللطیف، ناشر: بیدار، ص17
البته بعضی جاها این را دارد و بعضی جاها این را ندارد همین دو تا است.
از امام جواد (سلام الله علیه) سوال کردند یابن رسول الله آیا شما ائمه از نظر مقام علمی و … در یک سطح هستید؟ حضرت فرمود همه ما عالم هستیم
«جَدُّنا علیٌ أعلَمُنا»
چنین تعابیری حتی نسبت به ائمه داریم، انبیاء هم به همین شکل هستند.
(تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَینَا عِیسَى ابْنَ مَرْیمَ الْبَینَاتِ وَأَیدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ…)
بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ برخی از آنها، خدا با او سخن میگفت؛ و بعضی را درجاتی برتر داد؛ و به عیسی بن مریم، نشانههای روشن دادیم؛ و او را با «روح القدس» تأیید نمودیم.
سوره بقره (2): آیه 253
در دعا یک جمله زیبایی دارد انبیاء را فرستادی و بعضی ها را درجاتی دادی فوق افراد دیگر
پرسش:
در آیه قرآن هم هست
(وَلَقَدْ فَضَّلْنَا بَعْضَ النَّبِیینَ عَلَى بَعْضٍ)
و اگر تو را بر دیگران برتری دادیم، به خاطر شایستگی توست، ما بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم
سوره اسراء (17): آیه 55
پاسخ:
بله، بعضی به خاطر اعمالی که از آن ها صادر می شود خدای عالم عنایتی به آن ها دارد. خیلی فشرده بگویم با عقل ما قابل سنجش نیست.
پرسش:
تقسیم بندی می کنند فرض کنید امام جواد (علیه السلام) مسائل روزی و مسائل دنیوی را به ایشان ارجاع بدهیم درست است تفاوتی ندارد؟
پاسخ:
در کتاب کلم الطیب سید عبدالحسین طیب، آمده است یکی از بزرگان به مدینه مشرف می شود همسرش بیماری سختی می گیرد متوسل به رسول اکرم می شود، رسول اکرم در عالم رؤیا به ایشان می گوید همسرت را به حرم فرزندم امام کاظم علیه السلام ببر از او شفای همسرت را بخواه.
عرض می کند امام کاظم و دیگر ائمه علیهم السلام هر چه دارند از شما دارند حضرت فرمود ما کار را تقسیم بندی کردیم، مثلاً کسی که بیماری دارد متوسل به فرزندم امام کاظم علیه السلام شود. کسی که به سفر می رود متوسل به فرزندم امام رضا علیه السلام شود.
کسی که مشکلات مالی و خانوادگی دارد متوسل به امام جواد علیه السلام متوسل شود. کارهای علمی دارد متوسل به امام باقر و امام صادق علیهما السلام شود. کسانی که معنویت می خواهند متوسل به امام حسن و امام حسین علیهما السلام شوند. کسی که در دست دشمن اسیر است متوسل به ابن عمم امیر المؤمنین علیه السلام متوسل شود.
وقتی مشکلات شما به اوج خود رسید این جا فرزندم حجت ابن الحسن علیه السلام را صدا کنید، این قضیه را در کتاب کلم الطیب دیدم و جای دیگر ندیدم.
دعای توسل غیر مشهور هم همین است مثلاً به امام رضا علیه السلام می رسد:
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِحَقِّ وَلِیِّکَ الرِّضا عَلِیِّ بْنِ مُوسىٰ عَلَیْهِ السَّلامُ إِلّا سَلَّمْتَنِی بِهِ فِی جَمِیعِ أَسْفارِی فىِ الْبَرارِى وَالْبِحارِ وَالْجِبالِ وَالْقِفارِ وَالْأَوْدِیَهِ وَالْغِیاضِ مِنْ جَمِیعِ ما أَخافُهُ وَأَحْذَرُهُ، إِنَّکَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ»
به امام جواد علیه السلام می رسد:
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِحَقِّ وَلِیِّکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلامُ إِلّا جُدْتَ بِهِ عَلَىَّ مِنْ فَضْلِکَ، وَتَفَضَّلْتَ بِهِ عَلَىَّ مِنْ وُسْعِکَ، وَوَسَّعْتَ عَلَىَّ رِزْقَکَ، وَأَغْنَیْتَنِى عَمَّنْ سِواکَ، وَجَعَلْتَ حاجَتِى إِلَیْکَ، وَقَضاها عَلَیْکَ، إِنَّکَ لِمَا تَشاءُ قَدِیرٌ»
در باره معرفت امام علیه السلام روایتی است که راوی می گوید با امام رضا علیه السلام در مرو، مسجد جامع آن جا بودیم. حضرت این خطبه را خواندند:
«إِنَّ الْإِمَامَهَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَکَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ یَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ یَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ یُقِیمُوا إِمَاماً بِاخْتِیَارِهِمْ إِنَّ الْإِمَامَهَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِیمَ الْخَلِیلَ (علیه السلام) بَعْدَ النُّبُوَّهِ وَ الْخُلَّهِ مَرْتَبَهً ثَالِثَهً وَ فَضِیلَهً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِکْرَه… إِنَّ الْإِمَامَهَ هِیَ مَنْزِلَهُ الْأَنْبِیَاءِ وَ إِرْثُ الْأَوْصِیَاءِ إِنَّ الْإِمَامَهَ خِلَافَهُ اللَّهِ وَ خِلَافَهُ الرَّسُولِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ مَقَامُ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام) وَ مِیرَاثُ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) إِنَّ الْإِمَامَهَ زِمَامُ الدِّینِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِینَ وَ صَلَاحُ الدُّنْیَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِینَ إِنَّ الْإِمَامَهَ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِی وَ فَرْعُهُ السَّامِی بِالْإِمَامِ تَمَامُ الصَّلَاهِ وَ الزَّکَاهِ وَ الصِّیَامِ وَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ وَ تَوْفِیرُ الْفَیْءِ وَ الصَّدَقَاتِ وَ إِمْضَاءُ الْحُدُودِ وَ الْأَحْکَامِ وَ مَنْعُ الثُّغُورِ وَ الْأَطْرَافِ الْإِمَامُ یُحِلُّ حَلَالَ اللَّهِ وَ یُحَرِّمُ حَرَامَ اللَّهِ وَ یُقِیمُ حُدُودَ اللَّهِ وَ یَذُبُّ عَنْ دِینِ اللَّهِ وَ یَدْعُو إِلَى سَبِیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ الْحُجَّهِ الْبَالِغَهِ الْإِمَامُ کَالشَّمْسِ الطَّالِعَهِ الْمُجَلِّلَهِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِیَ فِی الْأُفُقِ بِحَیْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَیْدِی وَ الْأَبْصَارُ الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِیرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِرُ وَ النُّورُ السَّاطِعُ وَ النَّجْمُ الْهَادِی فِی غَیَاهِبِ الدُّجَى…»
الکافی (ط – الإسلامیه)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الإسلامیه ج1، ص199 – 200، بَابٌ نَادِرٌ جَامِعٌ فِی فَضْلِ الْإِمَامِ وَ صِفَاتِه، ح1
نکات خیلی زیبایی دارد. روایت دیگری از امام رضا (سلام الله علیه) است سندش هم کاملاً صحیح است هیچ مشکل سندی هم ندارد. یک روایت دیگری هم از امام صادق (سلام الله علیه) در فضل و صفات امام است:
«مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِی خُطْبَهٍ لَهُ یَذْکُرُ فِیهَا حَالَ الْأَئِمَّهِ (علیهم السلام) وَ صِفَاتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْضَحَ بِأَئِمَّهِ الْهُدَى مِنْ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّنَا عَنْ دِینِهِ وَ أَبْلَجَ بِهِمْ عَنْ سَبِیلِ مِنْهَاجِهِ وَ فَتَحَ بِهِمْ عَنْ بَاطِنِ یَنَابِیعِ عِلْمِهِ فَمَنْ عَرَفَ مِنْ أُمَّهِ مُحَمَّدٍ ص وَاجِبَ حَقِّ إِمَامِهِ وَجَدَ طَعْمَ حَلَاوَهِ إِیمَانِهِ وَ عَلِمَ فَضْلَ طُلَاوَهِ إِسْلَامِهِ لِأَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى نَصَبَ الْإِمَامَ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَ جَعَلَهُ حُجَّهً عَلَى أَهْلِ مَوَادِّهِ وَ عَالَمِهِ وَ أَلْبَسَهُ اللَّهُ تَاجَ الْوَقَارِ وَ غَشَّاهُ مِنْ نُورِ الْجَبَّارِ یُمَدُّ بِسَبَبٍ إِلَى السَّمَاءِ لَا یَنْقَطِعُ عَنْهُ مَوَادُّهُ وَ لَا یُنَالُ مَا عِنْدَ اللَّهِ إِلَّا بِجِهَهِ أَسْبَابِهِ وَ لَا یَقْبَلُ اللَّهُ أَعْمَالَ الْعِبَادِ إِلَّا بِمَعْرِفَتِهِ فَهُوَ عَالِمٌ بِمَا یَرِدُ عَلَیْهِ مِنْ مُلْتَبِسَاتِ الدُّجَى وَ مُعَمَّیَاتِ السُّنَنِ وَ مُشَبِّهَاتِ الْفِتَنِ فَلَمْ یَزَلِ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَخْتَارُهُمْ لِخَلْقِهِ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ (علیه السلام) مِنْ عَقِبِ کُلِّ إِمَامٍ یَصْطَفِیهِمْ لِذَلِکَ وَ یَجْتَبِیهِمْ وَ یَرْضَى بِهِمْ لِخَلْقِهِ وَ یَرْتَضِیهِمْ کُلَّمَا مَضَى مِنْهُمْ إِمَامٌ نَصَبَ لِخَلْقِهِ مِنْ عَقِبِهِ إِمَاماً عَلَماً بَیِّناً وَ هَادِیاً نَیِّراً وَ إِمَاماً قَیِّماً وَ حُجَّهً عَالِماً أَئِمَّهً مِنَ اللَّهِ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ حُجَجُ اللَّهِ وَ دُعَاتُهُ وَ رُعَاتُهُ عَلَى خَلْقِهِ یَدِینُ بِهَدْیِهِمُ الْعِبَادُ وَ تَسْتَهِلُّ بِنُورِهِمُ الْبِلَادُ وَ یَنْمُو بِبَرَکَتِهِمُ التِّلَادُ جَعَلَهُمُ اللَّهُ حَیَاهً لِلْأَنَامِ وَ مَصَابِیحَ لِلظَّلَامِ وَ مَفَاتِیحَ لِلْکَلَامِ وَ دَعَائِمَ لِلْإِسْلَامِ جَرَتْ بِذَلِکَ فِیهِمْ مَقَادِیرُ اللَّهِ عَلَى مَحْتُومِهَا فَالْإِمَامُ هُوَ الْمُنْتَجَبُ الْمُرْتَضَى وَ الْهَادِی الْمُنْتَجَى «2» وَ الْقَائِمُ الْمُرْتَجَى اصْطَفَاهُ اللَّهُ بِذَلِکَ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَیْنِهِ فِی الذَّرِّ حِینَ ذَرَأَهُ وَ فِی الْبَرِیَّهِ حِینَ بَرَأَهُ ظِلًّا قَبْلَ خَلْقِ نَسَمَهٍ عَنْ یَمِینِ عَرْشِهِ مَحْبُوّاً بِالْحِکْمَهِ فِی عِلْمِ الْغَیْبِ عِنْدَهُ اخْتَارَهُ بِعِلْمِهِ وَ انْتَجَبَهُ لِطُهْرِهِ بَقِیَّهً مِنْ آدَمَ (علیه السلام) وَ خِیَرَهً مِنْ ذُرِّیَّهِ نُوحٍ وَ مُصْطَفًى مِنْ آلِ إِبْرَاهِیمَ وَ سُلَالَهً مِنْ إِسْمَاعِیلَ وَ صَفْوَهً مِنْ عِتْرَهِ مُحَمَّدٍ ص لَمْ یَزَلْ مَرْعِیّاً بِعَیْنِ اللَّهِ یَحْفَظُهُ وَ یَکْلَؤُهُ بِسِتْرِهِ مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِیسَ وَ جُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ وَ نُفُوثُ کُلِّ فَاسِقٍ مَصْرُوفاً عَنْهُ قَوَارِفُ السُّوءِ مُبْرَأً مِنَ الْعَاهَاتِ مَحْجُوباً عَنِ الْآفَاتِ مَعْصُوماً مِنَ الزَّلَّاتِ مَصُوناً عَنِ الْفَوَاحِشِ کُلِّهَا مَعْرُوفاً بِالْحِلْمِ وَ الْبِرِّ فِی یَفَاعِهِ مَنْسُوباً إِلَى الْعَفَافِ وَ الْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ عِنْدَ انْتِهَائِهِ مُسْنَداً إِلَیْهِ أَمْرُ وَالِدِهِ صَامِتاً عَنِ الْمَنْطِقِ فِی حَیَاتِهِ فَإِذَا انْقَضَتْ مُدَّهُ وَالِدِهِ إِلَى أَنِ انْتَهَتْ بِهِ مَقَادِیرُ اللَّهِ إِلَى مَشِیئَتِهِ وَ جَاءَتِ الْإِرَادَهُ مِنَ اللَّهِ فِیهِ إِلَى مَحَبَّتِهِ وَ بَلَغَ مُنْتَهَى مُدَّهِ وَالِدِهِ ع فَمَضَى وَ صَارَ أَمْرُ اللَّهِ إِلَیْهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ قَلَّدَهُ دِینَهُ وَ جَعَلَهُ الْحُجَّهَ عَلَى عِبَادِهِ وَ قَیِّمَهُ فِی بِلَادِهِ وَ أَیَّدَهُ بِرُوحِهِ وَ آتَاهُ عِلْمَهُ وَ أَنْبَأَهُ فَصْلَ بَیَانِهِ وَ اسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ وَ انْتَدَبَهُ لِعَظِیمِ أَمْرِهِ وَ أَنْبَأَهُ فَضْلَ بَیَانِ عِلْمِهِ وَ نَصَبَهُ عَلَماً لِخَلْقِهِ وَ جَعَلَهُ حُجَّهً عَلَى أَهْلِ عَالَمِهِ وَ ضِیَاءً لِأَهْلِ دِینِهِ وَ الْقَیِّمَ عَلَى عِبَادِهِ رَضِیَ اللَّهُ بِهِ إِمَاماً لَهُمُ اسْتَوْدَعَهُ سِرَّهُ وَ اسْتَحْفَظَهُ عِلْمَهُ وَ اسْتَخْبَأَهُ حِکْمَتَهُ وَ اسْتَرْعَاهُ لِدِینِهِ وَ انْتَدَبَهُ لِعَظِیمِ أَمْرِهِ وَ أَحْیَا بِهِ مَنَاهِجَ سَبِیلِهِ وَ فَرَائِضَهُ وَ حُدُودَهُ فَقَامَ بِالْعَدْلِ عِنْدَ تَحَیُّرِ أَهْلِ الْجَهْلِ وَ تَحْیِیرِ أَهْلِ الْجَدَلِ بِالنُّورِ السَّاطِعِ وَ الشِّفَاءِ النَّافِعِ بِالْحَقِّ الْأَبْلَجِ وَ الْبَیَانِ اللَّائِحِ مِنْ کُلِّ مَخْرَجٍ عَلَى طَرِیقِ الْمَنْهَجِ الَّذِی مَضَى عَلَیْهِ الصَّادِقُونَ مِنْ آبَائِهِ (علیهم السلام) فَلَیْسَ یَجْهَلُ حَقَّ هَذَا الْعَالِمِ إِلَّا شَقِیٌّ وَ لَا یَجْحَدُهُ إِلَّا غَوِیٌّ وَ لَا یَصُدُّ عَنْهُ إِلَّا جَرِیٌّ عَلَى اللَّهِ جَلَّ وَ عَلَا.»
الکافی (ط – الإسلامیه)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق / مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الإسلامیه ج1، ص203 و 204 ، بَابٌ نَادِرٌ جَامِعٌ فِی فَضْلِ الْإِمَامِ وَ صِفَاتِه، ح2
این دو روایت را می شود گفت جامع ترین روایات در رابطه با جایگاه و مقام امام است، یعنی در حقیقت این دو روایت تقریبا دویست – سیصد تا روایت دیگر را در خودش جا داده است.
علاوه بر اینکه امام خیلی بی پرده و با صراحت مطالب را فرموده است. در جاهای دیگر معمولا در تقیه بودند خیلی از مسائل را که بخاطر حفظ جان شیعه بیانش مقدور نبود، در این جا فرموده است.
از ظاهر قضیه پیدا است که امام صادق علیه السلام در آن زمانی که یک مقدار مشکلات سیاسی کمتر بود این دو روایت را مطرح کرده اند. بعد از به وجود آمدن مسائل سیاسی و روی کار آمدن بنی عباس این طور مباحث را امام نمی توانستند مطرح کنند.
آغاز بحث…
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
قبل از این که بحث را شروع کنم دوستان اگر بتوانند آیاتی که در آن «ولو شاء الله» آمده این ها را ملاحظه بفرمایند، نکات خیلی ظریفی در آن است.
آیاتی که (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ) آمده:
(یکَادُ الْبَرْقُ یخْطَفُ أَبْصَارَهُمْ کُلَّمَا أَضَاءَ لَهُمْ مَشَوْا فِیهِ وَإِذَا أَظْلَمَ عَلَیهِمْ قَامُوا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَذَهَبَ بِسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ إِنَّ اللَّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ)
(روشنائی خیره کننده) برق، نزدیک است چشمانشان را برباید. هر زمان که (برق جستن میکند، و صفحه بیابان را) برای آنها روشن میسازد، (چند گامی) در پرتو آن راه میروند؛ و چون خاموش میشود، توقف میکنند. و اگر خدا بخواهد، گوش و چشم آنها را از بین میبرد؛ چرا که خداوند بر هر چیز تواناست.
سوره بقره (2): آیه 20
(فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَهِ وَیسْأَلُونَکَ عَنِ الْیتَامَى قُلْ إِصْلَاحٌ لَهُمْ خَیرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ وَاللَّهُ یعْلَمُ الْمُفْسِدَ مِنَ الْمُصْلِحِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَعْنَتَکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ)
(تا اندیشه کنید) درباره دنیا و آخرت! و از تو در باره یتیمان سؤال میکنند، بگو: «اصلاح کار آنان بهتر است. و اگر زندگی خود را با زندگی آنان بیامیزید، (مانعی ندارد؛) آنها برادر (دینی) شما هستند.» (و همچون یک برادر با آنها رفتار کنید!) خداوند، مفسدان را از مصلحان، بازمیشناسد. و اگر خدا بخواهد، شما را به زحمت میاندازد؛ (و دستور میدهد در عین سرپرستی یتیمان، زندگی و اموال آنها را بکلی از اموال خود، جدا سازید؛ ولی خداوند چنین نمیکند؛) زیرا او توانا و حکیم است.
سوره بقره (2): آیه 220
(تِلْکَ الرُّسُلُ فَضَّلْنَا بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ کَلَّمَ اللَّهُ وَرَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجَاتٍ وَآتَینَا عِیسَى ابْنَ مَرْیمَ الْبَینَاتِ وَأَیدْنَاهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذِینَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَینَاتُ وَلَکِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَمِنْهُمْ مَنْ کَفَرَ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَلَکِنَّ اللَّهَ یفْعَلُ مَا یرِیدُ)
بعضی از آن رسولان را بر بعضی دیگر برتری دادیم؛ برخی از آنها، خدا با او سخن میگفت؛ و بعضی را درجاتی برتر داد؛ و به عیسی بن مریم، نشانههای روشن دادیم؛ و او را با «روح القدس» تأیید نمودیم؛ (ولی فضیلت و مقام آن پیامبران، مانع اختلاف امتها نشد.) و اگر خدا میخواست، کسانی که بعد از آنها بودند، پس از آن همه نشانههای روشن که برای آنها آمد، جنگ و ستیز نمیکردند؛ (اما خدا مردم را مجبور نساخته؛ و آنها را در پیمودن راه سعادت، آزاد گذارده است؛) ولی این امتها بودند که با هم اختلاف کردند؛ بعضی ایمان آوردند و بعضی کافر شدند؛ (و جنگ و خونریزی بروز کرد. و باز) اگر خدا میخواست، با هم پیکار نمیکردند؛ ولی خداوند، آنچه را میخواهد، (از روی حکمت) انجام میدهد (و هیچکس را به قبول چیزی مجبور نمیکند).
سوره بقره (2): آیه 253
(إِلَّا الَّذِینَ یصِلُونَ إِلَى قَوْمٍ بَینَکُمْ وَبَینَهُمْ مِیثَاقٌ أَوْ جَاءُوکُمْ حَصِرَتْ صُدُورُهُمْ أَنْ یقَاتِلُوکُمْ أَوْ یقَاتِلُوا قَوْمَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَسَلَّطَهُمْ عَلَیکُمْ فَلَقَاتَلُوکُمْ فَإِنِ اعْتَزَلُوکُمْ فَلَمْ یقَاتِلُوکُمْ وَأَلْقَوْا إِلَیکُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ عَلَیهِمْ سَبِیلًا)
مگر آنها که با همپیمانان شما، پیمان بستهاند؛ یا آنها که به سوی شما میآیند، و از پیکار با شما، یا پیکار با قوم خود ناتوان شدهاند؛ (نه سر جنگ با شما دارند، و نه توانایی مبارزه با قوم خود.) و اگر خداوند بخواهد، آنان را بر شما مسلط میکند تا با شما پیکار کنند. پس اگر از شما کنارهگیری کرده و با شما پیکار ننمودند، (بلکه) پیشنهاد صلح کردند، خداوند به شما اجازه نمیدهد که متعرض آنان شوید.
سوره نساء (4): آیه 90
(وَأَنْزَلْنَا إِلَیکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَینَ یدَیهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیمِنًا عَلَیهِ فَاحْکُمْ بَینَهُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعْ أَهْوَاءَهُمْ عَمَّا جَاءَکَ مِنَ الْحَقِّ لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَکِنْ لِیبْلُوَکُمْ فِی مَا آتَاکُمْ فَاسْتَبِقُوا الْخَیرَاتِ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعًا فَینَبِّئُکُمْ بِمَا کُنْتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ)
و این کتاب [= قرآن] را به حق بر تو نازل کردیم، در حالی که کتب پیشین را تصدیق میکند، و حافظ و نگاهبان آنهاست؛ پس بر طبق احکامی که خدا نازل کرده، در میان آنها حکم کن! از هوی و هوسهای آنان پیروی نکن! و از احکام الهی، روی مگردان! ما برای هر کدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم؛ و اگر خدا میخواست، همه شما را امت واحدی قرارمیداد؛ ولی خدا میخواهد شما را در آنچه به شما بخشیده بیازماید؛ (و استعدادهای مختلف شما را پرورش دهد). پس در نیکیها بر یکدیگر سبقت جویید! بازگشت همه شما، به سوی خداست؛ سپس از آنچه در آن اختلاف میکردید؛ به شما خبر خواهد داد.
سوره مائده (5): آیه 48
(وَإِنْ کَانَ کَبُرَ عَلَیکَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِی نَفَقًا فِی الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِی السَّمَاءِ فَتَأْتِیهُمْ بِآیهٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِینَ)
و اگر اعراض آنها بر تو سنگین است، چنانچه بتوانی نقبی در زمین بزنی، یا نردبانی به آسمان بگذاری (و اعماق زمین و آسمانها را جستجو کنی، چنین کن) تا آیه (و نشانه دیگری) برای آنها بیاوری! (ولی بدان که این لجوجان، ایمان نمیآورند!) اما اگر خدا بخواهد، آنها را (به اجبار) بر هدایت جمع خواهد کرد. (ولی هدایت اجباری، چه سودی دارد؟) پس هرگز از جاهلان مباش!
سوره انعام (6): آیه 35
(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنْتَ عَلَیهِمْ بِوَکِیلٍ)
اگر خدا میخواست، (همه به اجبار ایمان میآوردند،) و هیچ یک مشرک نمیشدند؛ و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار ندادهایم؛ و وظیفه نداری آنها را (به ایمان) مجبور سازی!
سوره انعام (6): آیه 107
(وَکَذَلِکَ زَینَ لِکَثِیرٍ مِنَ الْمُشْرِکِینَ قَتْلَ أَوْلَادِهِمْ شُرَکَاؤُهُمْ لِیرْدُوهُمْ وَلِیلْبِسُوا عَلَیهِمْ دِینَهُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یفْتَرُونَ)
همینگونه شرکای آنها [= بتها]، قتل فرزندانشان را در نظرشان جلوه دادند؛ (کودکان خود را قربانی بتها میکردند، و افتخار مینمودند!) سرانجام آنها را به هلاکت افکندند؛ و آیینشان را بر آنان مشتبه ساختند. و اگر خدا میخواست، چنین نمیکردند؛ (زیرا میتوانست جلو آنان را بگیرد؛ ولی اجبار سودی ندارد.) بنابر این، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار (و به آنها اعتنا مکن)!
سوره انعام (6): آیه 137
(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَکُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَکِنْ یضِلُّ مَنْ یشَاءُ وَیهْدِی مَنْ یشَاءُ وَلَتُسْأَلُنَّ عَمَّا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ)
و اگر خدا میخواست، همه شما را امت واحدی قرارمیداد؛ (و همه را به اجبار وادار به ایمان میکرد؛ اما ایمان اجباری فایدهای ندارد!) ولی خدا هر کس را بخواهد (و شایسته بداند) گمراه، و هر کس را بخواهد (و لایق بداند) هدایت میکند! (به گروهی توفیق هدایت داده، و از گروهی سلب میکند!) و یقینا شما از آنچه انجام میدادید، بازپرسی خواهید شد!
سوره نحل (16): آیه 93
(فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا هَذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یرِیدُ أَنْ یتَفَضَّلَ عَلَیکُمْ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَأَنْزَلَ مَلَائِکَهً مَا سَمِعْنَا بِهَذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ)
جمعیت اشرافی (و مغرور) از قوم نوح که کافر بودند گفتند: «این مرد جز بشری همچون شما نیست، که میخواهد بر شما برتری جوید! اگر خدا میخواست (پیامبری بفرستد) فرشتگانی نازل میکرد؛ ما چنین چیزی را هرگز در نیاکان خود نشنیدهایم!
سوره مؤمنون (23): آیه 24
(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُمْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَکِنْ یدْخِلُ مَنْ یشَاءُ فِی رَحْمَتِهِ وَالظَّالِمُونَ مَا لَهُمْ مِنْ وَلِی وَلَا نَصِیرٍ)
و اگر خدا میخواست همه آنها را امت واحدی قرار میداد (و به زور هدایت میکرد، ولی هدایت اجباری سودی ندارد)؛ اما خداوند هر کس را بخواهد در رحمتش وارد میکند، و برای ظالمان ولی و یاوری نیست.
سوره شوری (42): آیه 8
آیاتی که (وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ) آمده است:
(وَکَذَلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِی عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ یوحِی بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا یفْتَرُونَ)
اینچنین در برابر هر پیامبری، دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم؛ آنها بطور سری (و درگوشی) سخنان فریبنده و بیاساس (برای اغفال مردم) به یکدیگر میگفتند؛ و اگر پروردگارت میخواست، چنین نمیکردند؛ (و میتوانست جلو آنها را بگیرد؛ ولی اجبار سودی ندارد.) بنابر این، آنها و تهمتهایشان را به حال خود واگذار!
سوره انعام (6): آیه 112
(وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یکُونُوا مُؤْمِنِینَ)
و اگر پروردگار تو میخواست، تمام کسانی که روی زمین هستند، همگی به (اجبار) ایمان میآوردند؛ آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟! (ایمان اجباری چه سودی دارد؟!)
سوره یونس (10): آیه 99
(وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّهً وَاحِدَهً وَلَا یزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ)
و اگر پروردگارت میخواست، همه مردم را یک امت (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار میداد؛ ولی آنها همواره مختلفند…
سوره هود (11): آیه 118
یک عبارت هایی در این (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ) است که خیلی مسائل جبر و تفویض و الامر بین الامرین را روشن می کند.
یا آیه: (وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى) هم همین طور است.
(وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى)
و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت!
سوره انفال (8): آیه 17
(وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ) در: (أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ) هم همین است. (وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ) یا: (وَ قالَ الَّذینَ أَشْرَکُوا لَوْ شاءَ اللَّهُ ما عَبَدْنا مِنْ دُونِهِ)، این لو شاء الله هم از زبان پیغمبر و هم از زبان مشرکین آمده است.
یک مقدار احتیاج است که (ولو شاء الله) یا (لو شاء ربک) کار بشود تا این: (وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ)، (وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما أَشْرَکُوا) را متوجه بشویم مراد چه است، مشیت در این جا چه مشیتی است. آیا مشیت توأم با اراده است؟ اراده حق که:
(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ)
چون به چیزی اراده فرماید کارش این بس که میگوید باش پس [بیدرنگ] موجود میشود.
سوره یس (36): آیه 82
ولوشاء الله به معنای اختیار است در اختیار کلمه لو شاء الله استعمال نمی شود. لذا عزیزان مقداری دقت کنند.
آیه بعدی در این جا: (وَمَا أَنْتَ عَلَیهِمْ بِوَکِیلٍ) است
(وَمَا أَنْتَ عَلَیهِمْ بِوَکِیلٍ)
و وظیفه نداری آنها را (به ایمان) مجبور سازی!
سوره (6): آیه 107
در آیه قبلی: (قُلْ لَسْتُ عَلَیکُمْ بِوَکِیلٍ) داشتیم
(وَکَذَّبَ بِهِ قَوْمُکَ وَهُوَ الْحَقُّ قُلْ لَسْتُ عَلَیکُمْ بِوَکِیلٍ)
قوم و جمعیت تو، آن (آیات الهی) را تکذیب و انکار کردند، در حالی که حق است! (به آنها) بگو: «من مسؤول (ایمانآوردن) شما نیستم! (وظیفه من، تنها ابلاغ رسالت است، نه اجبار شما بر ایمان.)»
سوره انعام (6): آیه 66
این جا: (وَمَا أَنْتَ عَلَیهِمْ بِوَکِیلٍ) است در این جا دوباره (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ) آمده است این (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا) بعدش (وَمَا أَنْتَ عَلَیهِمْ بِوَکِیلٍ) پیام دیگری دارد.
مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب تفسیر تبیان (ولو شاء الله) را می آورد (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا) اگر خدای عالم می خواست این ها مشرک نمی شدند. بعد می گوید:
«والمشیئه لا تتعلق الا بفعل یصح حدوثه، ولا تتعلق بأن لا یکون الشئ ؟»
تعلق مشیت به فعلی است که حدوث آن صحیح باشد، حدوث شرک که صحیح نیست چرا خدای عالم مشیت را معلّق به شرک کرده است. یا شرک را به مشیت معلّق کرده است؟
یک مقدار دقت کنید ببینیم فرمایش شیخ طوسی چه است و ما چه می فهمیم، می خواهم عزیزان هم رویش نظر بدهند.
«قلنا: التقدیر»
در آیه متعلق مشیت حذف شده است چطور؟ مقدر این است:
«لو شاء الله ان یکونوا على غیر الشرک قسرا ما أشرکوا»
اگر خدای عالم می خواست شما بر غیر شرک، کلمه غیر شرک را بردارید به جایش ایمان بگذارید. اگر خدا می خواست بر این که همه شما ایمان بیاورید ایمان می آوردید دیگر گرفتار شرک نمی شدید.
«فمتعلق المشیئه محذوف، فمراد هذه المشیئه حالهم التی تنافى الشرک قسرا بالاقتطاع عن الشرک عجزا أو منعا أو الجاء»
این جا شیخ طوسی می گوید ولو شاء الله ما اشرکوا، اگر خدا می خواست این ها مشرک نمی شدند این جا مشیت آمده به شرک تعلق گرفته است یعنی خدا می خواست این ها مشرک نمی شدند. دوستان نظرشان را بفرمایند بعد بنده نظرم را عرض می کنم.
شیخ طوسی در آیه (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا) می گوید این جا متعلق مشیت ما اشرکوا نیست. متعلق مشیت «ان یکونوا على غیر الشرک قسرا» است یعنی متعلق توحید است نه شرک؛ چون شرک امر عدمی است به امر عدمی هم مشیت تعلق نمی گیرد.
پرسش:
در ذهن که تعلق می گیرد در ذهن افراد مشرک هستند.
پاسخ:
کاری به ذهن نداریم خارج را دارد می گوید. در خارج خدای عالم اگر می خواست قریش مشرک نمی شدند.
فرمایش ایشان را می بوسیم بالای سرمان می گذاریم ولی آن چه که ما می فهمیم همان حرف که شیخ زد کلمه ما و شرک نفی در نفی است، نفی در نفی اثبات است (وَلَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا) است.
یعنی «ما اشرکوا» یعنی آمنوا این جا مشیت خدای عالم به یک فعل صحیح تعلق گرفته نه به فعل غیر صحیح. من خیلی روی فرمایش ایشان دقت کردم، البته مرحوم علامه طباطبایی هم یک نکته ای دارد که هفت – هشت صفحه روی کلمه مشیت در المیزان کار کرده است و نکات خوبی بیان کرده است.
من غیر از مرحوم شیخ و مجمع البیان هرچه تحقیق کردم در پنجاه – شصت تا تفسیری که شیعه دارد و نزدیک یک صد و اندی تفسیر اهل سنت این عبارت را ندیدم. یعنی فقط مختص به شیخ طوسی است و مجمع البیان هم که خلاصه کتاب شیخ طوسی است.
این که نظر مبارک ایشان چه بوده است _ما برای نظر مبارک ایشان احترام قائل هستیم و می گوییم ما نفهمیدیم نمی خواهیم (نستجیر بالله) جسارت بشود_
ولوشاء الله ما اشرکوا به شرک تعلق نگرفته بلکه به «ما اشرکوا» تعلق گرفته است. ما اشرکوا یعنی توحید یعنی (لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا) .
بعد ایشان در ادامه دارد:
«وإنما لا یشاء الله هذه الحال لأنها تنافی التکلیف»
چرا مشیت خدای عالم تعلق نگرفته است که این ها مشرک نشوند؟ این ها منافات با تکلیف دارد وقتی خدا اراده کند این شخص، ایمان بیاورد ایمان به جبر، ایمان بدون اختیار منافات با تکلیف دارد.
(إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا)
ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!
سوره انسان (76): آیه 3
آیه شریفه که می گوید ما فرستادیم ایمان بیاورید یا ایمان نیاورید. تکلیف باید درست بشود
«وإنما لم یمنع العاصی من المعصیه لأنه إنما اتى بها من قبل نفسه»
خدای عالم عاصی را از معصیت منع نکرده است یعنی منع اجباری نکرده است. نیامده جلوی عاصی و معصیت اجباراً حائل بشود ولذا شخص عاصی بإختیارٍ عصیان می کند. عبارت خیلی پیچیده ای است
«والله تعالى فعل به جمیع ما فعل بالمطیع من إزاحه العله فإذا لم یطع وعصى کانت الحجه علیه. وربما کان فی بقائه لطف للمؤمن فیجب تبقیته ولیس لاحد ان یقول الآیه داله على أنه تعالى لم یرد هدایتهم لأنه لو أراد ذلک لاهتدوا، وذلک أنه لو لم یرد أن یهتدوا لم یکونوا عصاه بمخالفه الاهتداء، لان المعاصی هو الذی خالف ما أرید منه ولما صح أمرهم أیضا بالاهتداء»
التبیان فی تفسیر القرآن؛ المؤلف: الطوسی، محمد بن الحسن (المتوفى460ق)، تحقیق وتصحیح: أحمد حبیب قصیر العاملی، ناشر: مکتب الإعلام الإسلامی، الطبعه: الأولى، 1409هـ. ج4، ص231
خدای عالم برای کسی که مطیع او هست و ایمان آورده و تکالیف را انجام می دهد، موانع را بر طرف کرده است. مقدمات هدایت را برای انها فراهم کرده است (إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ) پیغمبر، انبیاء و اولیاء فرستاده است و عقل داده که بتواند راه درست را از نادرست تشخیص بدهد. لذا با برطرف شدن موانع اگر اطاعت خدا نکند، عصیان کرده و حجت بر او تمام است و او نمی تواند بگوید راهی غیر از معصیت نداشتم.
پرسش:
می شود گفت این جا آیه در مقام بیان تکوین است یعنی خدا از نظر تکوینی نخواست اگر اراده می کرد مجبور می شدند ولی از نظر تکلیفی و تشریعی خواست که این ها مشرک نشوند ولی به اختیار خودشان باشند.
پاسخ:
بحث تکوین و تشریع نیست. همه این ها تشریع است. می گوید در عالم تشریع هم خدای عالم می خواست این ها را مجبور کند اختیار را از این ها سلب کند این با تکلیف منافات دارد. تکوین یک بحث دیگری است این را با تکوین خلط نکنیم.
خداوند در تشریعیات نیز به انسان اختیار تام داده است شما این راه را انتخاب کنید یا آن راه را. مقدماتش را هم برای بشر داده است. اگر این اختیاری که خدا در عالم تشریع داشته است را از عبد می گرفت اجبار می شد دیگر تکلیفی در کار نبود.
پرسش:
اگر تشریع و اختیار را می گرفت همان تکوین و اجبار می شد.
پاسخ:
نه، تکوین را با تشریع قاطی نکنید. آن تکوین که:
(إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیئًا أَنْ یقُولَ لَهُ کُنْ فَیکُونُ)
فرمان او چنین است که هرگاه چیزی را اراده کند، تنها به آن میگوید: «موجود باش!»، آن نیز بیدرنگ موجود میشود!
سوره یس (36): آیه 82
تکوین در رابطه با رحمانیت حق است بسط عالم وجود است در بسط وجود خدای عالم تکوین دارد. در بسط کمال وجود آن جا دیگر تکوین نمی توانیم بگوییم. این ها را جدا کنیم بسم الله، رحمن، رحیم؛ رحمن: بسط وجود، عالم وجود؛ رحیم: کمال وجود است ما را خدای عالم خلق کرده است همه چیزمان دست خودش بود هیچ نقشی نداشتیم. ولی این که به کمال برسیم با اسم مقدس رحیمیت تمام مقدمات رسیدن به کمال را در اختیار ما قرار داده است.
پرسش:
همان «کل… هولاء وهولاء» مگر منظور این نیست؟
پاسخ:
آن یک بحث دیگری است
(فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى وَلِیبْلِی الْمُؤْمِنِینَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا إِنَّ اللَّهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)
این شما نبودید که آنها را کشتید؛ بلکه خداوند آنها را کشت! و این تو نبودی (ای پیامبر که خاک و سنگ به صورت آنها) انداختی؛ بلکه خدا انداخت! و خدا میخواست مؤمنان را به این وسیله امتحان خوبی کند؛ خداوند شنوا و داناست.
سوره انفال (8): آیه 17
(فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ) نکشتید (وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ) در این جا بحث تکوین کنار می رود این برای تشریع است. (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ) بعد می گوید: (وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى) یا آیه شریفه ای که می گوید:
(قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ * مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ وَأَرْسَلْنَاکَ لِلنَّاسِ رَسُولًا وَکَفَى بِاللَّهِ شَهِیدًا)
بگو: همه این ها از ناحیه خداست. (آری،) آنچه از نیکی ها به تو می رسد، از طرف خداست؛ و آنچه از بدی به تو می رسد، از سوی خود توست. و ما تو را رسول برای مردم فرستادیم؛ و گواهی خدا در این باره، کافی است!
سوره نساء (4): آیات 78 و 79
(قُلْ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ) تعبیری که آقای خویی (رضوان الله تعالی علیه) دارد ایشان می گوید بحث تکلیف مثل انسانی است که هیچ حرکتی ندارد، می آییم این را به برق متصل می کنیم. با برق حرکت می کند تمام حرکاتش هم دست آن کسی است که پشت دستگاه برق نشسته است. اگر یک لحظه برق را قطع کند همان جا می ماند هیچ حرکتی نمی تواند انجام دهد.
اگر آنی کند نازی * فرو ریزند قالب ها
در حال حرکت است این بنده خدا تصور می کند به قدرت خود حرکت می کند نه به قدرتش نمی رود کسی که پشت دستگاه برق نشسته است می گوید آن جا می روی یتیم را می بینی محبت کن گرسنه اش است غذا به او بده، سیلی به او نزنی اگر به این یتیم سیلی زد، با قدرت برقی که داده بود سیلی زد اگر قدرت برق نبود دستش تکان نمی خورد. اگر بر سر یتیمی دست کشید این هم با همین قدرتی است که این برق داده است پس (کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ).
ولی این که (مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ) این که دستی به سر یتیم کشیدی و محبت کردی این قدرت را برق به تو داده هم آن که پشت دستگاه برق نشسته بود به تو دستور داده بود یعنی این جا دو کار بود. هم قدرت داده و هم امر کرده است. پس (مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ)، (وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ) این که گفته بود به یتیم احترام کن سیلی به صورت یتیم نزن به صورت یتیم سیلی می زنی بر خلاف دستور این آقایی است که برق دستش است.
ولی سیلی هم زدی تو سیلی نزدی این که سیلی زدی تمام این قدرت سیلی زدنت هم توسط نیروی برق بوده است.
این مثال زیبای آیت الله خوئی را در عبارت های شیخ محمد تقی جعفری دیدم.
امام (رضوان الله تعالی علیه) در کتاب «طلب و اراده» مثال دیگری می زند. می گوید کسی تَه چاه تاریکی است یک نفر از بالا آیینه را جلوی آفتاب می گیرد به طوری که نور آئینه داخل چاه منعکس می شود. کسی که داخل چاه است تصور می کند که این نور از آئینه است اما کسی که نور توحیدی دارد می داند آئینه از خودش نور ندارد همه این نور از خورشید گرفته شده است. ایشان چنین تعبیری را در کتاب «طلب و اراده» آورده است.
این کتاب، کتاب خوبی است یعنی در این قسمت دو کتاب خیلی خوب داریم یک: کتاب طلب و اراده حضرت امام است، برداشت من این است که امام خیلی ساده مطرح کرده است. خیلی الفاظ پیچیده فلسفی و عرفانی ندارد.
دو: کتاب آقای مطهری به اسم «انسان و سرنوشت» این دو کتاب به نظر من ضروری است نه یک بار چندین بار مطالعه کنید و تلخیص کنید تلخیصش را هم ماهی یک دفعه مرور داشته باشید.
یکی از راههای رسیدن به توحید همین قضیه است بعضی وقت ها شیطان ما را فریب می دهد تصور می کنیم حرف می زنیم، حرکت می کنیم، صحبت می کنیم، سخنرانی می کنیم این کمالات برای خودمان است. تقریباً مبدأ شرک است
(وَمَا یؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ)
و بیشتر آنها که مدعی ایمان به خدا هستند، مشرکند!
سوره یوسف (12): آیه 106
مادامی که «لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم» با رگ، پوست، خون و استخوان ما عجین نشود بهره ای از توحید نبرده ایم_این را قاطعانه می گویم_ «لا حول ولا قوه الا بالله»، «مَا شَاءَ اللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُن»
«مَا شَاءَ اللَّهُ کَانَ وَ مَا لَمْ یَشَأْ لَمْ یَکُن»
الکافی (ط – الإسلامیه)؛ کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دار الکتب الإسلامیه – تهران، چاپ: چهارم، 1407 ق، ج2، ص572، بَابُ الْحِرْزِ وَ الْعُوذَه، ح10
(وَمَا رَمَیتَ إِذْ رَمَیتَ وَلَکِنَّ اللَّهَ رَمَى)، (وَهُوَ مَعَکُم) معیت قیومی نه معیت (وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ)
(وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ)
و خداوند با نیکوکاران است.
سوره عنکبوت (29): آیه 69
(وَهُوَ مَعَکُمْ أَینَ مَا کُنْتُمْ)
و هر جا باشید او با شما است
سوره حدید (57): آیه 4
(اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیءٍ وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ وَکِیلٌ)
خداوند آفریدگار همه چیز است و حافظ و ناظر بر همه اشیا است.
سوره زمر (39): آیه 62
«کلما یطلق علیه شئٌ فالله خالقه»
یک مقداری در الفبای توحید بیشتر دقت کنیم خدای ناکرده یک دفعه وارد برزخ می شویم می بینیم در این هفتاد، هشتاد، صد سال عمرمان همه اش داخل شرک بودیم. مدام تأسف می خوریم و تأسف ها هم هیچ فایده ای ندارد. تمام عبادات، اعمال، حرکات، حج، روزه و … همه این ها متفرع بر توحید است.
امام (رضوان الله تعالی علیه) تعبیری دارد توحید از باب تفعیل است. یعنی کثرت را به وحدت برگرداندن ، یعنی در عالم خدا را و جلوه خدا را دیدن. من جلوه او هستم مثل نور و خورشید.
وَ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا.»
الکافی (ط – الإسلامیه)؛ نویسنده: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الکتب الاسلامیه، ج2، ص166
در این باره مخصوصاً کتاب آداب الصلاه امام را مطالعه کنید. این کتاب، آداب نماز است اما نود درصد آن مباحث معرفتی است. ده درصد آن هم حضور قلب در نماز است. مرحوم امام کتاب آداب الصلاه را بعد از انقلاب نوشته است تلاش هم کرده خیلی ساده بنویسد اگرچه به نظر من ساده نیست مطالب خیلی پیچیده عرفانی و فلسفی دارد اما آن جایی که نمی فهمیم رد شویم.
امام حدود سی، سی و پنج صفحه در رابطه با نیت بحث هایی دارد بحث بِکر (تازه) است. نیتی که مرحوم شهید در اسرار الصلاه دارد، میرزا جواد آقای ملکی و دیگران دارند با فرمایشات امام مقایسه کنید ببینید نکاتی امام در اسرار نیت آورده است آن آقایان صلاح ندیدند که این طور بسط بدهند نمی خواهیم (نستجیر بالله) تنقیص آن ها شود. مخصوصاً شش هفت مرتبه از مراتب نیت را آورده است آدم وقتی می خواند متحیر می ماند از اینکه مردان خدا کجا هستند و ما در کجا هستیم!
در هر صورت…
بحثی که مرحوم شیخ طوسی دارد دوستان ملاحظه بفرمایند بعد بین حفیظ و وکیل چه تفاوتی است، این جا هم ما احساس می کنیم شاید ما نمی فهمیم فرمایش ایشان خیلی زیاد آن طوری که ما می خواهیم نیست نمی خواهیم بگوییم نقص در فرمایش ایشان است مقام شیخ طوسی خیلی أجل است قصد جسارت نداریم.
ما عوام ها یک چیزی می فهمیم که شیخ طوسی فراتر از این را فهمیده است. تبیان، جلد 4، صفحه 231 .
والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده