بیان علامه طباطبایی در آیه 107 سوره انعام

بیان علامه طباطبایی در آیه 107 سوره انعام

۱۴۰۲/۱۱/۰۹
  • admin
  • شناسه خبر: 4724


 




لینک دانلود
  

 درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم


موضوع:  بیان علامه طباطبایی در آیه 107 سوره انعام

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه‏ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم‏ أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعین وَهُوَ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعِینْ الْحَمْدُلِلَّه ‏وَ الصَّلَاهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِیَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِیَّهَ اللَّه‏ وَ الّلعنُ الدّائمُ‏ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ یَوم لِقَاءَ اللّه‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل‏ نِعْمَ الْمَوْلى‏ وَ نِعْمَ النَّصیر

عزیزمان در مورد رجعت ائمه سوال پرسیده اند. آیا امام حسین (سلام الله علیه) رجعت می کند، ائمه (علیهم السلام) رجعت می کنند؟

مرحوم علامه شبّر در جلد دوم حق الیقین در این مورد بحث مطلبی دارد. من بارها به دوستان گفته ام کتاب حق الیقین را مطالعه بفرمایید این دو جلد کتاب حق الیقین مرحوم شبّر به زبان عربی است و عربی آن هم خیلی ساده است؛ یعنی اگر کسی جلد اول کتاب لمعه را خوانده باشد متوجه می شود. مسائل اعتقادی را در جلد دوم آورده، یعنی از همان لحظه جان دادن روایات و آیات را آورده تا بهشتیان را داخل بهشت برده و جهنمیان را هم داخل جهنم برده است.

ایشان در مورد رجعت می گوید اصل رجعت قطعی است ولی کیفیت رجعت و این که حضرت امیر می آید، امام حسین می آید، ائمه دیگر می آیند می گوید از روایات به صورت قطعی تفصیلش را ما نمی توانیم قاطعانه بگوییم ز

ما در مسجد حضرت زینب پردیسان یکی دو جلسه در مورد رجعت از دیدگاه روایات بحث داشتیم. روی سایت موسسه حضرت ولی عصر موجود است، دوستان در آن جا این بحث را مراجعه کنند.

اصل رجعت قطعی است، ایمان به رجعت یکی از اصول عقائد شیعه است. در روایات به این مضمون داریم هرکس به معراج و رجعت عقیده نداشته باشد از دائره تشیع خارج است.

این که رجعت به چه نحوی است اول چه کسی می آید و چند سال این ها حکومت می کنند و حکومت این ها به چه نحوی است این ها را از روایات به صورت قطعی نمی شود بیرون آورد.

پرسش:

اصل رجعت را حضرتعالی قبول دارید؟

پاسخ:

بله، اصل رجعت را همه بزرگان شیعه قبول دارند. در روایت است کسی به معراج و رجعت عقیده نداشته باشد از دائره تشیع بیرون است نمی گوییم جزء ضروریات ولی می شود گفت این ها جزء قطعیات عقیده تشیع است.

پرسش:

این که عرف است می گویند کسی که ضروریات دین را منکر باشد مرتد است این ضروریات دین چه چیزهای هستند و چند تا هستند؟

پاسخ:

قاعده کلی در مورد ضروریات دین همان طوری که عروه هم آورده است این است : به قدری مسئله روشن و واضح باشد که انکار آن، به انکار نبوت برگردد ملاک این است.

پرسش:

مثلا کسی که حجاب را منکر بشود مرتد می شود؟

پاسخ:

نه، حجاب در آن حدی نیست که اگر کسی انکار کند مرتد بشود. آیه ای از قرآن را کسی انکار کند بله. یعنی کسی بگوید من آیاتی که در رابطه با حجاب است قبول ندارم به طور کلی کسی که آیه ای از آیات قرآن یا یک کلمه و حرفی از قرآن را بخواهد انکار کند به انکار رسالت برمی گردد.

قاعده کلی در بحث ضرورت آقایان معتقد هستند اگر به انکار رسالت برگردد کفر و ارتداد می آورد تا به انکار رسالت برنگردد مشکل ایجاد نمی کند.

پرسش:

هرچه که به اصول دین بر گردد…

پاسخ:

اصول دین غیر از اصول مذهب است. اصول دین توحید، نبوت و معاد است. این سه تا را ما جزء اصول دین می دانیم. امامت و عدل جزء اصول مذهب است این را هم مرحوم امام و هم مرحوم آقای خویی و بعضی از بزرگان قبول دارند.

تعداد زیادی از علمای ما معتقدند امامت جزء اصول مذهب است از مرحوم امام (رضوان الله تعالی علیه) در بعد از انقلاب سوال کردند کسی که عدل و امامت را انکار کند مرتد می شود یانه؟ ایشان دو پهلو جواب داده است. یعنی به صراحت نگفته است با انکار امامت ارتداد می آید. می گوید نباید این ها را انکار کرد تعبیرش این است. فتوای امام در این مورد در صحیفه نور موجود است.

پرسش:

استاد! فرمودید اگر کسی یک کلمه از آیات قرآن را انکار کند به انکار رسالت برمی گردد همین آیه: (…الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا)، مربوط به امامت است.

پاسخ:

آن ها می گویند آیه:

(…الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا)

امروز، دین شما را کامل کردم؛ و نعمت خود را بر شما تمام نمودم؛ و اسلام را به عنوان آیین (جاودان) شما پذیرفتم!

سوره مائده (5): آیه 3

یعنی رسول خدا در آخرین حج شرکت کرد و حج تمام شد دین کامل شد آن ها قبول ندارند که (…الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا) در رابطه با ولایت حضرت علی است.

خود آیه را قبول دارند آیه را انکار نمی کنند شأن نزول آیه را انکار می کند اگر کسی آیه را انکار کند مرتد است. لذا ما معتقد هستیم اگر کسی معتقد باشد امامت جزء ما جاء به النبی است و انکار کند کفر است، شیعه باشد یا سنی باشد با این قید دارم عرض می کنم معتقد باشد امامت جزء ما جاء به النبی است همین اندازه معتقد باشد و انکار کند این کفر می آورد.

آن ها این را قبول ندارند. هم تعبیر امام و هم تعبیر آیت الله خویی این است اهل سنت عامه عمدتا یا با تقلید از علما یا از آباء شان به این نتیجه نرسیده اند که امامت جزء ما جاء به النبی است.

 البته مرحوم امام تعبیری که در وصیت نامه سیاسی – الهی خود دارد در آن جا می گوید اگر برای عوام عذری باشد برای علمای اهل سنت عذری پذیرفته نیست. این آخرین سخن امام در این باره است که دیگر هیچ تغییری در آن نیست.

پرسش:

شما فرمودید یک جلسه ای با علمای اهل سنت داشتید حرف هایی که شما بیان کرده بودید گفته بودند ما این را نشنیدیم اگر این طوری باشد برای آن ها هم حجت تمام نیست.

پاسخ:

نشنیدیم یک بحث است، بحث حدیث ثقلین چیزی دیگر است. حرف من روی حدیث ثقلین است. مرحوم امام می گوید حدیث ثقلین چیزی نیست که به گوش علمای اهل سنت نرسیده باشد، اگر هم بیایند بگویند ما نشنیدیم از این ها قبول نیست.

آن جریانی را که من گفتم در مکه بود. ما با تعدادی از دانشجویان فارغ التحصیل دانشگاه «ام القری» در مورد ولادت حضرت امیر در کعبه بحث داشتیم. من این مطلب را گفتم این ها فردا آمدند گفتند ما هرچه گشتیم پیدا نکردیم چند موردی را که شب گذشته در جلسه با این ها بحث داشتیم برای شان در کامیپیوتر نشان دادم.

این ها گفتند ما تأسف می خوریم که این همه مطالب در تراث اسلامی آمده ما بی خبر هستیم نه خودمان مطالعه کردیم و نه اساتیدمان این ها را به ما گفتند.

پرسش:

استاد ببخشید! چون بحث ارتداد مطرح شد یکی از بستگان ما شوهرش کفر می گوید ما چه کار کنیم وظیفه ما چه است؟

پاسخ:

مراد از کفر چه است؟

پرسش:

رسالت را انکار می کند

پاسخ:

اگر قطعا انکار کند، ارتداد می آورد و در آن هیچ شک و شبهه ای نیست. یک مرتبه است که یک فردی از روی جهل و یا عصبانیت یک مطلبی را می گوید یا شبهه ای برایش ایجاد شده است آن بحثش جدا است. اما اگر کسی عالمانه و عامدانه انکار رسالت یا قرآن یا بخشی از قرآن کند مرتد است و خانمش احتیاج به طلاق هم ندارد.

پرسش:

استاد! اگر کسی لسانی و از روی غضب چیزی می گوید چه حکمی دارد؟

پاسخ:

در غضب هیچ حکمی بار نیست. در غضب نهایتا تعزیر می آید.

پرسش:

کسانی که تریاک و مواد استفاده می کنند آن ها چه؟

پاسخ:

عرض کردم کسی که از حالت عادی بیرون برود حکمی بار نیست. اگر کسی عالمانه و عامدانه یکی از این ها را انکار کند مرتد است.

آغاز بحث…

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم‏، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. بحث ما در رابطه با آیات مورد استدلال علی عبدالرزاق بود. ان شاءالله بتوانیم این بحث را در سه – چهار جلسه جمع کنیم. با این وضعی که آقایان آمدند شصت و چهار تا آیه را مطرح کردند ما اگر بخواهیم همه را بحث کنیم باید سه – چهار سال وقت بگذاریم.

اگر کلیات آیات خوب بحث بشود ما یکی دو تا آیه را بررسی کنیم، بقیه هم حل می شود. قسمت سنت خیلی مشکل دارد. علی عبد الرزاق و برخی دیگر استناد به احادیث کرده اند بر این که رسول اکرم حق تشکیل حکومت نداشته است در آن جا باید ببینیم علمای اهل سنت چه جواب دادند و جواب اشکالات شان چه است این خیلی مهم است.

جواب هایی که به علی عبدالرزاق در روایات دادند به نظر من هیچ کدام جواب ها قانع کننده نیست. یعنی این ها یک چیزی در ذهن شان در رابطه با حکومت سیاسی ابوبکر، عمر، عثمان و حضرت علی درست کردند که مبتنی بر آراء مردم بوده است و بر مبنای این به علی عبدالرزاق جواب دادند.

به نظر من در این جا یک مقداری حق با علی عبدالرزاق است. استدلال این ها به روایات و جواب شان قانع کننده نیست. ان شاءالله و به حول و قوه الهی به آن هم خواهیم رسید.

یکی از آیات این است:

(وَمَا أَنْتَ عَلَیهِمْ بِوَکِیلٍ)

و وظیفه نداری آنها را (به ایمان) مجبور سازی!

سوره انعام (6): آیه 107

(وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیهِمْ حَفِیظًا وَمَا أَنْتَ عَلَیهِمْ بِوَکِیلٍ)

اگر خدا می‌خواست، (همه به اجبار ایمان می‌آوردند،) و هیچ یک مشرک نمی‌شدند؛ و ما تو را مسؤول (اعمال) آنها قرار نداده‌ایم؛ و وظیفه نداری آنها را (به ایمان) مجبور سازی!

سوره انعام (6): آیه 107

کلمه (لَوْ شَاءَ اللَّهُ) بحثی دارد که آیا مشیت به شرک تعلق می گیرد یا به عدم شرک؟ در این مورد عبارت مرحوم شیخ طوسی و مرحوم طبرسی هم را خواندیم.

 به فرمایشات علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیه) رسیدیم نکات خیلی ظریفی دارد. البته این فرمایش ایشان در جای دیگر هم به دردمان می خورد؛ یعنی یک قاعده کلی ایشان مطرح کرده است ندیدم هیچ کدام از مفسرین به این شکل به این شبهه جواب داده باشند و به عنوان یک قاعده کلی در جاهای دیگر هم از آن استفاده کنیم.

 در رابطه با:

(وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ * وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا)

و از مشرکان، روی بگردان! اگر خدا می ‌خواست، (همه به اجبار ایمان می ‌آوردند،) و هیچ یک مشرک نمی ‌شدند

سوره انعام (6): آیات 106 و 107

(وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ) یک بحث است (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا) این که مشرکین این همه اذیتت می کنند از این ها اعراض کن اگر خدا بخواهد این ها ایمان می آورند و مشرک نمی شوند. تو حافظ و وکیل این ها نیستی.

«وأعرض عن هؤلاء المشرکین لا بأن تدعهم وما یعبدون»

نه این که این ها را با این بت پرستی اعراض کن، این ها را رها کن نه اینکه آنها را با بت هایشان رها کنی

«وتسکت راضیا بما یشرکون»

از این بت پرستی هم راضی باشی (عیسی به دین خود موسی به دین خود) !

«فیکون ذلک إمضاء للوثنیه»

سکوت در برابر بت پرستی در حقیقت امضاء بت پرستی است.

«فإنما الإله واحد وهو ربک الذی یوحى إلیک لا إله إلا هو بل أن تعرض عنهم»

…باید اعراض کنی

«فلا تجهد نفسک فی حملهم على التوحید»

خودت را به زحمت و درد سر نیانداز فوق طاقت خودت در وادار کردن این ها بر توحید به خود تحمیل نکن.

«ولا تتحمل شقا فوق طاقتک»

دقت کنید این تعبیر، تعبیر خیلی زیبایی است وظیفه پیغمبر این است که در حد توانش در مبارزه با شرک کار انجام بدهد، آن اندازه که توان دارد ولی فوق توان از پیغمبر خواسته نشده است.

 آیه آخر سوره آل عمران می فرماید:

(رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَینَا إِصْرًا کَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَهَ لَنَا بِهِ)

پروردگارا! تکلیف سنگینی بر ما قرار مده، آن چنان که (به خاطر گناه و طغیان،) بر کسانی که پیش از ما بودند، قرار دادی! پروردگارا! آنچه طاقت تحمل آن را نداریم، بر ما مقرر مدار!

سوره بقره (2): آیه 286

خدایا چیزی که ما طاقتش را نداریم بر ما تحمیل نکن. این که (وَأَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ) سکوت در برابر شرک امضاء بت پرستی است این نیست بلکه مراد این است این همه دارند درد سر  درست می کنند حرف تو را قبول نمی کنند خودت را بیش از طاقت و توانت به زحمت نیانداز.

(فَإِنَّمَا عَلَیکَ الْبَلَاغُ الْمُبِینُ)

تو فقط وظیفه ابلاغ آشکار داری.

سوره نحل (16): آیه 82

«فإنما علیک البلاغ ولست علیهم بحفیظ ولا وکیل، وإنما الحفیظ الوکیل هو الله ولم یشأ لهم التوحید»

خدای عالم توحید را برای این ها نخواسته است.

 البته این را هم عزیزان دقت کنند

«ولم یشأ لهم التوحید ولو شاء ما أشرکوا»

خدای ناکرده طوری معنا نکنیم که بوی شرک بیاید. بلکه در اثر اصرار و لجاجت این ها به گناه و عنادی که دارند خدای عالم راه هدایت را بر این ها بسته است. در آخر توضیح می دهد خدای عالم که فرموده است:

(إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا)

ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس!

سوره انسان (76): آیه 3

و حق انتخابی که به این ها داده است از حق انتخاب شان استفاده نکردند و لجاجت عامدانه و عالمانه کردند. این لجاجت عالمانه و عامدانه باعث شد خدای عالم هم بر این ها غضب کند و راه های رسیدن به توحید را به روی این ها ببندد.

«ولو شاء ما أشرکوا»

اگر خدای عالم مشیتش تعلق گرفته بود این ها هرگز مشرک نمی شدند.

«لکنه ترکهم وضلالهم»

با توجه به راه گمراهی که این ها انتخاب کردند افراد مؤمن:

(وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِینَ)

و آنها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند، قطعا به راه ‌های خود، هدایت شان خواهیم کرد؛ و خداوند با نیکوکاران است.

سوره عنکبوت (29): آیه 69

(وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمَى)

و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور می ‌کنیم!»

سوره طه (20):‌ آیه 124

یا در اول سوره بقره در رابطه با منافقین است:

(إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیهِمْ أَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لَا یؤْمِنُونَ * خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ)

کسانی که کافر شدند، برای آنان تفاوت نمی ‌کند که آنان را (از عذاب الهی) بترسانی یا نترسانی؛ ایمان نخواهند آورد. خدا بر دلها و گوش های آنان مهر نهاده؛ و بر چشمهای شان پرده‌ ای افکنده شده؛ و عذاب بزرگی در انتظار آنهاست.

سوره بقره (2): آیات 6 و 7

این به خاطر چیست؟ به خاطر عنادی که دارند مسیر غلطی که انتخاب کردند

پرسش:

این احتمال نیست که این ها از لجاجت برگردند که ختم نشود اگر ختم قلوب نمی شد احتمال داشت برگردند.

پاسخ:

رسول اکرم تمام راه ها را رفته است حتی به طوری که به پیغمبر خطاب می آید این همه غصه می خوری:

(لَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یکُونُوا مُؤْمِنِینَ)

گویی می ‌خواهی جان خود را از شدت اندوه از دست دهی به خاطر اینکه آنها ایمان نمی ‌آورند!

سوره شعراء (26): آیه 3

(بَاخِعٌ نَفْسَکَ) در حدّ بسیار زیاد خودت را به زحمت می اندازی که این ها چرا مؤمن نیستند؟ یعنی پیغمبر تمام راه ها را رفته است. تمام آن چه که امکان پذیر بود انجام داده است. معجزه خواستند، کرامت خواستند، دلیل و مناظره خواستند هر چه خواستند پیغمبر در اختیار این ها قرار داد.

یعنی هر راهی برای هدایت این ها بود، با (بَاخِعٌ نَفْسَکَ أَلَّا یکُونُوا مُؤْمِنِینَ) انجام داد.

وقتی که خودش این مسیر را انتخاب کرد خدای عالم می گوید:

(إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا)

اگر نیکی کنید، به خودتان نیکی می ‌کنید؛ و اگر بدی کنید باز هم به خود می ‌کنید.

سوره إسراء (17): آیه 7

(لَهَا مَا کَسَبَتْ وَعَلَیهَا مَا اکْتَسَبَتْ)

(انسان،) هر کار (نیکی) را انجام دهد، برای خود انجام داده؛ و هر کار (بدی) کند، به زیان خود کرده است.

سوره بقره (2): آیه 286

تمام راه ها وقتی رفته شد، بنده وقتی آن راه ها را برنگزید نتیجه اش این است که:

(وَمَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْرِی فَإِنَّ لَهُ مَعِیشَهً ضَنْکًا وَنَحْشُرُهُ یوْمَ الْقِیامَهِ أَعْمَى)

و هر کس از یاد من روی گردان شود، زندگی (سخت و) تنگی خواهد داشت؛ و روز قیامت، او را نابینا محشور می ‌کنیم!»

سوره طه (20): آیه 124

(مَعِیشَهً ضَنْکًا) مادی نیست همین که راه های هدایت برای او بسته می شود و تاریکی ضلالت بر زندگی او سایه می افکند در حقیقت (مَعِیشَهً ضَنْکًا) است.

پرسش:

این فوق طاقت و اصراری که پیامبر اکرم دارد برای اینکه آن ها مؤمن بشوند آیا این افراط و زیاده روی نیست؟

پاسخ:

پیامبر (رحمهً للعالمین) است می خواهد در حدّ (بَاخِعٌ نَفْسَکَ) نشود یعنی پیغمبر اکرم چندین مرتبه فرمود می خواهد باز هم بفرماید. معنای آیه این است که آن حضرت مرتب دارد تذکر می دهد و تکرار می کند.

پرسش:

چرا خدا یادآوری می کند دیگر انجام نده

پاسخ:

می گوید وظیفه شما این است که در حد متعادل و متعارف این ها را هدایت کنی. راه های هدایت را برای این ها نشان بدهی و مقدمات ضلالت را برای این ها روشن کنی وظیفه شما این است. پیامبر (رحمهً للعالمین) است چه کار کنیم؟ صدیقه طاهره چهل شب در خانه مهاجرین و انصار می رود. بنده و جنابعالی بودیم یک شب می رفتیم شب دوم می گفتیم به ما چه مربوط!  ولی صدیقه طاهره به تعبیر شیخ مفید تا چهل شب در خانه مهاجرین و انصار رفتند. جواب نه شنیدن دوباره رفتن گفتنش خیلی ساده است ولی حرف های سر بالایی که به حضرت زهرا می دادند این کار قلب حضرت زهرا را آتش می زد.

شاید این هجوم و مشکلات جسمی برای حضرت زهرا قابل تحمل می شد ولی مشکلات روحی، برخوردهای خشن و پاسخ های بی ادبانه و سر بالا برای صدیقه طاهره خیلی سخت بود ولی با این همه چهل شب برای اتمام حجت می روند.

پرسش:

آن چه که لازم است اتمام حجت بر این ها است

پاسخ:

چون (رحمهً للعالمین) هستند نمی خواهند این بندگان در آتش بسوزند چون می دانند حرف گوش نکردن یک عاقبت و زندگی ابدی مخلد در نار دارد. این دستور برای خود ما هم است در کارهایی که انجام می دهیم تلاش کنیم در حدی که وظیفه ما است انجام وظیفه کنیم، خودمان را به درد سر نیاندازیم.

پرسش:

شبهه ایشان این است متأسفانه بد جوری هم می گوید می گوید چرا حضرت زیاده روی می کند؟ این حرف درست است؟

پاسخ:

زیاده روی از دیدگاه ما زیاده روی است ما تصور می کنیم زیاده روی است. رسول اکرم این چنین خود را به سختی می اندازند شاید این ها یا برخی از این ها به طرف خدا برگردند. و نیز مسئله دیگر اتمام حجت است. اتمام حجت، که فردای قیامت اگر این ها را در آتش بردند جایی برای شکایت نباشد. به آن ها بگویند رسول اکرم نه یک بار بلکه چندین بار شما را انذار کرد.

پیغمبر (رحمهً للعالمین) است در جنگ احد هفتاد نفر از عزیزانش را کشتند طبری دارد گفتند یا رسول الله قریش را نفرین کن! فرمود: چرا نفرین کنم؟

«فإنَّهم یفعلون ما لا یعلمون اللهم اهدهم»

از این بهتر؟! بنده و جنابعالی باشیم آن جا چه کار می کنیم؟! هزار تا دعا آن جا می خوانیم می گوییم این ها را به شدت عذاب عذاب کن !

لذا زیاده روی نیست پیغمبر دارد فوق طاقتش خودش را به زحمت می اندازد. خدای عالم می گوید فوق طاقت خودت را به زحمت نیانداز (بَاخِعٌ نَفْسَکَ) نباش اتمام حجت کردی کافی است از این ها اعراض کن؛ اتمام حجت شد این ها مسیرشان را انتخاب کردند.

 رسول اکرم (صلی الله علیه وآله وسلم)، (رحمهً للعالمین) است تمام تلاشش این است که یک نفر از امتش گرفتار آتش جهنم نشود؛ چون خبر دارد آن طرف چه خبر است.

 بنده و جنابعالی شب راحت می خوابیم صبح هم خواستیم نخواستیم یک نماز صبح لب طلایی (آخر وقت) می خوانیم. رسول اکرم طبق روایات متعدد به قدری شب برای نماز خواندن ایستاد که پای مقدسش ورم کرد. یک دفعه فقط این ها را می شنویم یک دفعه تصور می کنیم حضرت چقدر حضرت در برابر خدای عالم ایستاد پای مقدسش متورم شده است.

 سوره مزمل را ملاحظه بفرمایید

(یا أَیهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّیلَ إِلَّا قَلِیلًا * نِصْفَهُ أَوِ انْقُصْ مِنْهُ قَلِیلًا)

ای جامه به خود پیچیده! شب را، جز کمی، به پاخیز! نیمی از شب را، یا کمی از آن کم کن

سوره مزمل (73): آیات 1 تا 3

مشخص است که وقتی به رسول اکرم گفتند یا رسول الله تو از عذاب خدا ایمن هستی

(ذُرِّیهَ مَنْ حَمَلْنَا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کَانَ عَبْدًا شَکُورًا)

ای فرزندان کسانی که با نوح (بر کشتی) سوار کردیم! او بنده شکرگزاری بود. (شما هم مانند او باشید، تا نجات یابید!)

سوره إسراء (17): آیه 3

حضرت فرمود: خدا این همه نعمت و توفیق به من داده است آیا من بنده شاکر نباشم؟! یا صدیقه طاهره به نماز می ایستد روایات متعدد داریم نفس حضرت به شماره می افتد چون این ها می فهمند با چه کسی حرف می زنند و چه حرف می زنند و چه مسائلی هم در پیش است.

 درست است پیغمبر اکرم معصوم است ولی (یدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ) نیست. حضرت امیر می گوید الهی اگر فردای قیامت دستور بدهی فرزند ابو طالب را به آتش جهنم بیاندازند چه کسی می تواند اعتراض کند؟

ما متوجه نیستیم. مرحوم علامه طباطبایی که به شاگردانش می گفت: دوستان ابدیت در پیش داریم. بعضی وقت ها درسش را رها می کرد می گفت رفقا حواس تان جمع باشد ابدیت در پیش داریم. ابدیت در پیش داریم را روزی سی چهل مرتبه از ذهن مان بگذرانیم همین کافی است.

 مرحوم قاضی تعبیری دارد می گوید بعضی ها می گویند هر کاری می کنیم حضور قلب در نماز برای مان حاصل نمی شود. می گوید شما صبح بلند می شوید مشغول دنیا هستید به فکر خدا نیستید وقت نماز ظهر می رسد می خواهید حضور قلب داشته باشید.

کسی حضور قلب دارد که اول صبح بلند می شود نیت کند خدایا هر کاری می کنم برای تو می کنم. برای نجات خودم، برای نجات امت تو دارم انجام می دهم. تکلیفم را انجام می دهم به یاد خدا باشد در اول صبح بلند می شود خدا را فراموش نکند. اگر از اول صبح مشغول تجارت است

(رِجَالٌ لَا تُلْهِیهِمْ تِجَارَهٌ وَلَا بَیعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّهِ وَإِقَامِ الصَّلَاهِ وَإِیتَاءِ الزَّکَاهِ یخَافُونَ یوْمًا تَتَقَلَّبُ فِیهِ الْقُلُوبُ وَالْأَبْصَارُ)

مردانی که نه تجارت و نه معامله‌ای آنان را از یاد خدا و برپاداشتن نماز و ادای زکات غافل نمی‌کند؛ آنها از روزی می‌ترسند که در آن، دلها و چشمها زیر و رو می‌شود.

سوره نور (24): آیه 37

(لا تُلْهِیهِمْ تِجارَهٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِکْرِ اللَّه‏) اگر از اول صبح این طوری بودیم قطعاً در نماز هم می خوانیم حضور قلب پیدا خواهیم کرد. به قول یکی از بزرگان بدبختی ما این است وقتی می خواهیم نماز بخوانیم دنبال حضور قلب هستیم.

حضور قلب باید قبل از نماز ایجاد بشود. ده دقیقه یک ربع بنشینیم (از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود) ببینیم تکلیف برای من چه است؟ خدای عالم برای چه من را آفریده است؟ فقط بخورم، بخوابم و چهار تا بچه اضافه کنم؟! یک خانه و زندگی داشته باشم آیا این است یا هدف خدای عالم فراتر از این برای من است؟

 این که این زندگی دنیوی برای من چند روز ادامه دارد؟ صد سال، صد و بیست سال و … آن طرف چه؟ صد و پنجاه میلیون سال؟ یک تریلیون سال؟ عدد یک بگذار تمام ذرات عالم هستی را هم جلویش بگذار آیا عدد آن جا کار می کند؟!

در هر صورت …

«فإنما علیک البلاغ ولست علیهم بحفیظ ولا وکیل، وإنما الحفیظ الوکیل هو الله ولم یشأ لهم التوحید ولو شاء ما أشرکوا لکنه ترکهم وضلالهم»

«ولو شاء ما أشرکوا» نمی خواهد بگوید خدای عالم در ابتدا نخواسته این ها بر اثر اصرار و عنادشان راه های عنایت ویژه خدا را به روی شان ببندند.

«لانهم أعرضوا عن الحق واستنکفوا عن الخضوع له»

با همه هدایت ها و دلسوزی های که رسول اکرم داشت این ها استنکاف کردند.

بعد دوباره تعبیری دارد:

«قوله تعالى: (ولو شاء الله ما أشرکوا وما جعلناک علیهم حفیظا وما أنت علیهم بوکیل»

می گوید این:

«تطییب لقلب النبی صلى الله علیه وآله وسلم أن لا یجد لشرکهم ولا یحزن لخیبه المسعى فی دعوتهم»

در حقیقت می خواهد به پیغمبر دلداری بدهد این همه زحمت می کشی و تلاش می کنی ولی این ها باز به شرک شان ادامه می دهند دل سرد نباش.

«فإنهم غیر معجزین لله فیما أشرکوا»

این ها نمی توانند خدا را ناتوان و عاجز کنند.

 از عدالت و کیفر خدای عالم نمی توانند فرار کنند

«فإنما المشیه لله لو شاء ما أشرکوا»

به نظر من یک تعریضی بر فرمایش مرحوم شیخ طوسی است که می گفتند: مشیت به شرک تعلق نمی گیرد.

«فإنما المشیه لله لو شاء ما أشرکوا بل تلبسوا بالایمان عن طوع ورغبه کما تلبس من وفق للایمان»

چرا این ها (وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَکُوا) شدند برای این که:

«وذلک أنهم استکبروا فی الأرض واستعلوا على الله ومکروا به وقد أهلکوا بذلک أنفسهم فردّ الله مکرهم إلیهم وحرّمهم التوفیق للایمان والاهتداء»

این آیه می خواهد به پیغمبر هم دلداری بدهد شما این همه تلاش می کنید و این ها هدایت پیدا نمی کنند دل سرد می کنند زخم زبان می زنند

(وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یقُولُونَ)

ما می‌دانیم سینه‌ات از آنچه آنها می‌گویند تنگ می‌شود (و تو را سخت ناراحت می‌کنند).

سوره حجر (15): آیه 97

(یضِیقُ صَدْرُکَ) عبارت خیلی سختی است قلبت به تنگ می آید یعنی مشخص است که رسول اکرم آن مسائلی که انجام داد یک طرف است این که این ها طعنه می زنند یکی می گوید ساحر است یکی می گوید کذاب است یکی می گوید مجنون است. نه تنها حرف گوش نمی دهند ده ها برچسب هم به پیغمبر می زنند این برچسب ها است که قلب پیغمبر را به درد می آورد.

مرحوم طباطبایی این جا یک بحثی دارد نکته زیبایی است

«کما أن السنه الجاریه فی التکوین هی سنه الأسباب وقانون العلیه والمعلولیه العام»

سنت اسباب و مسببات، علیت و معلولیت در همه چیز است چه مسائل تکوین چه در مسائل تشریع!

«والمشیه الإلهیه إنما تتعلق بالأشیاء وتقع على الحوادث على وفقها»

«على وفقها» ضمیر «ها» به مشیت برمی گردد.

«فما تمّت فیه العلل والشرائط»

در هر کجا علت هدایت، علت تحقق و شرایط تحقق در خارج انجام می شود

«وارتفعت عن وجوده الموانع»

مانع هم بر طرف بشود فقط علل آماده بشود این شرط کافی نیست موانع هم باید برطرف بشود.

«کان هو الذی تتعلق بتحققه المشیه الإلهیه وإن کان الله سبحانه له فیه المشیه مطلقا إن لم یشأه لم یکن وإن شاء کان»

اگر خدای عالم بخواهد اراده کند این ها را هدایت کند دست خدا بسته نیست ولو به اجبار هم بخواهد خدا این ها را هدایت کند (یدُ اللَّهِ) غیر (مَغْلُولَهٌ) است.

بعد ایشان تعبیر زیبایی دارد می گوید:

«کذلک السنه فی نظام التشریع والهدایه هی سنه الأسباب فمن استرحم الله رحمه ومن أعرض عن رحمته حرمه ، والهدایه بمعنى إراءه الطریق تعم الجمیع فمن تعرض لهذه النفحه الإلهیه ولم یقطع طریق وصولها إلیه بالفسق والکفر والعناد»

 سنت در نظام تشریع و هدایت هم سنت اسباب و مسبّبات است هر کس از خدای عالم طلب رحمت کند خدا او را مورد رحمت قرار می دهد هر کس از رحمت خدا اعراض کند خدا محرومش می کند.

هدایت در ابتدا به معنای ارائه الطریق است این شامل تمام مردم خواهد شد و اگر کسی متعرض این نفحه الهیه باشد و راه های وصول را با فسق، کفر و عناد نبندد عنایت الهی شامل حال او می شود

«شملته وأحیته بأطیب الحیاه»

بهترین حیات را می تواند داشته باشد

 و به عکس:

«ومن اتبع هواه وعاند الحق واستعلى على الله وأخذ یمکر بالله، ویستهزئ بآیاته حرمه الله السعاده»

این در حقیقت نتیجه اعمال خودش است، خودم کردم که لعنت بر خودم باد!

«وأنزل الله علیه الشقوه وأضله على علم وطبع علیه بالکفر فلا ینجو أبدا»

در رابطه با قضیه عمر سعد وقتی طبقی از نقره و طلا به منزل عمر سعد می آورند -عمر سعد کسی بود که به اصطلاح به او می گفتند: کبوتر مسجد! سجاده اش از مسجد جمع نمی شد! وقتی خبر دادند تو قاتل امام حسین هستی، گفت: من؟! خدا نیاورد آن روزی را که فکر قتل امام حسین را داشته باشم!

ولی وقتی عبید الله زیاد آن طبَق را فرستاد مدام به این درهم و دینارها نگاه می کرد و با خود فکر می کرد چه کار کنم؟! به قتل امام حسین اقدام کنم یا اقدام نکنم؟ اگر اقدام کنم فردای قیامت به آتش جهنم می روم اگر اقدام نکنم این همه طلا، ملک ری و … را از دست می دهم در بعضی از اخبار است عمر سعد تا صبح اطراف این طبق طلاء و نقره می چرخید و فکر می کرد. نزدیکی های صبح به این نتیجه رسید که بهشت، نسیه است ولی فعلاً ملک ری و این طلا نقد است!

«ألا إنما الدنیا لخیر معجل * و ما عاقل باع الوجود بدین»

عاقل نمی آید نقد را رها کند نسیه را بگیرد قبول کرد و تصمیمش را گرفت. تا صبح دارد با خودش کلنجار می رود یعنی خدای عالم تمام اقسام هدایت را به او الهام کرده است، تمام اقسام رسیدن به اهداف و رسیدن به بدبختی را برایش فراهم کرد شب تا صبح فکر کرد آخرش می گوید:

«و ما عاقل باع الوجود بدین»

لذا اگر فردای قیامت به آتش جهنم می رود هیچ حجتی ندارد اشتباه کردم چنین و چنان کردم تمام راه ها را خودش به روی خودش بست.

 بعد مرحوم علامه طباطبایی می گوید:

«ولولا جریان المشیه الإلهیه على هذه السنه بطل نظام الأسباب وقانون العلیه والمعلولیه وحلت الإراده الجزافیه محله ولغت المصالح والحکم والغایات، وأدى فساد هذا النظام إلى فساد نظام التکوین»

اگر مشیت الهی بخواهد به سنت تعلق بگیرد نظام اسباب و مسبّبات و علیّت معلولیت کلاً باطل می شود در حقیقت بی بند و باری در جامعه ایجاد می شود و این نظام فاسد می شود؛ چون تشریع است در نتیجه به تکوین می رسد یعنی همین نماز، عبادت و اطاعت ما است که ما را به سعادت می رساند که آن سعادت، تکوین است دیگر تشریع نیست نتیجه تشریع رسیدن به تکوین است.

«لان التشریع ینتهى بالآخره إلى التکوین بوجه ودبیب الفساد إلیه یؤدى إلى فساد أصله»

المیزان فی تفسیر القرآن؛ تألیف: العلامه السید محمد حسین الطباطبائی قدس سره، ناشر: جماعه المدرسین فی الحوزه العلمیه فی قم المقدسه، ج7، ص312، 313، 314

دوستان این بحث را در جلد 7 المیزان صفحه 312- 313- 314 ملاحظه بفرمایند ایشان در این جا خیلی مفصل می گوید اگر بنا باشد خدای عالم جبراً همه را به هدایت برساند دیگر بهشت و جهنمی نیست، دیگر در دنیا مسابقه ای در رسیدن به کمالات و عدم کمالات نیست.

 دیگر در دنیا به این که یک فردی بخواهد با اختیار خودش راه سعادت یا شقاوت را انتخاب کند اصلاً آن حکمت خلقت عالم به هم می ریزد. خدای عالم، عالم هستی را آفرید و بر عالمیان قدرت انتخاب داد که با انتخاب خودشان سعادت یا شقاوت خودشان را رقم بزنند، اگر مشیت الهی بیاید همه چیز به صورت جبر باشد دیگر نظام احسن و اصلاً فلسفه آفرینش به هم می ریزد.

والسلام علیکم ورحمه الله و برکاته



منبع

مقالات مرتبط