روایت آیت‌الله خامنه‌ای از ربع قرن مبارزات شهید باهنر/ ارتباط مخفیانه رهبر انقلاب و شهید رجایی در زندان/ عکس‌العمل آیت‌الله خامنه‌ای بعد از شنیدن خبر شهادت رجائی و باهنر |

روایت آیت‌الله خامنه‌ای از ربع قرن مبارزات شهید باهنر/ ارتباط مخفیانه رهبر انقلاب و شهید رجایی در زندان/ عکس‌العمل آیت‌الله خامنه‌ای بعد از شنیدن خبر شهادت رجائی و باهنر |

۱۴۰۱/۱۰/۲۱
  • admin
  • شناسه خبر: 2760


آیت‌الله خامنه‌ای می‌گوید: «یادم است در سال 57 من در ایرانشهر تبعید بودم و شهید باهنر در آنجا به دیدن ما آمد و نسخه‌ای از کتابی که تهیه کرده بود و به وسیله عوامل اطلاعاتی و تحقیقاتی دستگاه و ساواک مورد بررسی قرار گرفته بود را ارائه دادند و ما دیدیم که در آن نسخه شاید 3 نفر از عوامل دستگاه روی آن مطلب نظر داده بودند و نظرات آنها حاکی از آن بود که از وجود چنین کتابی احساس وحشت می‌کنند.»

پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ 8 شهریور 1360 در پی انفجار بمب در دفتر نخست‌وزیری، آقایان محمدعلی رجایی، رئیس‌جمهور و دکتر
محمدجواد باهنر نخست‌وزیر به
درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمدند. سال 1361 و در اولین سالگرد شهادت آنان، آیت‌الله سید علی خامنه‌ای طی گفتگویی با روزنامه جمهوری اسلامی، از مشی سیاسی و شخصیتی آن دو شهید گفت. آنچه در پی می‌آید متن پیاده شده از ویژه نامه روزنامه جمهوری اسلامی به مناسبت اولین سالگرد شهادت شهیدان رجایی و باهنر است.

آغاز مبارزه شهید باهنر به روایت آیت‌الله
خامنه‌ای

آیت‌الله خامنه‌ای در رابطه با سابقه مبارزاتی شهید باهنر
می‌گویند: آنچه ما از سابقه مبارزاتی برادر شهید عزیزمان آقای باهنر اطلاع داریم
مربوط به سال 36 و 37 می‌شود. در آن سال‌ها ایشان به اتفاق 3 نفر دیگر که یکی از
آنها آقای هاشمی رفسنجانی بودند اقدام به تاسیس یک نشریه سالیانه‌ای به نام مکتب
تشیع کردند که بعد نشریه سه ماهه‌ای هم به آن اضافه کردند و این بهترین نشریه‌ای
بود که در آن روز در ایران منتشر می‌شد، یعنی به نظر من حتی از نشریه مکتب اسلام
هم از جنبه انقلابی بهتر بود. [انتشار] این نشریه مدت‌ها ادامه پیدا کرد و در آن مقالات
عمیق انقلابی و بسیار جالب به چاپ می‌رسید و از همه اندیشمندانی که آن روز به نام
بودند و دستی به قلم داشتند مقاله نوشته می‌شد و در آن درج می‌شد. دستگاه روی این
مسئله حساسیت پیدا کرد و نتیجه این شد که این نشریه مدت‌ها توقیف شد و فکر می‌کنم
که مدتی هم مخفیانه منتشر می‌شد. شهید باهنر از آن تاریخ در صحنه مبارزات وارد شده
بود.

شهید مطهری و شهید بهشتی شیفته خصوصیات اخلاقی
شهید باهنر بودند

آیت‌الله خامنه‌ای می‌گویند: در همه مجامعی که یک کار فکری
از سوی جمع ما انجام می‌گرفت مرحوم شهید باهنر به عنوان یک عنصر کارآمد و ارزشمند
حضور داشت ایشان در مورد اخلاق خصوصیاتی داشت که نظیر آن را ما خیلی کم داریم،
مرحوم شهید مطهری و بیش از ایشان شهید بهشتی بسیار شیفته خصوصیات اخلاقی دکتر
باهنر بودند. مهمترین خصوصیات ایشان این بود که کار زیاد و مفید را بدون
هیچگونه تظاهر و هیجان ظاهری انجام می‌داد.

اولین برخورد سخت رژیم پهلوی با شهید باهنر

آیت‌الله خامنه‌ای درباره نقش شهید باهنر در انقلاب و مواجهه رژیم با ایشان می‌فرمایند: دکتر باهنر در سال 42 در مسجد جامع تهران در ماه رمضان
سخنرانی پرشور و مهمی داشتند که بر اساس همان گرفتار شدند. من هم در همان ماه
رمضان زندان بودم و بعد از اینکه یک ماهی از زندانی شدن من گذشته بود، مرحوم باهنر
را هم در قزل قلعه بازداشت کردند، منتها من در یک بند آن زندان بودم و ایشان در
بند دیگر و فکر می‌کنم ایشان در حدود چهار ماهی در زندان بود. این اولین برخورد
سخت دستگاه با شهید باهنر بود. بعد از آن هم دائماً در جریان انقلاب بودند.

هدیه شهید باهنر به آیت‌الله خامنه‌ای در دوران تبعید

آیت‌الله خامنه‌ای ادامه می‌دهند: در آموزش و پرورش در قبل از انقلاب ایشان (شهید باهنر) مسئول تهیه و تدوین کتاب‌های درسی علوم دینی بود. در این اواخر خصوصاً در سال 57
بود که دستگاه احساس وحشت کرد و دیگر تمایلی که کتاب‌ها به آن شکل [ماهیت کتب عوض
شده بود و روز به روز هم کتاب‌ها بهتر می‌‌شد] باشد نداشت. البته اضافه کنم که در
تهیه این کتاب‌ها مرحوم شهید بهشتی هم نقش بسیار عمده‌ای داشتند. تهیه کننده مطالب
و خط دهنده شهید بهشتی بود و نویسنده و تدوین کننده کتابها به عهده شهید باهنر و
بعضی دیگر از برادران بود.

یادم هست در سال 57 من در ایرانشهر تبعید بودم و شهید باهنر
در آنجا به دیدن ما آمد و نسخه‌ای از کتابی که تهیه کرده بود و به وسیله عوامل
اطلاعاتی و تحقیقاتی دستگاه و ساواک مورد بررسی قرار گرفته بود را ارائه دادند و
ما دیدیم که در آن نسخه شاید 3 نفر از عوامل دستگاه روی آن مطلب نظر داده بودند و
نظرات آنها حاکی از آن بود که از وجود چنین کتابی احساس وحشت می‌کنند. در حاشیه
کتاب چیزهایی نوشته بودند که کاملاً نشان می‌داد که اینها از وجود چنین کتابی در
آموزش و پرورش چقدر متوحش و سراسیمه هستند و ایشان آن را به ما نشان دادند و گفتند
ببینید که دستگاه چقدر روی این کتاب‌ها حساس است و حق هم با ایشان بود. من فکر می‌کنم
که اگر آن وضع ادامه پیدا می‌کرد، سال‌ها بعد به آقای باهنر و امسال ایشان اجازه
نمی‌دادند که کتاب‌های درسی را آنها تنظیم کنند. به هرحال نقش ایشان قبل از انقلاب
در آموزش و پرورش این بود که نقش بسیار مهم و حساسی بود.

نحوه آشنایی آیت‌الله خامنه‌ای با شهید رجایی

آیت‌الله خامنه‌ای نحوه آشنایی با شهید رجایی را چنین روایت
می‌کنند: اولین باری که شهید رجایی را دیدم در دماوند در منزل آقای باهنر بودم.
آقای باهنر در تابستان به دماوند رفته بود و یک منزل کوچکی موقتا
ً آنجا گرفته بود. من هم برای یک روز فکر می‌کنم در سال 1346 بود که به آنجا
رفته بودم، در اتاق آقای باهنر دیدم که یک جوان بسیار مودب و متین و علی‌الظاهر
سرد (چون در برخورد اول مرحوم رجایی مخصوصاً در آن وقت‌ها خیلی سرد بود) آنجا
نشسته بود و چون من با او اظهار آشنایی نکردم، مرحوم باهنر فهمید که ما با هم آشنا
نیستیم. گفت که شما با آقای رجایی آشنا نیستید؟ گفتم نه؛ بعد ایشان ما را با هم آشنا
کرد. در آنجا ما با ایشان آشنا شدیم.

ارتباط آیت‌الله خامنه‌ای و شهید رجایی در زندان

آیت‌الله خامنه‌ای روایت می‌کنند: در سال 1353 که به زندان کمیته مشترک ضد
خرابکاری افتادیم من در بند 1 سلول 20 بودم و آقای رجایی در بند 1 سلول 18 بود و
من دائم با ایشان تماس می‌گرفتم. ارتباطمان هم به این صورت بود که من به وسیله “مرس” به سلول 19 یک حرف‌هایی را می‌گفتم و او به وسیله مرس به آقای رجایی انتقال می‌کرد
و مجدداً ایشان جواب می‌داد. به هرحال با هم تماس داشتیم و در یکی از آن تماس‌ها
آقای رجایی به این وسیله به من فهماند که آیت‌الله منتظری را دستگیر و به اتاق
ایشان آورده‌اند.

به هر حال ما با ایشان ارتباطات شیرین و دزدانه و بسیار صمیمی در آن موقع
داشتیم و گاهی هم فرصتی دست می‌داد و در دستشویی و در هنگامی که سالن زندان را
تمیز می‌کردیم، چون هرچند وقت نوبت یکی‌مان بود، یک فرصت‌هایی دست می‌داد که
بتوانیم یک چشمکی و لبخندی به هم بزنیم.

چه کسی نخستین بار پیشنهاد نخست وزیری را به شهید رجایی
داده بود؟

شهید رجایی پس از نخست‌وزیری در اولین مصاحبه خود گفتند که آقای خامنه‌ای به
من پیشنهاد نخست‌وزیری را داده بودند. آیت‌الله خامنه‌ای در تشریح این ماجرا می‌گویند:
یک روز از طرف مجلس شورای اسلامی عده‌ای از نمایندگان انتخاب شدند برای اینکه
بروند محل ساختمان مجلس شورای ملی سابق را ببینند و ارزیابی کنند که آیا می‌شود
مجلس شورای اسلامی به آنجا منتقل شود یا نه؟ در آن عده بنده و شهید رجایی و بعضی
دیگر بودند. ما رفته بودیم و داشتیم از آنجا بازدید می کردیم، خسته شده بودیم و یک
گوشه من و رجایی نشسته بودیم و صحبت کابینه شد و اینکه چه کسی نخست وزیر بشود. من یک
دفعه به ذهنم رسید که شهید رجایی چطور است برای این کار؟ گفتم: چرا شما نخست وزیر
نشوید؟

اینهایی که بنی صدر پیشنهاد می‌کند هیچ کدام تواناتر از شما نیستند و شما
خودتان را برای این کار آماده کنید. ایشان این مساله را رّد نکرد و بعد من با
مرحوم بهشتی و بعضی از برادران صحبت کردم و گفتم با رجایی صحبت کردم و به ذهنم
آمده و او هم رّد نکرده است. این فکر در بین جمع ما قوّت گرفت و ما به عنوان یک
کاندیدای مورد قبول مسأله نخست وزیری ایشان را تعقیب کردیم. خوشبختانه در شورای
مرکزی حزب این را مطرح کردیم و رأی خیلی زیادی هم آورد. با اینکه ایشان عضو حزب
جمهوری اسلامی نبودند ولی اعضاء شورای مرکزی حزب به ایشان بیشترین رأی را دادند.
مثلاً فرض کنید که چهل و چند امتیاز، از 50 امتیاز به ایشان داده شد و افرادی که
عضو حزب هم بودند حتی بعضی‌شان نصف ایشان هم رأی نیاوردند و از اینجا مسأله شروع
شد تا به نخست وزیری ایشان منتهی شد.

شهید رجایی شدیداً تحت تاثیر شهید بهشتی بود

آیت‌الله خامنه‌ای می‌گویند: شهید رجایی شدیداً تحت تاثیر شهید بهشتی بود و
برای شهید بهشتی احترام زیادی قائل بود و بعد از آن دورانی که رؤسای سه قوه، شورای
موقت ریاست جمهوری را طبق قانون اساسی تشکیل داده بودند، رئیس قوه قضاییه که مرحوم
شهید بهشتی بود و رئیس قوه مجریه که آقای رجایی بود و رئیس قوه مقننه که آقای
هاشمی رفسنجانی بود که این سه نفر شورای موقت ریاست جمهوری را تشکیل داده بودند.
در آن دوران من معمولاً در جلسات شرکت می‌کردم و بطور آشکار می‌دیدم که ایشان خیلی
افکار و آراء مرحوم شهید بهشتی را قبول دارند و به آن احترام می‌گذارند.

عکس‌العمل آیت‌الله خامنه‌ای بعد از شنیدن خبر شهادت رجائی
و باهنر

آیت‌الله خامنه‌ای در رابطه با احساس خودش بعد از شنیدن خبر شهادت رجایی و
باهنر فرمود: بنده در آن وقت مریض بودم و تازه از بیمارستان آمده بودم و
هم جراحت داشتم و هم عوارض جراحت، یعنی دچار بیماری دیگری شده بودم که همه اینها
ناشی از آن آسیب بود و در یک حالت بدی در منزلی در اطراف نیاوران بسر می‌بردم…
اوایل شب بود که اطلاع پیدا کردم که هر دو (آقای رجایی و دکتر باهنر) شهید شده‌اند.
دو دست عزیز و همرزم و همسنگر قدیمی و عنصرهای کارآمد و سطح بالای جمهوری اسلامی
را از دست داده بودیم و من نگران بودم و هم در یک حال بهت قرار داشتم… 

آن شب را
گذراندیم و فردا صبح زود با اینکه بعضی‌ها من را منع می‌کردند، سوار ماشین شدم و
به برادرانی که با من بودند گفتم مرا به مجلس ببرید. مرا به مجلس آوردند و با زحمت
زیاد خودم را به اتاق آقای هاشمی رفسنجانی رساندم و جنازه‌ها را دیدم و مردم هم
جمع شده بودند و با اینکه دوستان من را از صحبت کردن منع می‌کردند، ولی دیدم که
نمی‌توانم طاقت بیاورم و صحبت نکنم، لذا به میان مردم رفتم و صحبت کردم. البته
دوستان که مرا منع می‌کردند بخاطر حالم بود، ولی بعضی‌ها هم معتقد بودند که من
حالا که نسبتاً هم خوب شده و می‌توانم بایستم و حرف بزنم و جلوی مردم ظاهر شوم، یک
تسلی گونه‌ای در مقابل این حادثه خواهد بود. 
در حدود 10 دقیقه با فشار زیاد صحبت کردم و خودم هم فکر نمی‌کردم که بتوانم در
آن شرایط صحبت کنم که البته بعد آمدم به زمین افتادم و دکترها بالای سرم آمدند و
به هرحال احساساتم خیلی تند و جوشان بود.


منبع: ویژه‌نامه روزنامه جمهوری اسلامی،
6 شهریور 1361



منبع

مقالات مرتبط