اینکه میخواهند القاء کنند که آقای منتظری در این قضایا دخالت نداشته، دروغ محض است. همان روزی که بنده بهعنوان دادستان سیستان و بلوچستان عازم آنجا بودم، با آیتالله خوئینیها بودم که دادستان کل بودند و برای معرفی بنده با من به سیستان و بلوچستان میآمدند و در هواپیما در کنار ایشان نشسته بودم. ایشان گفتند که آقای منتظری به من میگوید سید مهدی را صبح بیاورید و او را بازجویی کنید و بعدازظهر آزادش کنید که برود منزلش. گفتم با این اوصاف، او اطلاعاتی پس نمیدهد. تا شب او را نگه نداریم و از بیرون قطع امید نکند حرف نمیزند.
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ اعدام سید مهدی هاشمی در
6 مهر 1366 به ظاهر یکی از جنجالیترین پروندههای امنیتی قضائی در دهه اول انقلاب را خاتمه داد، اما به عقیده برخی این موضوع سرآغاز اختلافات آیتالله منتظری با امام
خمینی بود. تا امروز نیز جنگ روایتها بر سر پرونده مهدی هاشمی – برادر داماد آیتالله
منتظری- ادامه دارد.
از
سوئی اصرار امام بر پیگیری جنایت مهدی هاشمی؛ و از سوی دیگر مانعتراشیهای منتظری
در کسوت قائممقام رهبری برای برخورد برادر دامادش، بیش از پیش کار را برای وزارت
تازهتأسیس اطلاعات سخت و پیچیده میکرد. اما با دستور امام و تصمیم وزیر اطلاعات
سه نفر مأمور رسیدگی اولیه به این پرونده شدند: روحالله حسینیان، جواد علیاکبریان
و غلامحسین محسنی اژهای.
بدین
ترتیب روایت این سه نفر از بحثبرانگیزترین پرونده دهه شصت میتواند درخور توجه و
تأمل باشد. در این میان مرحوم حجتالاسلام روحالله حسینیان از جمله افرادی است که
بطور اجمال روایت خود از نحوه پیگیری جنایات مهدی هاشمی و نقش آیتالله منتظری را
بیان کرده است.
مرحوم
حسینیان در این رابطه میگوید: بنده بهعنوان قائممقام دادستان انقلاب اسلامی
تهران در وزارت اطلاعات با پروندههای بیشماری سر و کار داشتم، ولی آن چیزی که
اهمیت موضوع پرونده سید مهدی هاشمی را بیشتر کرد، دخالت شخص امام بود. حساسیت حضرت
امام و پیشبینیهایی که ما واقعاً و تنها در زندگی سیاسی حضرت امام میبینیم. از
این پرونده یک مسئله بااهمیتی جلوهگر شد و خصوصاً موانعی که میخواستند به این
پرونده رسیدگی نشود، یعنی شخص آیتالله منتظری و قائممقام رهبری بود که تلاشش بر
این بود که پرونده مسکوت بماند و رسیدگی نشود.
به
نکتهای اشاره کردم و درباره آن توضیحی میدهم. اولاً موضوع اصلی، حساسیت حضرت
امام بود. یکی از خاطرات فراموشناشدنی من این است که یک روز آقای ریشهری با امام
ملاقات داشتند. بعد از بازگشتشان من و آقای محسنی اژهای و آقای اکبریان را که مدتها
معاون وزارت اطلاعات بود خواستند. رفتیم و ایشان فرمودند امام فرمودهاند که روی
سید مهدی هاشمی و باند او کار کنید. یادم هست که وقتی این حرف را شنیدم شوکه شدم،
چون ذهنیتی که از سید مهدی داشتم، یک طلبه انقلابی و یک مقداری افراطی و رادیکال
بود و تعجب کردم که امام چرا این چنین حساسیتی را نشان میدهند. در منزل آقای
اکبریان جمع شدیم و بحث کردیم که باید چه کار کنیم. تصمیماتی هم گرفتیم، ولی موضوع
را خیلی جدی نگرفتیم.
یکسری از افراد مثل شیخ قنبرعلی صفرزاده را هم با طناب داخل یک قنات آویزان کرده و کشته بودند. موقعی که اینها اعتراف کردند و مأمورین رفتند و جنازه را آوردند، به طناب خشک شده و اسکلتش باقی مانده بود.
یک ماه بعد دوباره آقای ریشهری برای ارائه گزارش خدمت امام
رسیدند و اولین سؤالی که امام مطرح کرده بودند این بود که برای پرونده سید مهدی
هاشمی چه کار کردید؟ چون ما به آقای ریشهری گزارشی نداده و چیزی نگفته بودیم،
ایشان گفته بودند که اجازه بدهید بررسی و در ملاقات بعدی خدمتتان عرض کنم. مجدداً ما
را خواستند و به دفتر ایشان رفتیم و ایشان از ما پرسیدند که چه کار کردید؟ من شروع
به صحبت کردم و گفتم واقعیت این است که کار جدیای نکردهایم. علتش هم این است که
موضوع برای ما حل نشده که امام چرا اینقدر روی این قضیه حساسیت به خرج میدهند؟
ما
از همانجا برگشتیم و نشستیم و با این سه نفر از دوستان جلسه گذاشتیم و تصمیم
گرفتیم اولین کاری که میکنیم، پرونده قبل انقلاب سید مهدی را از دادگستری اصفهان
درخواست کنیم. وقتی که من بهعنوان
جانشین دادستان به رئیس دادگستری اصفهان نامه نوشتم، پرونده بلافاصله آمد که من خیلی
هم تعجب کردم. معلوم بود که اصفهانیها هم به خاطر فشارهایی که به آنها آورده
بودند، دنبال این بودند که هم پرونده را رد کنند و هم کمکی برای بررسی این پرونده
شده باشد.
پرونده
را مطالعه کـردم و دیـدم قضیه کاملاً جـدی اسـت و آن چیزی که در ذهـن ماست که
سـاواک آقای شمسآبادی را به قتل رسانده، ذهنیت درستی نبوده است. اعترافات سید مهدی
و همکارانش و قرائن و شواهد نشان میداد که قتل کار سید مهدی و دوستانش است.
پرونده را مطالعه کـردم و دیـدم قضیه کاملاً جـدی اسـت و آن چیزی که در ذهـن ماست که سـاواک آقای شمسآبادی را به قتل رسانده، ذهنیت درستی نبوده است.
بعد
هم یکسری از افراد مثل شیخ قنبرعلی صفرزاده را که روحانی بسیار ساده روستایی بود
که شهریه آقای خوئی را پرداخت میکرد، این بنده خدا را هم با طناب داخل یک قنات آویزان کرده و کشته بودند. موقعی
که اینها اعتراف کردند و مأمورین رفتند و جنازه را آوردند، به طناب خشک شده و
اسکلتش باقی مانده بود. هیچ دلیلی برای کشتن چنین فردی وجود نداشت. یا بعد از انقلاب
کشتن حشمت و پسرش که آنها را داخل گونی انداخته و در باغ یکی از مریدان مهدی
هاشمی دفن کرده بودند. خودشان میگفتند که هنوز
زنده بودند. این
نشان داد که پیشبینی امام و بصیرت ایشان نسبت به افراد و اشخاص بسیار نافذ و عمیق
است.
بد نیست این خاطرهای را که الآن به ذهنم رسید بیان کنم. یک بار خدمت آقای
خاتمی در وزارت ارشاد بودیم. وزیر ارشاد [خاتمی] علیه دادسرای ویژه مصاحبهای کرده
بودند. آقای ریشهری از من
خواستند که آنجا بروم و آقای خاتمی را توجیه کنم.
من رفتم و بحث به سید مهدی و جریانات او رسید. ایشان گفت من
معتقدم که امام باطن افراد را تشخیص میدهند و دلیلش هم این بود میگفت فرماندهان
سپاه خدمت امام آمده بودند و امام سید مهدی را تا آن موقع ندیده بودند. بعد که
رفت، با اینکه چند تا روحانی در آنجا حضور داشتند، امام پرسیدند این سید مهدی بود؟
آقای خاتمی میخواست بگوید که امام باطن سید مهدی را درک کردند که او چه جور
شخصیتی دارد.
ما
اگر به چنین چیزی هم اعتقاد نداشته باشیم، ولی نافذالبصیره بودن امام کاملاً برای
ما روشن شد و به شکل جدی شروع کردیم به بررسی و اطلاعات بسیار خوبی به دست آمد. از
جمله یک انبار اسلحه بود که در یکی از خانههای تهران دفن کرده بودند و این انبار
توسط بچههای اطلاعات کشف شد و رفتند و این اسلحهها را که زیاد هم بودند آوردند.
منتها
من مأمور به خدمت در سیستان و بلوچستان شدم و دادستان آنجا شدم و رفتم و در پایان
پرونده مجدداً برگشتم. بعضی از اعضای باند سید مهدی هاشمی باقی مانده بودند که در
بررسی پروندههای آنها کمک کردم. از جمله کسی به نام حسن
ساطع و یک نفر که مرتکب قتل یک نفر دیگر شده بود. دوستان در این پرونده فعالیت
بسیاری کردند.
با آیتالله خوئینیها بودم که دادستان کل بودند و برای معرفی بنده با من به سیستان و بلوچستان میآمدند و در هواپیما در کنار ایشان نشسته بودم. ایشان گفتند که آقای منتظری به من میگوید سید مهدی را صبح بیاورید و او را بازجویی کنید و بعدازظهر آزادش کنید…
اینکه
میخواهند القاء کنند که آقای منتظری در این قضایا دخالت نداشته، دروغ محض است.
همان روزی که بنده بهعنوان دادستان سیستان و بلوچستان عازم آنجا بودم، با آیتالله
خوئینیها بودم که دادستان کل بودند و برای معرفی بنده با من به سیستان و بلوچستان
میآمدند و در هواپیما در کنار ایشان نشسته بودم.
ایشان گفتند که آقای منتظری به من میگوید سید مهدی را صبح بیاورید و او را
بازجویی کنید و بعدازظهر آزادش کنید که برود منزلش. گفتم با این اوصاف، او اطلاعاتی
پس نمیدهد. تا شب او را نگه نداریم و از بیرون قطع امید نکند حرف نمیزند. اصرار
آقای منتظری بر این بود که سید مهدی حتماً بازداشت نشود.
آقای ناطق هم در
خاطراتشان دارند که وقتی به آقای منتظری تذکر داده میشود که شما چرا اینقدر اصرار
دارید که به این پرونده رسیدگی نشود، ایشان میگوید من تحت فشار خانواده هستم.
بنابراین خیلی تلاش کرد و بدبینی و کینهورزی آقای منتظری نسبت به امام هم از همین
پرونده آغاز شد. بنابراین حرف آقای منتظری نه منطقی بود و نه عادلانه.
دوستانی
رفته بودند که برای ایشان توضیح بدهند و نسبت به پرونده، ایشان را توجیه کنند،
آقای منتظری در پاسخ دوستان گفته بود: «حالا مگر آقای شمسآبادی انقلابی بوده؟ حالا
او را کشت که کشت.» مگر اگر کسی انقلابی نبود، میشود او را به همین راحتی کشت؟
بنابراین آقای منتظری نه حساسیتی به قتلها داشت، نه حساسیتی به جنایتهایی که اینها
مرتکب شده بودند و تلاش هم میکرد که این پرونده مسکوت بماند و به آن رسیدگی نشود.
منبع: روحانی مجاهد (ارج نامه مقام علمی، فرهنگی و سیاسی حجت الاسلام والمسلمین روح الله حسینیان)
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده