آیتالله خامنهای: «آخرین دیدار من با ایشان در یکی از این مناسبتها بود… ایشان آمدند تهران من بیمار بودم ایشان آمدند منزلی که من از بیمارستان به آنجا برده شده بودم، آمدند آنجا و من حال بسیار سختی داشتم و ایشان هم بسیار متاثر بود از وضع حال من بهرحال سخنرانی را کردند و یک شب را با ما بودند و بعد رفتند مشهد بعد از چند روزی که گذشت صحبت کاندیدایی من برای ریاست جمهوری شد ایشان تلفن کرد از مشهد و خیلی اظهار خوشحالی کرد…».
پایگاه
مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ شهید سید عبدالکریم هاشمینژاد، از مبارزین پیش از انقلاب و دبیر حزب جمهوری اسلامی مشهد بعد از انقلاب، در 7 مهرماه 1360 توسط اعضای منافقین ترور شد و به درجه شهادت نائل آمد. شهید هاشمینژاد از پیشگامان فعالیت سیاسی علیه رژیم پهلوی در خراسان و از
اعضای اصلی مثلث مبارزاتی مشهد بود. حضور وی در کنار آیتالله خامنهای و آیتالله
واعظ طبسی زنجیره مبارزه علیه رژیم در شرق کشور را تکمیل کرد. روشنگریهای شجاعانه
و مبارزات میدانی از جمله ویژگیهای بارزی است که در شخصیت شهید هاشمینژاد بروز و
ظهور یافته بود.
از این
رو بازخوانی تحلیل آیتالله خامنهای از شخصیت و مبارزات شهید هاشمینژاد میتواند
ابعاد تازهای از زندگی و زمانه او را نمایان سازد.
آیتالله
خامنهای دربارهی سابقهی آشنایی خود با شهید هاشمینژاد میفرماید: سابقه آشنایی من
با این شهید از سالهای 1335 و
1336
است. ایشان اهل بهشهر مازندران بودند و طلبه قم. در آن سالهائی که اشاره کردم ایشان
آمدند مشهد و در همانجا ازدواج کردند و آشنائی ما هم از همان سفر و یا سفرهائی بود
که ایشان به مشهد میآمدند. البته بعدها با رسیدن دوران مبارزات که ایشان در آن
دوران ساکن مشهد شده بودند و از قم قطع علاقه کرده بودند – یعنی از سال های 41 و 42 – در طول دوران مبارزه ارتباطی
باهم داشتیم و همچنین وضعیت خاص مبارزات فراز و نشیبهائی داشت؛ از سه چهار سال به
پیروزی انقلاب ما از صورت یک دوست و برادر همفکر و همرزم یک قدری فراتر رفته بودیم؛ به صورت همکاران صمیمی و یگانهای در مشهد فعالیت میکردیم و نفر سوم ما هم
برادرمان جناب آقای طبسی بودند…
حضرت آیتالله خامنهای ادامه می دهند: آقای
هاشمینژاد بک شخصیت برجسته و ممتازی بود؛ اولاً ایشان فرد شجاعی بود؛ در برخورد با
مسائل آدم نترس و قویالقلب بود. نشانه با ارزش در مبارزات و نیز در برخوردهای اخیر
ایشان پس از پیروزی انقلاب مشاهده شد. مثلا در سال 42 که آغاز مبارزات بود ایشان در
مشهد یک سلسله سخنرانیها را شروع کردند که همان سخنرانیها ایشان را در مشهد
معروف کرد. قبل از آن ایشان شناخته شده نبودند. در مشهد این سخنرانیها تا آنجا که
من یادم میآید گرم و گیراترین و ضمناً حادترین
و رنده ترین مطالبی بود که آن روز در مشهد گفته میشد.
در سال 42 مسئلهای که وجود داشت مسئله
انقلاب ادعائی و مضحک شاه بود که متکی بود بر شش اصل و پایه که این شش پایه را همه
جا علم میکردند. بعدها البته پایه های آن توسعه پیدا کرد و به ده پانزده تا رسید. آن وفت شش تا بود. ایشان (شهید هاشمی نژاد) در آن سخنرانیها
این شش پایه ادعائی آن انقلاب را مطرح میکرد، نقد میکرد، به شدت فضاحت آنها را
برای مردم برملاء میکرد.
این کار سخنرانیهای حاد به جایی رسید که دستگاه مجبور شد
با مردم و با اجتماعات انبوهی که پای منبر ایشان گرد میآمدند مقابله کند و ماجرای
مسجد فیل را هنوز مردم مشهد به یاد دارند و آن ماجرا ماجرای سخنرانی آقای هاشمینژاد
بود که مردم در آنجا جمع شده بودند و مامورین شهربانی و ساواک و… اجتماع کردند، به
مردم هجوم آوردند، تیراندازی کردند، کسانی را مجروح کردند و شاید بعضیها شهید شدند و
آقای هاشمینژاد را دستگیر کردند. این یک نمونه از شجاعتشان… بعدها در برخورد با
امواج گوناگون فکری هم همینطور عمل میکردند و مشاهده میشد صریحاً حرفش را میزد، بیملاحظه و بیمحابا اظهار نظر میکرد، این شجاعت در مجلس خبرگان در برخورد با
کسانی که روی اصول تعیین کنندهای مثل ولایت فقیه خدشه میکردند آشکار شد، در بعد
از انقلاب آشکار شد. پیش از پیروزی انقلاب در سخنرانیهای حاد ایشان آشکار شد که
منجر به بازداشت ایشان و محکومیت به دو سال زندان شد؛ شجاعت ایشان در مراحل گوناگون
بسیار است.
چند روز، شاید ده یا دوازده
روز قبل از شهادت ایشان به تهران آمدند، هروقت ایشان به تهران میآمدند من واقعا
احساس می کردم که به وجود هاشمینژاد افتخار می کنم؛ چون یک شخص واقعا برجستهای بود
میآمد من باخبر می شدم ایشان آمده مثلا می دیدم در سخنرانی فلان میدان یا فلان
اجتماع بزرگ ایشان شرکت کرده و میدانستم که ایشان آن شب با فردای آن روز پیش ماست؛ غالباً وقتی میآمدند به منزل ما میآمدند و خوشحال میشدم از اینکه آقای هاشمینژاد
آمده است.
آیتالله خامنهای درباره آخرین دیدار خود با شهید هاشمینژاد میگوید: آخرین دیدار من با
ایشان در یکی از این مناسبتها بود. در یک سخنرانی که یادم نیست که به چه مناسبتی
بود – به نظرم در 17 شهریور بود – ایشان
آمدند تهران. من بیمار بودم. ایشان آمدند منزلی که من از بیمارستان به آنجا برده شده
بودم. آمدند آنجا و من حال بسیار سختی داشتم و ایشان هم بسیار متاثر بود از وضع
حال من. به هرحال سخنرانی را کردند و یک شب را با ما بودند و بعد رفتند مشهد. بعد از چند روزی
که گذشت، صحبت کاندیدایی من برای ریاست جمهوری شد. ایشان تلفن کرد از مشهد و خیلی
اظهار خوشحالی کرد و گفت: من واقعا خوشحال شدم که شما کاندید شدی و این که قبول کردی
برای کاندیداتوری ریاست جمهوری و اصرار کرد که حفاظت کن خودت را؛ و گفت که اگر فکر
می کنی چنانچه تهران حفاظت ضعیف است، از مشهد دوستان قدیمی خودمان را یک عدهای
بفرستم تا از شما محافظت کند. فراموش نمی کنم این را که اینقدر ایشان مصرانه به من
می گفت که شما از خودت محافظت کن؛ خیال می کنم از آن تلفن تا شهادت ایشان دو الی سه
روز بیشتر فاصله نداشت. به هرحال ایشان در فعالیتهای بعد از انقلاب به این صورتی
که ذکر کردم نقشهای برجستهای داشتند.
منبع: ویژه نامه روزنامه جمهوری اسلامی 7 مهر 1361
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده