آقاى مؤمن هم از کسانى بود که رژیم دنبال او بود و مىخواست او را دستگیر کند؛ بنابراین ایشان مدتى مخفى بودند. مباحثهى درس با آقاى مؤمن را در منزل ما قرار دادیم و دیگر به منزل ایشان نمىرفتیم؛ چون مأموران براى دستگیرى ایشان به منزلشان رفته بودند. مدتى گذشت و آقاى مؤمن تقریبآ مطمئن شدند که با او کارى ندارند. وقتى که اطمینان پیدا کردند که دیگر با او کارى ندارند، یک روز حدود ساعت دو بعدازظهر ریختند و ایشان را هم دستگیر و به شهداد تبعید کردند…
پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی؛ آیتالله محمد مومن از شخصیتهای برجستهی حوزهی علمیهی قم بود که به رغم اشتغالات علمی از پرداختن به مسائل سیاسی و اجتماعی نیز غافل نبوده و با پیروی از حضرت امام در مبارزات مردمی نقش داشت. در ادامه برگ دیگری از مجاهدتهای این فقیه انقلابی از نظر خواهد گذشت.
آیتالله مومن از جمله افرادی بود که در اواخر دهه چهل دیدار مهمی با امام خمینی داشت. مرحوم مؤمن در خاطرات خود در این رابطه میگوید: بعد از فوت مرحوم آقای حکیم
یا در همان اوان و در حدود سال 1348، حدود سیزده تن از مدرسین بنام قم اطلاعیهای
دادند تا امام را به عنوان مرجع تقلید معرفی نمایند. قرار بود برخی از علما به
عنوان مرجع منحصر و برخی دیگر به عنوان مرجعی که تقلید از ایشان جایز است، معرفی
شوند. بعید نیست اسناد مربوط به این اطلاعیه در ساواک موجود باشد. در میان سیزده
تن مزبور، آقایان: منتظری، ربانی املشی، امینی، فاضل، انصاری شیرازی، حاج آقا محمد
شاهآبادی و شاید آقای حاج شیخ ابوالفضل خوانساری بودند.
بعد از مدتی بنده به عراق
مشرف شدم که شاید آخرین سفر من هم بود. در این سفر، خدمت حضرت امام رسیدم. بنده به
خیال خود تصور میکردم که اطلاعیه فوقالذکر به امضای 13 تن را خدمت امام بردهاند.
از این رو اطلاعیه را با خود نبردم. حضرت امام سؤال کردند که ماجرای این اطلاعیه چیست؟
من مضمون آن را خدمت امام عرض کردم و افزودم: بنده گمان میکردم که اطلاعیه در اینجا
هست و گرنه در مسیر که از کرمانشاه عبور میکردم، یکی برای شما میآوردم. ایشان
فرمود: «نه! هنوز چیزی نیاوردهاند». امام در ضمن خطاب به بنده با حالتی که انگار
من این اطلاعیه را تنظیم کردهام، عتاب کردند که به چه مناسبت آقایان این کار را کردهاند؟
گفتم: «آقا! اینها تشخیص دادهاند که در مقابل خلافهای شاه و دولتش باید فقیهی
استخواندار باشد که بتواند مقابل آنها بایستد. کسی غیر از شما را هم برای این کار
لایق ندانستند و وظیفه خودشان دانستهاند که این کار را بکنند».[1]
*** چرا آیتالله مؤمن برای دیدار با امام خمینی در نجف انتخاب شد؟ ***
اما آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی که ماموریت آقای مومن را با شهادت شهید سعیدی مرتبط میداند درباره علت انتخاب آیتالله مومن اینگونه بیان میکند: در آن زمان ارتباط با نجف
بسیار مشکل بود. تلفنها کنترل مىشد و رفت و آمد به نجف هم زیاد نبود. آقاى مؤمن
گذرنامهى اقامتى در عراق داشت و با این گذرنامه، مىتوانست به عراق برود. علاوه
بر این، نام خانوادگى آقاى مؤمن در شناسنامه «دانشزاده» بود، در نتیجه در صورت
دستگیرى، مشخص نمىشد که ایشان همان آقاى مؤمن است. نظر دوستان این بود که چون
آقاى مؤمن چنین گذرنامهاى دارد، خوب است به نجف برود تا امام را در جریان شهادت
آقاى سعیدى قرار دهد. به هر حال مقدمات سفر ایشان با کمک دوستان دیگر مانند مرحوم
آقاى ربانى شیرازى فراهم شد و ایشان به عراق مشرف شدند.
در بازگشت هم جریان ملاقات
با امام را به اطلاع دوستان رساندند که من اکنون خصوصیات ملاقاتشان را با امام نمىدانم،
ولى این مقدار یادم هست که رژیم هم از این سفر مطلع شده بود. حال این خبر از
جلساتى که در تهران برگزار مىشد، منتشر شده بود یا از طرف عراق درز پیدا کرده
بود، نمىدانم؛ ولى به هر حال رژیم از سفر ایشان به عراق مطلع شده بود. ساواک آقاى
مؤمن را مورد بازجویى قرار داد و متوجه شد که آقاى دانشزادهى شناسنامهاى، همان
آقاى مؤمن معروف است. البته آنان مدرکى نداشتند و نمىتوانستند ایشان را براى مدت
زیادى بازداشت کنند و مسألهى خاصى به وجود بیاورند.
*** سختیهای آیتالله مؤمن در دوران تبعید ***
آیتالله طاهری خرمآبادی در خاطرات خود درباره دوران تبعید آقای مومن میگوید: آقاى مؤمن هم از کسانى
بود که رژیم دنبال او بود و مىخواست او را دستگیر کند؛ بنابراین ایشان مدتى مخفى
بودند. مباحثهى درس با آقاى مؤمن را در منزل ما قرار دادیم و دیگر به منزل ایشان
نمىرفتیم؛ چون مأموران براى دستگیرى
ایشان به منزلشان رفته بودند. مدتى گذشت و آقاى مؤمن تقریبآ مطمئن شدند که با او کارى
ندارند. وقتى که اطمینان پیدا کردند که دیگر با او کارى ندارند، یک روز حدود ساعت
دو بعدازظهر ریختند و ایشان را هم دستگیر و به شهداد تبعید کردند. شهداد جایى در
اطراف کرمان است که بسیار آب و هواى بدى دارد و مسیر رفت و آمد از آنجا به کرمان
هم، بسیار مسیر صعبالعبورى است و داراى
گردنههاى خطرناکى مىباشد.
مسیر کرمان به شهداد،
بااتوبوسهاى آن زمان حدود چهارده ساعت طول مىکشید. یکى از سختترین دیدارهاى من،
دیدار با آقاى مؤمن در شهداد کرمان بود. آقاى حاج حسنآقا تهرانى که از این مسیر
رفته بود، نقل مىکرد که در بعضى از گردنهها و پیچهاى خطرناک، راننده پیاده مىشد
و با کلنگ قسمتى از کوه را مىکند تا ماشین از آنجا عبور کند. من یادم مىآید که
صبح زود از کرمان حرکت کردیم، شب هنگام به شهداد رسیدیم. حدود چهارده ساعت در راه
بودیم. از این بدتر، هواى آنجا بود. زمانى که آقاى مؤمن را تبعید کردند، فصل
تعطیلات و زمان گرما بود.
همان طور که قبلا گفتم
علت تبعید آقاى مؤمن دیدار ایشان با امام بود که بعد از شهادت مرحوم سعیدى اتفاق
افتاد. به هر حال ایام تابستان بود که به دیدن آقاى مؤمن رفتیم. هوا بشدت گرم بود.
برق فقط در روز و آن هم فقط چند ساعت بود و در بیشتر ساعات روز، برق نبود. شبها
را به ناچار باید در حیاط مىخوابیدیم. علاوه بر گرما، پشه هم در آنجا زیاد بود و
اذیت مىکرد. با اینکه مقاومت من در مقابل گرما زیاد است و کمتر از کولر استفاده
مىکنم، در آنجا هوا آنچنان گرم بود که من در طول شب ناچار مىشدم، دو سه بار
دوش بگیرم. با دوش گرفتن و خیس شدن خودم را خنک مىکردم؛ البته آبى که با آن دوش
مىگرفتیم هم به خاطر گرماى هوا، گرم بود.
به هر حال گرماى هواى آنجا
طاقتفرسا بود و من بعد از دو سه روز، از شهداد بازگشتم. آقاى مؤمن هم بعد از
تابستان و زمانى که گرماى هوا کمتر شده بود، به تویسرکان منتقل شد. زمانى که ما
مطلع شدیم مىخواهند آقاى مؤمن را به تویسرکان منتقل کنند، خود را مقابل پل آهنچى رساندیم تا ایشان را ببینیم؛ چون باید
از قم عبور مىکردند. جلوى پل ایستاده بودیم که ماشین آقاى مؤمن رسید. آقاى مؤمن
پیاده شدند و در آنجا یکدیگر را ملاقات کردیم. به دلیل ارتباط زیادى که با ایشان
داشتم، در تویسرکان هم چندین سفر به دیدن ایشان رفتم. هم در تابستان رفتم و هم در
زمستان، هم تنها رفتم و هم با خانواده تا اینکه مدت تبعیدشان به پایان رسید.[2]
منابع:
1. خاطرات آیتالله محمد مومن، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
2.خاطرات آیتالله سید حسن طاهری خرمآبادی، جلد دوم، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده