درس خارج فقه آیت الله حسینی قزوینی (دام عزه) – سال بیستم
موضوع: خفقان و ممنوعیت نقل حدیث توسط ابوبکر و عمر
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُم أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِهِ نَسْتَعین وَهُوَ خَیرُ نَاصِرٍ وَ مُعِینْ الْحَمْدُلِلَّه وَ الصَّلَاهِ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ وَعلَیٰ آلِهِ آل الله لَا سِیَّمَا علَیٰ مَوْلانَا بَقِیَّهَ اللَّه وَ الّلعنُ الدّائمُ علَیٰ أَعْدائِهِمْ أعداءَ الله إلىٰ یَوم لِقَاءَ اللّه الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذی هَدانا لِهذا وَ ما کُنَّا لِنَهْتَدِیَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّه. وَ أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِباد حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیل نِعْمَ الْمَوْلى وَ نِعْمَ النَّصیر
پرسش:
استاد! راجع به نسخ حدیث غدیر و این که نبوت و خلافت باهم جمع نمی شوند همه شان قبول دارند یا یک عده خاص هستند که چنین حرف می زنند؟
پاسخ:
«لا تجتمع النبوّه و الخلافه فی بیت واحد»
بحار الأنوارالجامعه لدرر أخبار الأئمه الأطهار (ط – بیروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحیاء التراث العربی، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج9، ص86
«وتعلل طائفه أخرى منهم بکراهیه الجمع بین النبوه والخلافه فی بیت واحد»
شرح نهج البلاغه؛ اسم المؤلف: أبو حامد عز الدین بن هبه الله بن محمد بن محمد بن أبی الحدید المدائنی الوفاه: 655 هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت / لبنان – 1418هـ – 1998م، الطبعه: الأولى، تحقیق: محمد عبد الکریم النمری، ج11، ص66
این تنها چیزی است که خلیفه دوم در سقیفه مطرح کرد. قبل از ایشان چنین چیزی ندارند. نمی توانید از رسول اکرم یک روایتی پیدا کنید که رسول اکرم فرموده باشد «لا تجتمع النبوّه و الخلافه فی بیت واحد». هیچ سندی هم نیست مثل همین قضیه ی:
«نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث ما ترکنا صدقه»
الکشف والبیان (تفسیر الثعلبی )؛ اسم المؤلف: أبو إسحاق أحمد بن محمد بن إبراهیم الثعلبی النیسابوری الوفاه: 427 هـ – 1035م، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت – لبنان – 1422هـ-2002م، الطبعه: الأولى، تحقیق: الإمام أبی محمد بن عاشور، مراجعه وتدقیق الأستاذ نظیر الساعدی، ج4، ص359
این ها هیچ سابقه ای قبل از سقیفه ندارند. اولین بار در آن جا مطرح شده است.
پرسش:
قبل از سقیفه شاید نزدیک به هفتاد – هشتاد روز است یعنی بگوییم قبل از هشتاد روز پیدا کنیم و این شاید استبعاد هم داشته باشد از غدیر تا سقیفه زمانی نبوده است در هر صورت می خواهم بگویم آیا این مطلب را همه شان قائل هستند؟
پاسخ:
بله این را که قطعا قائل هستند.
پرسش:
یعنی می گویند غدیر نسخ شده است؟
پاسخ:
می گویند در غدیر حضرت کاندید کرده است.
شما ببینید همین بحثی که ما داریم اگر دوستان دقت کنند من تصویر کتاب را هم نشان بدهم آقایان کتاب را هم ببینند.
کتاب المواقف فی علم الکلام – عضد الدین ایجی، ایشان از علماء بزرگ علم کلام اهل سنت است. بعد از قاضی عبدالجبار معتزلی متوفای 415، اهل سنت در علم کلام مثل عضد الدین ایجی را ندارند.
بعد از ایشان که جرجانی و قوشجی آمدند همه حرف های عضد الدین ایجی را دارند می زنند.
وقتی عضد الدین ایجی به بحث غدیر می رسد می گوید:
«الأول خبر الغدیر»
شیعه به غدیر استدلال کرده است.
«(وهو أنه صلى الله علیه وسلم أحضر القوم وقال لهم ألست أولى بکم من أنفسکم قالوا بلى قال فمن کنت مولاه فعلی مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه وانصر من نصره واخذل من خذله) وجه الاستدلال أن المراد بالمولى هو الأولى لیطابق مقدمه الحدیث ولأنه یقال للمعتق والمعتق وابن العم والجار والحلیف والناصر والأولى بالتصرف والسته الأولى غیر مراده قطعا ولأنها تشترک فی الولایه فیجب الحمل علیها دفعا للاشتراک»
تا می رسد به:
«الجواب منع صحه الحدیث»
کتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی الوفاه: 756هـ، دار النشر: دار الجیل – لبنان – بیروت – 1417هـ – 1997م، الطبعه: الأولى، تحقیق: عبد الرحمن عمیره، ج 3، ص 602
دیگر از این واضح تر بگوید؟!
می گوید حدیث غدیر صحیح نیست! در رابطه با غدیر بزرگان شان می گویند اگر حدیث غدیر متواتر نباشد دیگر حدیث متواتری در عالم نداریم.
این ها بحث های اساسی و ریشه ای است که (در مقابل اهل سنت) باید همیشه در آستین مان داشته باشیم.
تواتر حدیث غدیر. ابن کثیر می گوید:
«قال شیخنا الحافظ أبو عبد الله الذهبی … الحدیث متواتر أتیقن أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قاله»
السیره النبویه لابن کثیر؛ اسم المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی (المتوفى: 774هـ) الوفاه: 774، دار النشر:، ج4، ص426
البدایه والنهایه؛ اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء الوفاه: 774، دار النشر: مکتبه المعارف – بیروت، ج5، ص214
از این واضح تر!
ابن جزری به همین شکل دارد:
«حدیث متواتر»
سی تا صحابه:
«فالحدیث متواتر أو مشهور»
پرسش:
استاد! شاید یک کسی این جا به ذهنش برسد بگوید تواتری که ابن کثیر قبول دارد تواتر عند الکل نیست. یعنی تعاریفی برای تواتر است. تواتری که من تعریف می کنم اصلا آقای ابن کثیر قائل به او نیست.
پاسخ:
تواتر یک معنای عام و مشترکی بین شیعه و سنی است. شما کتاب های علم الحدیث اهل سنت را ببینید. کتاب الکفایه خطیب بغدادی، کتاب حدیث قاسمی، یا کتاب سیوطی وقتی به تعریف تواتر می رسند از نظر تواتر با شیعه هیچ تفاوتی ندارند می گویند تواتر به آن روایتی می گویند که بذاته علم آور باشد ولو این که راویانش همه ضعیف باشند.
معنای تواتر این است یعنی از نظر سند به قدری گسترده باشد که ما شکی بر عدم صدورش نداشته باشیم هم شیعه این را دارد و هم سنی دارد.
دوستان اگر کتاب المدخل الی علم الرجال ملاحظه کنند ما هم تعریف تواتر را از سنی ها آوردیم و هم از شیعه آوردیم.
اصلا تواتر یعنی چه؟ یعنی اختلافی در این رابطه ندارند. ابن تیمیه می گوید:
«من أنکر ما ثبت بالتواتر والإجماع فهو کافر»
یعنی کسی منکر تواتر و اجماع باشد کافر است.
کتب ورسائل وفتاوى شیخ الإسلام ابن تیمیه؛ اسم المؤلف: أحمد عبد الحلیم بن تیمیه الحرانی أبو العباس الوفاه: 728، دار النشر: مکتبه ابن تیمیه، الطبعه: الثانیه، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ج1، ص109
محمد ابن عبدالوهاب همین تعبیر را دارد.
«واعتقاد ما یخالف کتاب الله والحدیث المتواتر کفر»
رساله فی الرد على الرافضه؛ اسم المؤلف: محمد بن عبد الوهاب الوفاه: 1206 هـ، دار النشر: مطابع الریاض – الریاض، الطبعه: الأولى، تحقیق: تحقیق الدکتور / ناصر بن سعد الرشید، ج1، ص7
فتاوای هندیه دارد:
«مَنْ أَنْکَرَ الْمُتَوَاتِرَ فَقَدْ کَفَرَ»
الفتاوى الهندیه فی مذهب الإمام الأعظم أبی حنیفه النعمان؛ اسم المؤلف: الشیخ نظام وجماعه من علماء الهند الوفاه: 9999، دار النشر: دار الفکر – 1411هـ – 1991م، ج2، ص265
پرسش:
استاد! کفر را به چه معنا می گیرند؟
پاسخ:
آقایان یک تعبیری دارند اگر روایتی از پیامبر ثابت بشود و انکار کند، انکار پیامبر کرده و کافر است. یعنی ثبت بر این که صدر من النبی، و انکار ما صدر من النبی کفر است. هم ابن تیمیه دارد و بن باز مفتی اعظم شان هم دارد.
بن باز می گوید حدیثی که صدر عن النبی را انکار کند فهو کافر این در بین شان اتفاقی است.
عزیزان دقت کنند این تعبیر جالب است می گوید حدیث غدیر از متواترات است:
«فإن لم یکن هذا معلوما فما فی الدین معلوم»
اگر حدیث غدیر قطعی نباشد ما در دین اسلام چیز قطعی نداریم!
الغدیر؛ نویسنده: الشیخ الأمینی (وفات : 1392)، ناشر: دار الکتاب العربی – بیروت – لبنان، ج1، ص307
یا بدخشی می گوید:
«ولم یتکلم فی صحته إلّا متعصّب جاهل لا اعتبار بقوله»
عزیزان مطلب عضد الدین ایجی را دقت کنند می گوید:
«الجواب منع صحه الحدیث ودعوى الضروره مکابره کیف ولم ینقله أکثر أصحاب الحدیث»
ما صد و بیست نفر ناقل حدیث از صحابه داریم. آقای ایجی! شما یک موضوعی از موضوعات اسلامی را به ما بده در مسائل توحید، نبوت، معاد، طهارت، دیات از اول تا آخر که ناقل آن صد نفر از صحابه باشند.
اگر شما می گویید این صد بیست هزار صحابه حتما باید نقل کرده باشند؛ پس شما از طهارت تا دیات، از توحید تا معاد یک روایت نمی توانید پیدا کنید که همه صحابه نقل کرده باشند اصلا همچنین چیزی وجود ندارد.
این را توجه بفرمایید صد و بیست هزار صحابه، ابن حجر عسقلانی متوفای 852 است بعد از استیعاب ابن عبدالبر در رابطه با شرح حال صحابه کتاب نوشته است. همچنین کتابش را بعد از اسد الغابه ابن اثیر جزری نوشته است. آخرین کتاب از اهل سنت است که در رابطه با صحابه نوشته شده است.
کل اصحابی که ایشان توانسته بیاورد نزدیک ده هزار نفر شده است، به ده هزار نرسیده است. یعنی کل صحابه ای که توانستند اسامی شان را برای ما اثبات کنند. از این ده هزار صحابه چند تا صحابه روایت دارند؟
ابن حزم اندلسی یک کتابی به نام «أسماء الصحابه و ما لکل واحد منهم من العدد» دارد ایشان در این کتاب تمام اصحابی که روایت دارند را آورده است. اولین کسی که روایت دارد ابو هریره است پنج هزار وهفتصد و اندی روایت.
بعد کسانی که کمتر روایت دارند را اورده است مثلا ابن عباس چند تا روایت داشته است. تمام اصحابی که روایت دارند را استقصاء کرده به هزار نفر نرسیده است!
آقای عضد الدین ایجی شما از صد و بیست هزار صحابه اسم فقط ده هزار تا را دارید. آن هم ده هزار تا به این شکل کسانی که در زمان حیات پیغمبر شیر خواره بودند این ها را آورده، کسانی که در رحم مادر بودند این ها را هم جزء صحابه آوردند!
شما کتاب الاصابه را ببینید می گوید صحابه حتی آنهایی که در رحم مادرشان هم بودند آن ها را ما جزء صحابه می شماریم. کل آن ها را به ده هزار تا نتوانسته برساند.
آقای ابن حزم هم اصحابی که روایت دارند می گوید کمتر از هزار تا است نهصد و اندی را آورده است.
پرسش:
حاج آقا ببخشید! همین جا اگر ده هزار تا صحابه با این همه تلاشی که انجام شده هستند، پس چطور در غدیر صد و بیست هزار تا شدند؟
پاسخ:
انگیزه ای برای نقلش نداشتند.
و اصلا بیشتر این صد و بیست هزار صحابه اصلا شناخته شده نبودند
مثلا می گویند در راهپیمایی دو میلیون نفر بودند، تخمینی دارند می گویند. تخمین زده که مثلا آمارشان چقدر بوده است. در مورد آمارها هم دوستان دقت کنند از عایشه نقل می کنند، آمار حاضران در غدیر صد و چهارده هزار نفر بودند. دهلوی در کتاب حجه الله البالغه می گوید صد و بیست و چهار هزار نفر بودند. حلبی می گوید صد و چهارده هزار نفر بودند. فرید وجدی می گوید نود هزار نفر در غدیر بودند. این ها آماری است که اهل سنت دادند ما کاری به شیعه نداریم.
اصلا صد و بیست هزار نفر نه، نود هزار نفر یا پنجاه هزار نفر بودند یا ده هزار نفر بودند. ما از صد و بیست هزار نفر صرف نظر کردیم آیا از ده هزار نفر باید صد نفر روایت نقل کند یا نه؟! آیا این مظلومیت غدیر نیست؟
اما این را در نظر داشته باشید -بارها خدمت آقایان عرض کرده ام- تا برای ما تاریخ حدیث مشخص نشود استدلال به حدیث امر عبس است.
ذهبی در تذکره الحفاظ، جلد 1، صفحه 5 از عایشه نقل می کند، می گوید پدرم تمام احادیث را جمع کرد پانصد تا شد.
«قالت عائشه جمع أبی الحدیث عن رسول الله صلى الله علیه وسلم وکانت خمسمائه حدیث»
احادیثی که پدر و دختر روایت کرده بودند این جا سوال پیش می آید روایات پانصد تا شد ولی از عایشه 2210 روایت آقایان دارند، مابقی از کجا آمده است؟! یعنی بعد از پیغمبر حدیثی که ابوبکر و عایشه داشتند جمع شد پانصد تا شد.
«فبات لیلته یتقلب کثیرا قالت فغمنی فقلت أتتقلب لشکوى أو لشیء بلغک فلما أصبح قال أی بنیه هلمی الأحادیث التی عندک فجئته بها»
هَیْ این طرف و آن طرف تکان می خورد وقتی که صبح شد
«فدعا بنار فحرقها»
تمام این پانصد تا را آتش زد !
ابن ابی مُلیکه، قاضی القضات مکه در زمان عبد الله زبیر بود «مُجمعٌ علی ثقته» ابوبکر بالای منبر رفت گفت:
«فلا تحدثوا عن رسول الله شیئا»
شما حق نقل روایت ندارید
«فمن سألکم فقولوا بیننا وبینکم کتاب الله»
ذهبی می گوید:
«ولم یقل حسبنا کتاب الله کما تقوله الخوارج»
تذکره الحفاظ؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله شمس الدین محمد الذهبی الوفاه: 748، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ج 1، ص 2 و 3
خیلی جالب است گفت: «بیننا وبینکم کتاب الله ولم یقل حسبنا کتاب الله»
آقای ذهبی! خلیفه دوم که گفت: «حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ» . آیا ایشان هم جزء خوارج است؟! این درست است؟!
بفرمایید تعبیری که صحیح بخاری از خلیفه دوم آورده است:
«قال النبی صلى الله علیه وسلم هَلُمَّ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ»
تا آنجا که دارد:
«فقال عُمَرُ إِنَّ النبی صلى الله علیه وسلم قد غَلَبَ علیه الْوَجَعُ وَعِنْدَکُمْ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ»
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987، الطبعه: الثالثه، تحقیق: د. مصطفى دیب البغا،ج 5، ص 2146، بَاب قَوْلِ الْمَرِیضِ قُومُوا عَنِّی،باب شماره 17، ح5345
آقای ذهبی! شما می خواهید از ابوبکر دفاع کنید می گویید ابوبکر «حسبنا کتاب الله» نگفت عمر «حسبنا کتاب الله» گفت «کما تقوله الخوارج».
عایشه هم می گوید:
«حَسْبُکُمْ الْقُرْآنُ»
الجامع الصحیح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاه: 256 ، دار النشر: دار ابن کثیر , الیمامه – بیروت – 1407 – 1987 ، الطبعه: الثالثه ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا، ج1، ص 432
آقای ذهبی! شما نماز صبح را از قرآن برای ما ثابت بفرمایید من می خواهم نماز صبح بخوانم کجای قرآن دارد؟ اصل نماز صبح در کجا است؟ رکعات، رکوع، سجده، تشهد، حمد و سوره در کجای قرآن است؟
اصلا من بالاتر از این می گویم: کجای قرآن گفته است نماز بخوانید؟! از (أَقِمِ الصَّلاه) چه کسی فهمیده است نماز است؟ به چه دلیل می گویید نماز است؟ من می گویم مراد، دعا است
(إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا)
خدا و فرشتگانش بر پیامبر درود می فرستد؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، بر او درود فرستید و سلام گویید و کاملا تسلیم (فرمان او) باشید.
سوره احزاب (33): آیه 56
(إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یصَلُّونَ عَلَى النَّبِی) یعنی نماز می خواند؟ (یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیهِ) یعنی بر پیغمبر نماز بخوانید؟
(خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیهِمْ إِنَّ صَلَاتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ)
از اموال آنها صدقه ای (به عنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازی و پرورش دهی! و (به هنگام گرفتن زکات،) به آنها دعا کن؛ که دعای تو، مایه آرامش آنهاست؛ و خداوند شنوا و داناست!
سوره توبه (9): آیه 103
(خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَیهِمْ) یعنی زکات بگیر بعد نماز میت برای مسلمان ها بخوان؟! این دیگر روشن است برای این که مراد از کلمه «صلاه» دعا است.
هر چه شما دارید (وَأَقِیمُوا الصَّلَاهَ) یعنی دعا کردن را به پا دارید. شما سنت را کنار بگذارید برای اصل نماز و زکات تان در قرآن هیچ چیزی ندارید.
وقتی نوبت آقای خلیفه دوم می رسد ایشان هم دستور داد:
«اخبرنا الحسن بن أبی بکر أخبرنا أبو سهل أحمد بن محمد بن عبد الله بن زیاد القطان حدثنا عبد الله بن روح المداینی حدثنا شبابه حدثنا أبو فی أیدی الناس کتب فاستنکرها وکرهها وقال أیها الناس أنه قد بلغنی أنه قد ظهرت فی أیدیکم کتب فأحبها إلى الله أعدلها وأقومها فلا یبقین فیها ویقومها على أمر لا یکون فیه اختلاف فأتوه بکتبهم فأحرقها بالنار ثم قال أمنیه کأمنیه أهل الکتاب»
تقیید العلم للخطیب البغدادی؛ اسم المؤلف: الخطیب البغدادی الوفاه: 463 هـ، دار النشر: دار إحیاء السنه النبویه، ج 1، ص 52
«أن عمر بن الخطاب بلغه انه قد ظهر أحد عنده کتاب إلا أتانی به فأرى فیه رأیی»
تقیید العلم للخطیب البغدادی؛ اسم المؤلف: الخطیب البغدادی الوفاه: 463 هـ، دار النشر: دار إحیاء السنه النبویه، ج 1، ص 150
«قد ظهر أحد عنده کتاب» کتاب ها و احادیثی که نوشته بودند در دست شان بود «وقال أیها الناس أنه قد بلغنی أنه قد ظهرت فی أیدیکم کتب فأحبها إلى الله أعدلها وأقومها فلا یبقین أحد عنده کتاب إلا أتانی به» هر کس کتابی از سنت پیغمبر نوشته است بر دارد بیاورد.
«فأرى فیه رأیی»
من هم می خواهم نظرم را نسبت به این بدهم. (مثلا) یک دائره المعارفی بنویسیم.
«فظنوا أنه یرید ینظر فأتوه بکتبهم فأحرقها بالنار»
تمام صحابه ای که روایت از پیغمبر داشتند همه این روایت ها را آقا آتش زد. آیا با وجود این می توانید بگویید چرا از صد و بیست هزار صحابه، صد صحابه نقل حدیث کردند؟! همین ها که باقی مانده هم معجزه اهل بیت است. عمر به این هم اکتفاء نکرد.
«کتب فی الأمصار من کان عنده شیء فلیمحه»
همه را محو و نابود کند.
جامع بیان العلم وفضله؛ اسم المؤلف: یوسف بن عبد البر النمری الوفاه: 463، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – 1398، ج 1، ص 65
همه اوردند، نسائی آورده، ابن عبد البر آورده، و خطیب آورده است بعد ایشان می گفت:
«إن کلامکم شر الکلام، وإن حدیثکم شر الحدیث»
تاریخ أبی زرعه الدمشقی؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن عمرو بن عبد الله بن صفوان النصری المشهور بأبو زرعه الدمشقی الملقب بشیخ الشباب (المتوفى : 281هـ) الوفاه: 281 ، دار النشر : ج1، ص73
چیزی برای حدیث گذاشتند بماند که ما بخواهیم استدلال کنیم؟ این فرمایش خلیفه دوم است!
پرسش:
واقعاً حدیث پیغمبر را می گوید؟
پاسخ:
بله، مشخص است کاری به حدیث شما ندارد «إن کلامکم شر الکلام، وإن حدیثکم شر الحدیث» و تمامش هم مربوط به بحثی که این آقایان دارند حدیث از پیغمبر در میان مردم نقل می کنند و اختلاف ایجاد می کند.
کسی در رابطه با نماز، حدیث نقل کند اختلاف می افتد؟ در رابطه با زکات حدیث نقل کند اختلاف می افتد؟ آن که حدیث نقل کند اختلاف می افتد بحث امامت و ولایت است این اختلاف می اندازد.
لذا این ها کاری با احادیث نماز و زکات ندارند زمان عمر، وهب ابن منبه و دیگران در مسجد النبی، حوزه تدریس دارند. کعب الأحبار حوزه تدریس دارد تمیم داری نصرانی حوزه تدریس دارد مثل ابن عباس و ابو هریره شاگرد این آقا هستند.
این هم قضیه را خیلی روشن می کند عزیزان دقت کنند این ها بحث های ریشه ای است تقیید العلم للخطیب البغدادی دارد
«هاتی الطست اسکبی فیها ماء فجعل یمحوها بیده ویقول (نحن نقص علیک أحسن القصص) قلنا انظر إلیها فان فیها حدیثا حسنا فجعل یمحوها ثم قال إنما هذه القلوب أوعیه فأشغلوها بالقرآن ولا تشغلوها بغیره»
تا دارد:
«جاء علقمه بکتاب من مکه أو الیمن صحیفه فیها أحادیث فی أهل البیت بیت النبی صلى الله علیه»
دم خروس بیرون آمد که می گوید بسوزانید، نقل نکنید و چنین و چنان کنید.
عبد الله ابن مسعود است می گوید:
«فدعا الجاریه ثم دعا بطست فیها ماء فقلنا له یا أبا عبد الرحمن أنظر فیها فان فیها أحادیث حسانا»
عرب به تَشت، طست می گوید گفتیم آقای ابو عبد الرحمن (عمر بن خطاب) در بین اینها، احادیث صحاح است.
«فجعل یمیثها»
یعنی داشت محو می کرد هر چه حدیث در این کتاب بود.
«فیها أحادیث فی أهل البیت بیت النبی صلى الله علیه»
همه را نابود کرد گفت:
«فأشغلوها بالقرآن ولا تشغلوها ما سواه»
شما بروید قرآن بخوانید کاری به احادیث نداشته باشید.
تقیید العلم للخطیب البغدادی؛ اسم المؤلف: الخطیب البغدادی الوفاه: 463 هـ، دار النشر: دار إحیاء السنه النبویه، ج 1، ص 54
از این نمونه ها، فراوان داریم که این ها از احادیث در رابطه با فضایل اهل بیت و امثال این می ترسیدند وگرنه از احادیث مربوط به مسائل دیگر نمی ترسیدند.
ابو هریره می گوید زمان عمر اگر حدیثی نقل می کردم با شلاقش من را چنین و چنان می زد و سر من را می شکست.
«حبس ثلاثه من الصحابه لنشر الحدیث»
طحاوی می گوید عبد الله ابن مسعود، ابو درداء، ابوذر و … به جرم این که حدیث نقل می کردند آقای عمر این ها را تازیانه زد یعنی در حد خوردن شراب و زنای غیر محصنه.
نقل حدیث به یک حدی رسیده که ناقل حدیث در جامعه باید شلاق بخورد. می گوید این ها را حبس کرد.
ذهبی می گوید:
«زجر غیر واحد من الصحابه…وهذا مذهب لعمر ولغیره»
امثال این قضایا است.
این را هم ببینید خیلی جالب است یکی از صحابه به نام صبیغ در رابطه با متشابهات قرآن، تفسیر قرآن و … سوال می کرد، عمر احضارش کرد دستور داد بدن سر و گردنش را شلاق زدند گفت زخم هایش را مداوا کنید وقتی بهبود پیدا کرد دوباره آمد شلاق زد دوباره گفت ببرید مداوا کنید مرتبه سوم ایشان گفت:
«یَا أَمِیرَ المُؤْمِنِینَ إِ کُنْتَ تُرِیدُ قَتْلِی»
آقای عمر می خواهی من را بکشی؟
«فَاقْتُلْنِی قَتْلاً جَمِیلاً»
خیلی واضح و روشن من را بکش. این که شلاق می زنی بدنم تکه تکه می شود می برند معالجه می کنند دوباره می آوری شلاق می زنی و مداوا می کنند اگر می خواهی من را بکشی خیلی راحت بکش!
«وَإِنْ کُنْتَ تُرِیدُ أَنْ تُدَاوِیَنِی فَقَدْ وَاللَّهِ بَرَأْتُ»
می خواهی من را مداوا کنی قسم به خدا تمام چیزی در تفسیر حدیث در سرم بود همه از سرم رفت! دیگر از این بهتر؟
«فَأَذِنَ له إلى أَرْضِهِ»
جامع الاحادیث (الجامع الصغیر وزوائده والجامع الکبیر)؛ اسم المؤلف: الحافظ جلال الدین عبد الرحمن السیوطی الوفاه: 19/جمادى الاولى / 911هـ ، دار النشر : ج 14، ص 33
گفت به منطقه خودش برود، به ابو موسی هم گفت هیچ یک از مسلمان ها با این معاشرت نداشته باشند یعنی حبس خانگی!
آیا اگر کعب الأحبار یا وهب ابن مُنبه و ابو هریره هم روایت نقل می کردند عمر با آن ها همین برخورد را داشت؟ مسئله این است که عمر بن خطاب از کسانی که تفسیر قرآن مطرح می کنند که آیه (إِنَّمَا وَلِیکُمُ اللَّهُ) برای حضرت علی (سلام الله علیه) است (بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیکَ) در تفسیرش آمد برای حضرت علی است؛ (الْیوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ) در شان حضرت علی است آیه تطهیر در شان اهل بیت علیهم السلام است آیه مباهله مخصوص پنج نفر آل عبا است از این ها وحشت داشت.
در روایاتی که در رابطه با ولایت اهل بیت (سلام الله علیهم) و حضرت امیر (سلام الله علیه) است این سه آیه یا آیات دیگر یک روایت در این زمینه از ابو هریره می بینید، از کعب الأحبار می بینید، از تمیم داری می بینید؟
آنها در اختیار حاکمین بودند هر چه حکومت می گفت سمعاً و طاعتاً می گفتند. ولی عبد الله ابن مسعود و ابو درداء چنین کاری نمی کردند. این ها باید شلاق بخورند و به زندان هم بروند. حتی عمر از دنیا رفت این سه نفر زندان بودند عثمان روی کار آمد این ها را از زندان بیرون آورد. جرم شان چه بود؟ نقل حدیث پیغمبر!
با توجه به این ها همین اندازه که این روایات به دست ما رسیده است ما کاری به اهل سنت نداریم. اهل سنت عمدتاً صحاح سته دارند صحیح بخاری، صحیح مسلم، سنن نسائی، سنن ابو داود، سنن ابن ماجه قزوینی که برخی در آن اختلاف دارند یک عده می گویند سنن ابن ماجه جزء صحاح سته است یک عده می گویند موطأ مالک.
این ها شش کتاب دارند ابن اثیر جزری در جامع الأصول مکررات صحاح سته را حذف کرده است اگر یک روایتی بخاری در ده جا داشته مسلم هم داشته، ابن ماجه هم داشته، نسائی هم داشته و ابو داود هم داشته یک مورد آورده است کل صحاح سته نُه هزار و نهصد و اندی روایت شده است. یعنی در صحاح سته اهل سنت ده هزار روایت هم نیست.
کتاب کافی به تنهایی 16199 روایت دارد. یعنی یک و نیم برابر کل صحاح سته اهل سنت. نزدیک به دوازده هزار روایت تهذیب است. حدود شش هزار روایت من لا یحضر است.
مرحوم شیخ حر عاملی این ها را جمع می کند سی و پنج هزار روایت می شود. سی و پنج هزار روایت کم نیست. بیست و یک هزار روایت مستدرک را اضافه کنید شصت هزار روایت می شود.
این کتب احادیث شان مربوط به مسائل عقایدی نیست همه مربوط به احکام است.
لذا این که ائمه (علیهم السلام) در زمان خودشان برای نقل حدیث، نشر حدیث، نوشتن حدیث و … عنایت داشتند خودش بحثی است.
مرحوم شیخ حر عاملی در آخر وسائل بخشی به نام الفوائد دارد. فایده پنجم می گوید در زمان ائمه بیش از شش هزار و ششصد کتاب تألیف شد.
شنیدن این مطلب ساده است ولی شش هزار و ششصد روایت در عصر معصومین آن هم با وضعی که داشتند خیلی حرف است. بخشی از این احادیث قبل از امام باقر و امام صادق (سلام الله علیهما) نوشته شده است. مربوط به زمان امام صادق و امام باقر هم نبوده است.
اصحاب حضرت امیر، امام مجتبی، امام حسین، امام سجاد و … (سلام الله علیهم) چقدر کتاب از این ها داریم ثبت شده است. بخشی از اصول اربعمائه برای معصومین است.
مرحوم کلینی اصول اربعمائه را 21 سال شبانه روز تلاش کرد مبوَّب کرد کتاب کافی شد. یعنی کتاب کافی در حقیقت مبوَّب کتاب هایی است که در عصر معصومین نوشته شده است. این ها را دقت کنیم.
عضد الدین ایجی می گوید:
«الجواب منع صحه الحدیث»
اولاً این که حدیث غدیر صحیح نیست
«ودعوى الضروره مکابره کیف ولم ینقله أکثر أصحاب الحدیث ولأن علیا لم یکن یوم الغدیر مع النبی»
کار به کجا کشیده است؟! شما می خواهید بگویید چرا صحابه به حدیث غدیر عمل نکردند؟ ایجی می گوید اصلا حضرت علی در غدیر نبود در یمن بوده است!
بزرگان اهل سنت مثل فخر رازی و … از این حرف «ایجی» عصبانی شدند که چه کسی گفته حضرت علی در غدیر نبود؟ امیر المؤمنین روز پنجم ذی الحجه وارد مکه شد در صحیح بخاری آمده است آقای عضد الدین ایجی! در صحیح بخاری آمده است که امیر المؤمنین از یمن وارد مکه شد خدمت صدیقه طاهره آمد دید صدیقه طاهره از احرام بیرون آمده، حضرت امیر تعجب کرد فرمود: چرا از احرام بیرون آمدی؟ حضرت فرمود: پدرم گفته است.
تعدادی از شترهایی که رسول اکرم در منا کشتند شترهایی است که حضرت علی از یمن آورده بود. چقدر روایت در صحیح بخاری دارید که امیر المؤمنین چنین و چنان یعنی حضرت علی در یمن نبود؟
«فإنه کان بالیمن وإن سلم فرواته لم یرووا مقدمه الحدیث»
اگر فرضاً بگوییم تسلیم شدیم «وإن سَلَم» این که «أ لست اولی بکم من انفسکم» نبوده
«والمراد بالمولى الناصر بدلیل آخر الحدیث ولأن مفعل بمعنى أفعل لم یذکره أحد»
مراد از مولی ناصر است به دلیل آخَر حدیث مفعل به معنای أفعل «لم یذکُرُ أحد» ببینید در حقیقت بحث علمی نیست بلکه چشم بستن به همه حقایق است.
آقا! مَفعل به معنای أفعل هیچ کس نگفته است. آقا جان! این را اگر یک غیر عرب بگوید حرفی نیست ولی آقای عضد الدین ایجی شما از بیخ عرب هستید با ادبیات عرب آشنا هستید نمی دانم قضیه چه است؟!
فقط همین حرف شان را دقت کنید ابن حجر مکی می گوید أحدی از ائمه عربیه نگفتند مولی به معنا اولیٰ است.
بفرمایید بنیانگذاران عرب محمد صائب کلبی، فرّاء، ابو عبیده، اخفش، زجاج همه این ها گفته اند مولی به معنای اولیٰ است.
در سوره حدید:
(هِی مَوْلَاکُمْ وَبِئْسَ الْمَصِیرُ)
و همان سرپرست تان می باشد؛ و چه بد جایگاهی است!
سوره حدید (57): آیه 15
آتش، مولای شما است، مولای شما است یعنی آقا و ناصر شما است؟ یا نه «النارُ أولیٰ بِکُم»
کلبی دارد:
«أولى بکم، وهو قول الزجاج والفراء وأبی عبیده»
التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب؛ اسم المؤلف: فخر الدین محمد بن عمر التمیمی الرازی الشافعی الوفاه: 604، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – 1421هـ – 2000م، الطبعه: الأولى، ج29، ص198
آقای عضد الدین چه می گویی؟! هذیان می گویی؟!
ابو حیّان:
«وقال الکلبی: أولى بنا من أنفسنا»
تفسیر البحر المحیط؛ اسم المؤلف: محمد بن یوسف الشهیر بأبی حیان الأندلسی الوفاه: 745هـ، دار النشر: دار الکتب العلمیه – لبنان/ بیروت – 1422هـ -2001م، الطبعه: الأولى، تحقیق: الشیخ عادل أحمد عبد الموجود – الشیخ علی محمد معوض، شارک فی التحقیق 1) د.زکریا عبد المجید النوقی 2) د.أحمد النجولی الجمل، ج5، ص53
فخر الدین رازی معنای آیه این است که:
«(مَأْوَاکُمُ النَّارُ هِی مَوْلَاکُمْ) یعنی أولى بکم»
التفسیر الکبیر أو مفاتیح الغیب؛ اسم المؤلف: فخر الدین محمد بن عمر التمیمی الرازی الشافعی الوفاه: 604، دار النشر: دار الکتب العلمیه – بیروت – 1421هـ – 2000م ، الطبعه: الأولى، ج29، ص198
أخفش و زجاج این را گفتند کلبی هم مشخص است برنامه شان چه است؟ از ابو عبیده.
(مَأْوَاکُمُ النَّارُ) حدید آیه 15 «اولاکم» لَبید گفت ابو عبیده علامه بحر است. محدثین، کلمه مولا در قرآن چند جا آمده است
(وَاللَّهُ مَوْلَاکُمْ، هِی مَوْلَاکُمْ، أَنْتَ مَوْلَانَا)
تمام این ها را آقایان آوردند هر کجا کلمه مولا در قرآن آمده است گفتند معنای مولا اولی بکم است.
به این جا بر گردید که می گوید:
«ولأن مفعل بمعنى أفعل لم یذکره أحد»
هیچ کس این را نگفته است.
کتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی الوفاه: 756هـ، دار النشر: دار الجیل – لبنان – بیروت – 1417هـ – 1997م، الطبعه: الأولى، تحقیق: عبد الرحمن عمیره، ج 3، ص 602
این را چه کار کنیم؟!
حالا برای امثال عضد الدین ایجی آتش کم است. یعنی اگر خدای عالم یک چیزی بالاتر از عذاب برای این ها قرار داده بود این ها مستحق آن هستند.
این ها امثال این قضایا را اورده اند، یکی یکی این ها را می آورند.
«الثانی قوله صلى الله علیه وسلم (أنت منی بمنزله هارون من موسى) ومن المنازل الثابته لهارون استحقاقه للقیام مقامه بعد وفاته لو عاش إلا أن ذلک کان له بحکم المنزله فی النبوه وانتفى ههنا بدلیل الاستثناء الجواب منع صحه الحدیث أو المراد استخلافه على قومه فی قوله (اخلفنی فی قومی) لاستخلافه على المدینه ولا یلزم دوامه بعد وفاته ولا یکون عدم دوامه عزلا له ولا عزله إذا انتقل إلى مرتبه أعلى وهو الاستقلال بالنبوه منفرا کیف والظاهر متروک لأن من منازل هارون کونه أخا ونبیا هذا ونفاذ أمر هارون بعد وفاه موسى لنبوته لا للخلافه وقد نفى النبوه فیلزم نفی مسببه»
«أنت منی بمنزله هارون من موسی» را این طوری رد می کند. یکی یکی همه احادیث را آورده و رد کرده است.
«الثالث قوله صلى الله علیه وسلم (سلموا على علی بإمره المؤمنین) الجواب منع صحه الحدیث للقاطع المتقدم وکذا قوله ( أنت أخی ووصیی وخلیفتی من بعدی وقاضی دینی وقوله (إنه سید المسلمین وإمام المتقین وقائد الغر المحجلین)»
بعد می گوید:
«وبعد الأجوبه المفصله هذه النصوص معارضه بالنصوص الداله على إمامه أبی بکر رضی الله عنه وهی من وجوه»
(وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ…)
خداوند به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند وعده میدهد که قطعا آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد، همان گونه که به پیشینیان آنها خلافت روی زمین را بخشید.
سوره نور (24): آیه 55
می گوید این مربوط به ابوبکر است این آیه در حق ابوبکر نازل شده است. آقا این کجا آمده و چه کسی این را گفته است؟ نیاورده است.
(قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرَابِ سَتُدْعَوْنَ إِلَى قَوْمٍ أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ تُقَاتِلُونَهُمْ أَوْ یسْلِمُونَ فَإِنْ تُطِیعُوا یؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْرًا حَسَنًا وَإِنْ تَتَوَلَّوْا کَمَا تَوَلَّیتُمْ مِنْ قَبْلُ یعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا)
به متخلفان از اعراب بگو: «بزودی از شما دعوت میشود که بسوی قومی نیرومند و جنگجو بروید و با آنها پیکار کنید تا اسلام بیاورند؛ اگر اطاعت کنید، خداوند پاداش نیکی به شما میدهد؛ و اگر سرپیچی نمایید -همان گونه که در گذشته نیز سرپیچی کردید- شما را با عذاب دردناکی کیفر میدهد!»
سوره فتح (48): آیه 16
(قُلْ لِلْمُخَلَّفِینَ مِنَ الْأَعْرَابِ) می گوید در رابطه با ابوبکر نازل شده است. (فَإِنْ تُطِیعُوا یؤْتِکُمُ اللَّهُ أَجْرًا) در مورد یکی از خلفای ثلاثه نازل شده است.
«لو کانت إمامه أبی بکر باطله لما کان معظما عند الله لکنه معظم وأفضل الخلق عنده»
کتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی الوفاه: 756هـ، دار النشر: دار الجیل – لبنان – بیروت – 1417هـ – 1997م، الطبعه: الأولى، تحقیق: عبد الرحمن عمیره، ج 3، ص 603
از کجا افضل الخلق عنده است؟
بعد یک عبارتی دارد من می خواهم دوستان اگر مقداری روی این کار کنند حاضر هستیم جایزه خوبی هم بدهیم. روی این مطلب خیلی کم کار شده است.
«استخلف أبا بکر فی الصلاه»
پیامبر ابابکر را خلیفه خودش در نماز قرار داد.
«وما عزله»
عزلش هم نکرد
«فیبقى إماما فیها فکذا فی غیرها»
هم در نماز امام است و هم در غیر نماز امام است.
«إذ لا قائل بالفصل»
کسی نگفته است بین نماز و خلافت فرق است.
«ولذلک قال علی رضی الله عنه قدمک رسول الله فی أمر دیننا أفلا نقدمک فی أمر دنیانا»
خود حضرت علی فرمود آقای ابوبکر شما را پیامبر در نماز که جزء وظایف دینی ما است امام قرار داد ما در مسائل خلافت شما را امام قرار ندهیم؟
کتاب المواقف؛ اسم المؤلف: عضد الدین عبد الرحمن بن أحمد الإیجی الوفاه: 756هـ، دار النشر: دار الجیل – لبنان – بیروت – 1417هـ – 1997م، الطبعه: الأولى، تحقیق: عبد الرحمن عمیره، ج 3، ص 603
علامه امینی کار کرده است ولی کار پخته نشده است. من ندیدم کسی دیگر کار کرده باشد. در کتاب عبقات هم ندیدم.
علامه امینی در الغدیر حدود شصت و شش روایت از زبان حضرت علی (سلام الله علیه) در رابطه با خلافت ابوبکر، عمر و عثمان آورده است.
خود حضرت علی از پیامبر نقل می کند که پیامبر فرمود خلیفه بعد از من ابوبکر است، بعد از ابوبکر عمر است و بعد از عمر عثمان است. ولی در جلد پنجم یک پاسخ هایی دارد اما برای امروز ما کافی نیست.
هرکدام از دوستان بتوانند این ها را جمع کنند و اگر خوب باشد ما حاضر هستیم چاپ کنیم. احادیثی که از زبان حضرت علی در فضیلت خلفا و در خلافت خلفا و امامت خلفا آمده است. دوستان زحمت بکشند برای جلسه فردا اگر کسی در این زمینه کار کرده است، کتاب های نوشته شده، یا در کتابی مطلب نوشته شده جمع آوری کنند. اگر نیست هرکدام از بزرگواران روی این موضوع کار کنند به نظرم خیلی خوب است.
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
هنوز هیچ دیدگاهی ثبت نشده